مرتضی درخشان مخالفت خود را با خانه‌ تکانی اعلام کرد

خانه تکانی؛ بایدها و نبایدها

زینب مرتضایی‌ فرد متاسفانه از طرفداران خانه‌ تکانی است!

با تشکر از آقا رئوف و کرونای انگلیسی

حکایتش را بلدید دیگر... همین‌قدر خلاصه بگویم کافی است... رومیان رفتند خانه را برق انداختند و گرد و غبارش را گرفتند، چینیان رفتند آرایشش کردند و آن را یکسره با رنگ و نقاشی پوشاندند. پادشاه آمد و رومیان را به‌عنوان برگزیده انتخاب کرد. غبارها را گرفتن کار هر کسی نیست...
کد خبر: ۱۳۰۷۸۹۷

حالا اما کار راحتی شده. واژه خانه‌ تکانی کلی ماجرای ساده پرهزینه دارد برای خودش. هزار جور دستمال هست. جادویی، معمولی، مخصوص پاک کردن ال‌سی‌دی تلویزیون و آن یکی برای چوب و همین‌طور ادامه دارد... هزار جور شوینده هست، یکی برای دیوار و دیگری برای شیشه.

آن یکی برای اجاق گاز و دیگری هم دستشویی و حمام را برق می‌اندازد. هزار تا شماره تلفن... نه خیلی بیشتر از هزار تا شماره تلفن هست که به طرفه‌العینی فرش و مبلت را جمع می‌کند و می‌برد، بعد هم شسته و رفته برش می‌گرداند.

هزار جور شرکت مختلف هست که با یک تلفن نیروهایش بیایند گردوغبار خانه و زندگی‌ات را جمع کنند و از پنجره بریزند بیرون.

خیلی هم خوب است که هر کسی یک گوشه کار را می‌گیرد. بعد هم دراز می‌کشم گوشه اتاق خواب و در را می‌بندم تا آقا رئوف خانه را برق بیندازد و من کتاب بخوانم. یک لیست هم از همین دستمال‌ها و خرت‌وپرت‌ها بخواهد و هیچ‌وقت هم این فهرست بلندبالا به ته نرسد. اما همه ماجرا همین نیست.

مثلا چای ‌می‌خواهم، می‌روم بیرون اتاق. بگوید چای نمی‌خواهم آب پرتقال ندارید؟ همان‌طور که با فست‌فود سر خیابان تماس می‌گیرم برای ناهار بگوید کباب نزنیم با ریحون؟ همان‌طور که دارم می‌روم سمت آشپزخانه بگوید فعلا ورود ممنوع و جلوی چشمم جای خرده‌ریزهای روی میزم را عوض ‌کند.

هربار هم شاکی شوم و همسرم بگوید «کوتاه بیا. خونه رو برق می‌ندازه» کل ماجرای خانه‌تکانی این سال‌ها خوب بوده ، حتی همین رئوف برق‌انداز که خانه را مثل مروارید درخشان تحویلت می‌دهد، اما همیشه بدجوری روی مخم راه رفته و آخرش کم آوردم. کی؟ همین امسال...

دیگر به اینجایم رسید (دستم الان دقیقا زیر گلویم است) گفتم نمی‌خواهم خانه برق بزند. اصلا نمی‌خواهم هیچ‌کسی بیاید توی خانه. حالا از حرص رئوف بود یا اسم ترسناک کرونای انگلیسی یا هر چیز دیگر، مهم نیست.

مهم کشف‌های تازه‌ام است، کشف هم که نه... بازگشت... دوباره یادم آمد وقتی یک دیوار که دوده‌ های شومینه زمستانی به خودش گرفته و کدر شده، چطور برق می‌افتد.

دیدم بازی کردن با حباب‌های کف هنوز هم هیجان‌انگیزند و می‌توانند چشم‌هات را برقصانند تا با همین عمر کوتاهشان – که کم از کوتاهی عمر آدمیزاد ندارد- سرخوشی کودکی را بازگردانی. یادم آمد چقدر خوب است جسم آدم هم خسته شود و دیدم چطور این روح‌ خسته از کار روزانه در جسم‌ ناخسته درگیر می‌شود و می‌شود بی‌خوابی شبانه‌ام. بعد فهمیدم این همه دستمال و شوینده و برو و بیا آنقدرها هم که فکر می‌کرده‌ام هم باحال نبوده‌اند.

فهمیدم به جای این همه فکر کردن به دکوراسیون و چیدمان جدید خانه می‌شده خودم این تجربه‌های ناب و طبیعی تمیز کردن خانه را داشته باشم. می‌دانم احتمالا اینجای کار یک دل سیر بخندید که خل شده‌ام، اما تجربه‌اش کنید، بازگشت به خانه، وسایلتان و پاک کردن غبار از آنها را بگذارید اول فهرست کارها و بعد اگر نظرتان عوض نشد به من بخندید... من می‌گویم با تشکر از رئوف و کرونای انگلیسی، شما هم مدیونید اسم من را به لیست این تشکرها اضافه نکنید.

خوشبختی این است که با همه مشغله‌ها وقتی بوی بهار پیچیده برای خانه‌ تکانی کمک بگیری اما خودت هم بایستی و غبار خانه‌ات را پاک کنی تا یادت بیاید می‌شود غبار دل را هم به همین سادگی پاک کرد. فلسفه‌اش هم از اول همین بوده که ببینی چطور می‌شود به خانه بدون آرایش، رنگ تازه داد، چطور می‌شود مثل حکایت رومیان و چینیان، با گرفتن گرد و غبارها پیروز بازی زندگی بود، اما چه کنیم که این روزها شده‌ایم چینیان عالم، چینیان روم را فراموش کرده.

زینب مرتضایی فرد - روزنامه جام جم 

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها