زهره 16 ساله که به سبب اتفاقات اخیری که برایش رخ داده بود خود را به سختی به کلانتری رسانده و از پلیس درخواست کمک داشت اوضاع و احوال زندگی خود را اینگونه شرح داد: از وقتی که یادم می آید پدر و مادرم همیشه با هم دعوا داشتند تا اینکه سال گذشته مادرم تصمیم به جدایی گرفت ولی با پا در میانی اقوام به خانه برگشت.
مادرم همیشه حرف حرف خودش بود و پدرم هم فقط با اعتراض های کوتاه سعی می کرد به بحث و دعواها خاتمه بدهد.
مدتی بود که یکی از اتاق های منزلمان را به یک مرد که ادعا می کرد در کار خرید و فروش گیاهان دارویی است اجاره داده بودیم و هر چند که حضور این فرد در منزلمان من را خیلی آزار می داد و همیشه نگاه سنگینش را احساس می کردم اما مادرم مثل من فکر نمی کرد.
چندین بار به حضور او در منزلمان اعتراض کردم ولی فایده ای نداشت، مادرم ادعا داشت که در کار خرید و فروش به او کمک می کند و سود حاصله را بین خودشان تقسیم می کنند.
احساس خوبی به این فرد نداشتم تا اینکه خیلی زود متوجه شدم اجناسی که خرید و فروش می کنند مواد مخدر است.
به خاطر این موضوع و بی مهری های والدینم بود که به یکی از دوستانم به نام لیلا که پدر و مادرش را در یک تصادف از دست داده و با برادرش محمود زندگی می کرد پناه آوردم و از او کمک خواستم، با کمی اکراه قبول کرد که مدتی را تا رسیدن به وضعیت روحی بهتر نزد او بمانم؛ اما کمی که گذشت متوجه شدم هر دوی آن ها اهل برخی خلاف ها هستند و من هم خیلی زود با مشارکت با آن ها در انجام برخی کج رفتاری ها، خودم را بیچاره تر کردم.
کم کم 6 ماه از این اوضاع گذشت، اما از پدر و مادرم خبری نبود و مطمئن شدم دیگر هیچ اهمیتی برایشان ندارم و اینگونه بود که مدت بیشتری را نزد لیلا و برادرش ماندم تا جایی که اخیرا با طرح پیشنهاد ازدواج از سوی محمود که معتاد و به دلیل ضرب و جرح یک نفر با چاقو فراری و در حال طی روند طلاق از همسرش هم بود مواجه شدم.
کمی بعد پدر و مادرم از محل زندگی ام خبردار شدند و خواستند که مرا به منزل برگردانند، اما با لج بازی نخواستم برگردم و به سبب سختی های زیاد تاب ماندن در منزل لیلا را هم نداشتم و دوباره خودم را آواره کوچه و خیابان ها کردم، اما خیلی زود دوباره با محمود روبرو شدم که بسیار عصبانی بود، من هم با تمام توان از دست او فرار کردم و با اولین تاکسی عبوری خودم را به درب کلانتری رساندم، محمود هم خودش را به آنجا رساند و به محض اینکه خواستم وارد کلانتری شوم مانع شد و با کتک کاری من قصد داشت مرا به آن خانه برای پذیرفتن پیشنهاد ازدواج کذایی اش بازگرداند که در نهایت از صدای داد و بیداد من ماموران پلیس به کمکم آمدند و هم اکنون به جز کلانتری و واحد مشاوره پناه دیگری ندارم و ...
در ادامه کارشناس مشاوره کلانتری این دختر جوان را به آرامش دعوت و ضمن گفتگوهای بعدی وی را ضمن تماس با عمویش که تنها حامی و پشتیبان او بود به واحد اورژانس اجتماعی معرفی کردند تا از آن طریق نیز خدمات مددکاری لازم به او ارائه شود.
نظر کارشناس:
در این مورد احساس بی مهری و جریحه دار شدن شخصیت این دختر جوان از سوی والدین مهمترین عاملی بوده که وی را به واکنش نسبت به شرایط بدی که با آن روبرو بوده سوق داده است.
در واقع این فرد از وضعیت غیر قابل تحمل و به نوعی از مشکلاتی که خانواده اش در اثر بی توجهی به او ایجاد کرده اند فرار می کند و در این مورد، هدف این دختر جوان از پناه آوردن به یک دوست به جای والدین، معطوف نمودن توجه والدین به رفتار غلطشان و جلب محبت آن ها بوده است.
از سوی دیگر باید متوجه این موضوع باشیم که اختلافات و نزاع های والدین، برخی مسائل ناشی از بی توجهی و بی احترامی ها، سردی روابط بین فرزندان و والدین، آشفتگی های خانواده، عدم تناسب فرهنگی اجتماعی و اعتقادی والدین و شیوه های تربیتی متفاوت آن ها با همدیگر که گاهی منجر به انتظارات ضد و نقیض آن ها از فرزندان و کم توجهی به احساسات آن ها می شود به نوعی فرزندان را دچار تضادهایی در رفتار و کردار می سازد که در مواقعی با واکنش و رفتارهای نادرست و در این مورد با پناه آوردن به دیگران سعی می کنند به نوعی از شرایط غیر قابل تحمل دور باشند.
به طور کل در رابطه با مشکل پیش آمده برای این خانواده می توان گفت نزاع های والدین، بی توجهی به حفظ حریم دختر جوانشان، بی توجهی به مشکلات روحی و روانی این دختر، نبودن امنیت روانی و عاطفی در محیط خانواده و بی توجهی به دوستان و روابط بیرون از منزل فرزندان از جمله عوامل موثر بر مشکلات پیش آمده برای این دختر جوان بوده اند و در این رابطه توصیه می شود خانواده ها در صورت گرفتاری به هر نوع مسئله و مشکلی از جمله فقر و نداری، تنش ها و سایر اختلافات داخلی تلاش کنند از وقوع هر نوع هنجار شکنی در محیط خانواده پیشگیری شود و به هر شکل با حفظ ارتباط صمیمانه خود با فرزندان به مشکلات روحی و روانی آن ها اهمیت بدهند و حداقل اینکه در همه شرایط حامی عاطفی فرزندان خود به ویژه دختران باشند و تهدیداتی که ممکن است متوجه آنان بشود را بسیار تا بسیار جدی بگیرند، چراکه در واقع فرزندان ما سرمایه های مهم زندگی ما هستند و در صورت وارد آمدن هرگونه لطمه ای به آن ها، آسیب های بسیاری به خودشان و والدین وارد می شود که گاهی کاملا غیر قابل جبران هستند.
مهدیه حاجی زاده-مشاور و مددکار کلانتری 20 کرمان