گفتگو با بیژن ارژن در روز بزرگداشت حکیم خیام

خیام تنهاست

درباره خیام تاکنون توصیفات زیادی شنیده‌ایم که بیشتر آنها به دم‌غنیمت‌شماری، بی‌خیال دنیا شدن و در نگاهی افراطی به نهیلیسم و پوچگرایی ختم می‌شود.
کد خبر: ۱۳۱۶۰۶۹

اما بیژن ارژن که شاعر است و رباعی‌سرا، درباره خیام به نکته‌ای اشاره می‌کند که جالب است و تازه. این شاعر می‌گوید: «خیام در زمان حیاتش تنها بوده و این تنهایی در طول تاریخ ادامه پیدا کرده و به امروز رسیده. خیام همچنان در کشور ما تنهاست، چون کسی نه در آن زمان و نه در این زمان، حرفش را نمی‌فهمیده و اکنون هم افراد کمی متوجه می‌شوند، خیام حکیم بوده و ریاضیدان و فیلسوف که با رباعیاتش چه می‌خواسته به ما بگوید. چون او را و فلسفه زیستی‌اش را نمی‌فهمیم، می‌گوییم خیام نهیلیسم است و پوچ‌گرا...»

اردیبهشت، ماه بهشتی است. از اول تا آخر این ماه طبیعت و دنیا زنده می‌شود و همه چیز تازه است. حالا تصور کن در دشت نیشابور باشی و در دامنه رشته کوه بینالود و اردیبهشت، روزهای آخرش باشد و نگران باشی این ماه که تمام شود بقیه روزها و هفته‌ها و ماه‌های سال یا گرم است یا سرد و از اعتدال خبری نیست و در همین روز که 28 اردیبهشت است دانشمند شاعری به دنیا آمده باشد که برخی از جهانیان، ایران را با نام و رباعیات او می‌شناسند؛ حکیم عمر خیام.

در معتدل‌ترین ماه سال مردی به دنیا آمده که فلسفه زیستن‌اش اعتدال است بین هستی و نیستی. بودن و نبودن. باید میانه را بگیری و زندگی را به سرانجام برسانی

. نه می‌دانی از کجا آمده‌ای ونه می‌دانی به کجا می‌روی و فقط باورت این است که از خاک برآمده‌ای و برخاک می‌شوی.

دنیا و زندگی در دایره‌ای می‌چرخد و تو در این دایره باید یاد بگیری نه چندان سخت بگیری که نفهمی چی به چی شد و نه چندان آسان بگیری که باز هم متوجه نشوی حیات و ممات چیست. همین‌هاست که از خیام فیلسوفی می‌سازد که دانش‌ وی بسیار است اما در کنار هر دوی اینها، عارفی است که همه چیز می‌داند و می‌فهمد که این همه چیز، هیچ است.

نشناختن خیام؛ ظلم به اوست

ارژن درباره این هیچ در نگاه خیام می‌گوید: خیام بسیار می‌دانسته. دانشمندی بوده که از روزگار خود زیادی جلوتر بوده. او ستاره‌شناس بوده و زاویه نگاهش بی‌انتها. بسیار درباره دنیا و چیستی آن فکر می‌کرده و آنچه در رباعیاتش می‌نویسد ثمره یک تفکر است. اما واقعیت این است مردمان آن زمان، خیام و تفکر او را درک نمی‌کرده‌اند، همچنان‌که ما درکش نمی‌کنیم. زیرا ما ملتی هستیم که افکار، اندیشه‌ها و آدم‌ها را در قالبی قرار می‌دهیم که خودمان می‌پسندیم و اگر این تفکرات در قالب قراردادی ما جای نگیرد، آنها را کوتاه و بلند می‌کنیم تا به اندازه و قواره‌ای که ما می‌خواهیم دربیاید. به جای پذیرش خیام و تفکر درباره رباعیات خیام و این که او چه می‌خواهد به ما بگوید به او برچسب می‌زنیم، مثلا می‌گویم نهیلیسم است و پوچگرا. حتی به این فکر نمی‌کنیم متفکری مانند او در چه زمانه‌ای زندگی می‌کرده و شرایط تاریخی و جغرافیایی و سیاسی آن دوره چگونه بوده که خیام آن شرایط را در قالب این کلمات بیان کرده است. به نظرم نشناختن خیام، ظلم بزرگی است به او در همه دوره‌های تاریخ.

خیام را جهانیان به ما معرفی کردند

خیام در نیشابور به دنیا آمده، در شهری که آن زمان مهد تمدن و فرهنگ و علم بوده؛ شهری که هرچند مغولان آن را با خاک یکسان می‌کنند اما می‌تواند دوباره و خیلی زود دوره طلایی خود را احیا کند. خیام در محضر استادان بزرگی آموزش می‌بیند و در نظامیه‌هایی که خواجه نظام‌الملک تاسیس کرده بود، درس می‌خواند با بزرگان آن دوره مانند ناصرخسرو دیدارهایی داشته و برای کسب دانش سفر هم بسیار رفته. همه اینها یعنی او عالمی بوده به تمام معنا.ما تقویم خودمان را از تلاش‌های او داریم. اما به رباعیاتش که می‌رسد، خیام گمنام می‌شود در عصر خودش و البته دوره‌های بعد تا امروز.

ارژن می‌گوید: رباعیات خیام به دست پژوهشگران و ایران‌شناسان به خارج از کشور برده شده و ترجمه می‌شود. بعد از جنگ جهانی دوم که فلسفه پوچی و انکار زندگی اروپا را فرا می‌گیرد، رباعیات خیام دست به دست می‌شود و بین مردم محبوبیت پیدا می‌کند. آنها به حس و تفکر این رباعیات پی می‌برند. این که فلسفه زندگی را بیان می‌کند و آن زیستن در لحظه حال است.گذشته هر چه بوده تمام شده و آینده هم که نیامده، پس باید همین لحظه را قدر دانست و زندگی کرد، زیستن را درک کرد و از آنچه داری و از گذشته برایت باقی مانده لذت ببری. اروپایی‌ها و غربیان سال‌های زیادی با رباعیات خیام زندگی می‌کنند. بعد که خیام در اروپا به شهرت می‌رسد ما هم کم‌کم به آن سمت می‌رویم تا ببینیم خیام چه گفته که چنین موثر و محبوب شده است اما باز هم به درکی که آنها از خیام رسیده‌اند، نمی‌رسیم. چرا؟ چون رباعیات خیام محدود است. برخی می‌گویند 42رباعی است. ما که به دیوان اشعار حجیم و کیلویی عادت داریم، نمی‌توانیم به این مقدار کم رباعی دل خوش کنیم و برویم تحقیق کنیم و دریابیم خیام در همین تعداد محدود رباعی چه درباره زیستن و زندگی گفته و این فاجعه است.

خیام در یکی از رباعیاتش می‌گوید: « ابر آمد و باز بر سر سبزه گریست / بی‌باده ارغوان نمی‌باید زیست / این سبزه که امروز تماشاگه ماست / تا سبزه ما تماشاگه کیست».

همین رباعی را می‌توان بارها و بارها خواند و از آن بهره برد، چرا که کل فلسفه حیات و زندگی در همین رباعی خلاصه شده است. اما ما خیام نمی‌خوانیم چون کوتاه و در ظاهر حرفی است که همه می‌دانیم. عادت کرده‌ایم به کیلوکیلو حرف و شعر تا بنشینیم و ساعت‌ها درباره آنها که بیشترشان هم یک حرف را تکرار می‌کنند، صحبت کنیم تا فلسفه و تفکر آن را بفهمیم اما از رباعیات خیام که ثمره تفکر است و جهان‌بینی دارد، عبور می‌کنیم و آنها را  نادیده می‌گیریم.

دعوت به پرسشگری

رباعی در ادبیات کهن ایران از جایگاه مهمی برخوردار بوده. از زمان رودکی آغاز می‌شود و کم‌کم به اوج می‌رسد به‌خصوص میان عارفان که تفکر و اندیشه‌ای را با کلماتی کوتاه و عمیق بیان می‌کرده‌اند. ریشه رباعی را می‌توان در قرآن هم دید، آنجا که خداوند می‌فرماید: لاحول ولا قوت الا بالله مصرعی است از یک رباعی. رد پای رباعی را در گاتاها که اندیشه‌های خردورزی و سروده‌های مقدس هم هست می‌توان دید. عارفان ایرانی نیز از رباعی برای بیان اندیشه‌های خود استفاده کرده‌اند. خیام هم به سمت رباعی می‌رود، چون به گمان من آنقدر سرش شلوغ و درگیر علوم و نجوم بوده که فرصت نداشته برای بیان اندیشه‌اش که به انسجام و وحدت هم رسیده بوده قالب‌هایی مانند قصیده و مثنوی و حتی غزل را انتخاب کند. او یکراست رفته سر اصل قضیه و انسان پرخاشگر و عصبانی را به پرسشگری دعوت می‌کند.

می‌گوید این نگاه من به زندگی و حیات است حالا تو برو و تحقیق کن این که من می‌گویم ریشه در چه دارد. جست‌وجو با خودت. چیستی و چرایی را دنبال کن تا به جواب برسی. خیام در رباعیاتش پنجره‌ای باز می‌کند رو به حیات. پنجره‌ای که زندگی در آن جریان دارد. اندیشه‌هایش قاب عکس خشک و بی‌معنا نیست، حیات در آن جریان دارد و ما باید رگ این حیات را پیدا کنیم.

طاهره آشیانی - روزنامه‌ نگار / روزنامه جام جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها