دکتر مصطفی چمران وقتی سال۱۳۳۴ از ایران رفت، عضو نهضت مقاومت ملی و مصدقی تمام عیار بود، اگرچه اعتقادات و باور‌های اسلامی محکمی داشت، چنانچه وقتی در آمریکا ازدواج کرد، بر مسلمان بودن همسرش و تغییر نام او و تعیین اسامی اسلامی برای بچه‌هایش اصرار داشت.
کد خبر: ۱۳۷۰۶۸۹
نویسنده سعید مستغاثی - مستندساز و کارشناس سینما
به گزارش جام جم آنلاین، اما چمران همراه افرادی که چندی بعد نهضت آزادی را در آمریکا بنیان گذاشتند، مانند ابراهیم یزدی و صادق قطب‌زاده، انجمن‌های اسلامی دانشجویان در آمریکا را با همان نگرش و باور تاسیس کرد. چمران اگرچه در سطح یکی از معدود دانشمندان برجسته فیزیک پلاسما در ناسا و مرکز عظیم پژوهشی بل اشتغال داشت، اما با وقوع جنگ شش روزه ژوئن ۱۹۶۷ و اشغال سرزمین‌های بیشتری توسط صهیونیست‌ها در منطقه غرب آسیا، همه دلبستگی‌های علمی و خانوادگی‌اش را در آمریکا رها کرد و به مصر و سپس لبنان رفت و همراه امام موسی صدر، جنبش شیعیان لبنان موسوم به امل را پایه‌گذاری کرد، ولی در همان مصر، جمال عبدالناصر و پایگاه‌های نظامی که آنجا برای آموزش جوانان مسلمان علیه اسرائیل تاسیس کرد، باز هم همراه ابراهیم یزدی و صادق قطب‌زاده و برخی دیگر از اعضای نهضت آزادی بود.

اما وقتی در ۳۰بهمن۱۳۵۷ پس از ۲۳سال همراه ۹۲نفر از یارانش به ایران آمد و به دیدار حضرت امام رفت، در چهره باصلابت امام، معرفت و انوار خاصی دید. چمران، خود مرد صلابت بود، اما آنچه در وجود امام در همان دیدار نخست مشاهده کرد، از جنس دیگری بود. او اگرچه یک بار هم همراه گروهی از دانشجویان خارج کشور در آذرماه ۱۳۴۴ در نجف به دیدار حضرت امام نائل آمده بود، اما این بار وادی دیگری را تجربه می‌کرد.

دکتر چمران آنچنان در آن دیدار اول، مجذوب حضرت امام شد که اگرچه قصد بازگشت به لبنان را داشت، ولی در مقابل توصیه امام مبنی بر ماندن در ایران نتوانست مقاومت کند و کوله‌بارش را از سنگر جنبش امل و حرکت المحرومین لبنان به وطنش ایران کشاند، اما دکتر چمران در ایران به عنوان معاون در امور انقلاب دولت مهندس بازرگان منصوب شد و باز هم در کنار اعضای نهضت آزادی قرار گرفت؛ و از قضا، دومین مرحله در سیر و سلوک انقلابی دکتر چمران در همین پست برایش اتفاق افتاد وقتی به نمایندگی از بازرگان برای برقراری آرامش در کردستان و مذاکره با گروه‌های ضدانقلابی که آن سرزمین را به آتش و خون کشانده بودند و قصد تجزیه‌اش از پیکر ایران را داشتند، عازم آن دیار شد. دکتر چمران براساس دیدگاه‌های بازرگان، بر این باور بود که با مذاکره می‌توان غائله کردستان را ختم به خیر کرد. خودش در این باره چنین نوشته است: «.. ما مدت ۱۰روز در مریوان ماندیم و با فعالیت شبانه‌روزی و جلسات متعدد طولانی با همه طرف‌ها بالاخره موفق شدیم قضیه مریوان را با صلح و صفا حل کنیم. بزرگان شهر نظرات ما را می‌پذیرفتند، ولی احزاب چپ به‌شدت توطئه می‌کردند که خونریزی به راه بیندازند و دامنه آشوب و اغتشاش بالا بگیرد...»

در واقع، دشمن تاریخی ملت ایران، یعنی صهیونیست‌ها براساس پیمان‌های امنیتی که با شاه داشتند به نام‌های زیتون و نیزه سه سر، سال‌ها بود در کردستان نفوذ و پایگاه‌های متعددی آنجا ایجاد کرده بودند. آن‌ها با به خدمت در آوردن مزدورانی همچون شیخ ساواکی عزالدین حسینی و در اختیار گرفتن امثال عبدالرحمن قاسملو و حزب دموکرات کردستان و ایجاد گروهک‌های تروریستی مانند کومه‌له، هدف جدا کردن این خطه مهم و استراتژیک از ایران را در سر داشتند.

غائله کردستان، ۲۴مرداد۱۳۵۸ و در پاوه به اوج خود رسید، به طوری‌که در تمام آن سرزمین تنها یک پایگاه سپاه پاسداران به فرماندهی شهید اصغر وصالی دربرابر یک ارتش تا دندان مسلح ضدانقلاب با پشتیبانی صهیونیست‌ها مقاومت می‌کرد و شهر درحال سقوط بود. دکتر چمران به میان چنان آتشی رفت و درحالی که خودش، اصغر وصالی و تعداد معدودی از پاسداران همچنان در برابر هجوم همه‌جانبه ضدانقلابیون پایداری می‌کردند و دیگر امیدی به نجات نبود، در آن دقایق و لحظات، شاهد اتفاق شگفت‌انگیزی بود که همه اوضاع را دگرگون کرد. خود شهید چمران آن لحظات و صحنه را چنین توضیح داده است: «.. صبح روز ۱۳۵۸/۵/۲۷ بر بالای دیوار خانه پاسداران ایستاده بودیم و به شهر می‌نگریستیم و گلوله از هر طرف همچنان می‌بارید. یکباره فریاد ا... اکبر پاسداران به هوا بلند شد، پرسیدم مگر چه شده است؟ گفتند امام خمینی اعلامیه‌ای صادر کرده است... اعلامیه‌ای تاریخی که اساس بزرگ‌ترین تحولات انقلابی کشور ما به شمار می‌رود. اعلامیه‌ای که سرنوشت کردستان و ایران را دگرگون کرد. انقلابی‌ترین اعلامیه‌ای که از بزرگمردی ۸۰ساله، بدون آن‌که دروس نظامی خوانده باشد و استراتژی نبرد را بداند یا در تاکتیک‌های نظامی تجریه داشته باشد، صادر شده است. امام خمینی فرماندهی کل قوا را به دست می‌گیرد و فرمان می‌دهد که ارتش باید در عرض ۲۴ ساعت خود را به پاوه برساند و ضدانقلاب را قلع و قمع کند...»

برای دکتر چمران باور کردنی نبود غائله‌ای که با همه آن تعامل‌ها، مذاکرات، مقاومت‌ها و ایثارگری‌ها، به دلیل تجاوز وحشیانه مزدوران آمریکا و اسرائیل نتوانست به نقطه مطلوبی برسد، چگونه با یک پیام و فرمان از صد‌ها کیلومتر آن سوتر، کارش تمام شد. چمران دریافت این پیام از جنسی عادی و معمول نیست، بلکه از همان جنسی است که همان روز ورودش به ایران در چهره باصلابت امام دیده بود. دکتر چمران این واقعه تاریخی را معجزه خواند و در بخشی از پیامش به همین مناسبت با دستخط خود نوشت: «معجزه‌ای رخ داد. آنچنان کوبنده و زیروروکننده که برای هیچ‌کس قابل تصور نبود. همان‌گونه که چند ماه پیش یک چنین معجزه عجیبی به وقوع پیوست و انقلاب پرافتخار ایران را پیروز کرد. فرمان امام صادر شد و به کوه‌ها، دره‌ها و دشت‌ها لرزه انداخت.
 
پاسداران از جان گذشته با فریاد ا... اکبر می‌خروشیدند و زمین و زمان و آسمان لبیک می‌گفتند. چه معجزه‌ای که فقط از مردان برانگیخته خدا میسر است و بس... نیرو‌های دشمن از هر سو پا به فرار گذاشتند و مومنین به انقلاب آنچنان نیرو گرفتند که دست به پیشروی زدند. در این چند روز مصیبت، می‌توانم به جرات بگویم حتی یک قطره اشک نریختم و در برابر سخت‌ترین فاجعه‌های منقلب‌کننده با این‌که درون خود گریه می‌کردم، ولی در ظاهر قدرت خود را به‌شدت حفظ می‌نمودم و همه دردها، رنج‌ها و ناراحتی‌ها را در ضمیر نابه‌خود حبس می‌کردم تا لحظه‌ای که در فرمانداری به عکس امام برخوردم، یکباره سیل اشک ریختن کرد و همه عقده‌ها و فشار‌ها و ناراحتی‌ها آرامش یافت و احساس می‌کردم که فقط یک قدرت روحی بزرگ در یک ابرمرد تاریخ قادر است چنین معجزه‌ای کند...»

به‌جز دکتر مصطفی چمران که از میادین خون و آتش بسیاری در لبنان و فلسطین گذشته بود، با آن روحیه عرفانی و حساس، چه کسی می‌توانست چنین درکی از آن پیام تاریخی امام به دست آورد؟ پیامی که همین امروز درکش برای بسیاری از مدعیان هنوز ثقیل است.

از آن پس، چمران دیگر چمران نهضت مقاومت ملی و مصدق و بازرگان و حتی جنبش امل و امام موسی صدر نبود. او دیگر چمران خمینی شده بود. علاقه‌ای شگفت مابین او و امام شکل گرفت تا جایی که بنا به نقل قول مرحوم حاج سیداحمد خمینی، هر از گاهی که چمران از جبهه‌ها باز نمی‌گشت و حضورش در جنوب طولانی می‌شد، امام سراغش را می‌گرفت و به حاج احمد سفارش می‌کرد بگو چمران بیاید، دلم برایش تنگ شده است. براساس همین علاقه و اعتماد و اطمینان بود که دکتر چمران پس از غائله پاوه از سوی امام خمینی به وزارت دفاع منصوب و سپس در آستانه جنگ تحمیلی به عنوان نماینده ایشان در شورای‌عالی دفاع انتخاب شد. همه این‌ها در شرایطی بود که نهضت آزادی و دارودسته‌شان یعنی همان یاران سابق چمران، کاملا از قافله انقلاب عقب مانده یا حتی جدا شده بودند، اما چمران گویی هویت و باور و صلابت دیگری یافته بود، صلابتی از جنس امامش.

بسیاری از آنانی که امروز، سنگ چمران را به سینه می‌زنند، همان‌هایی هستند که خود یا اسلافشان در آن زمان در صف شبه روشنفکران مقابل انقلاب و امام ایستاده بودند و با انتشار نشریاتی که شهید چمران آن‌ها را منحرف‌کننده جوانان می‌خواند، از ضد انقلابیون و امثال عزالدین حسینی (به قول دکتر چمران: ضد الدین یزیدی ساواکی) و حزب دموکرات و جلادان کومه‌له (که به شیوه تکفیری‌های امروز، بسیاری از پاسداران و مردم را سر بریدند) و هر آنچه و هر آن کس که مقابل انقلاب و نظام اسلامی می‌ایستاد، حمایت می‌کردند.

در همان نشریات، دکتر چمران و یاران پاکبازش را ضدخلق جلوه دادند و روی جلد نشریاتشان با کولاژ تصاویر شهید چمران و نماد‌های سرکوب و دیکتاتوری، ناجوانمردانه‌ترین تهمت‌ها و افترا‌ها را به او نسبت دادند. همان‌ها که بعد‌ها و حتی امروز در نشریات شبه‌روشنفکری به ارزش‌های انقلاب تاخته و می‌تازند و برای سازش با امپریالیسم آمریکا، به هر طناب پوسیده‌ای متشبث می‌شوند.

منبع: روزنامه جام جم 
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها