سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
کارگردانانی که این آثار را میساختند آدمهای کاربلدی بودند که اصول سینما را میشناختند و میدانستند چگونه باید فیلمی ساخت که هم بفروشد و هم اصطلاحا حرفی برای گفتن داشته باشد. اصغر هاشمی یکی از همین کارگردانان بود. در کارنامه او فیلمها و سریالهایی مانند روزهای انتظار، زیر بامهای شهر، در آرزوی ازدواج، مهریه بیبی، نگین، آپارتمان و سریال تلویزیونی یک مشت پر عقاب دیده میشود. دو اثر آخر از موفقترین و پر بینندهترین سریالهای تلویزیونی بود که هر دو از شبکه یک به نمایش درآمد. آپارتمان اوایل دهه 70 پخش شد و داستانش در یک آپارتمان میگذشت که آدمهای مختلف با روحیات و تفکرات منحصربهفرد خود در آن زندگی میکردند و بیشتر شبیه ماکت کوچکی از جامعه آن روز ایران بود. یک مشت پرعقاب سریالی بود با محوریت یک خانواده که مروری داشت بر حکومت پهلوی و مبارزانی که با این حکومت درافتاده بودند و هر کدام به شیوه خود تلاش میکردند حکومت پهلوی را سرنگون کنند.
اصغر هاشمی، اما با این کارنامه درخشان مدتهاست کم کار شده نه در سینما فعالیت خاصی دارد و نه در تلویزیون. او از سال 87 تا 92 تلهفیلمهای خوان هشتم،آوازهای مادرانه، لیست انتظار و چند قدم نزدیکتر را ساخته است. سریال «چاه پنجاه» با موضوع خاموش کردن چاههای نفت در زمان جنگ را هاشمی سال 89 مقابل دوربین برد. سرمایهگذار این سریال وزارت نفت بود که بعد از مدتی هزینه تولید این سریال را نداد و چاه پنجاه متوقف شد و همچنان در نیمه راه مانده است.
هاشمی اما مثل دیگر سینماگران از کمکاری گلایهمند نیست. اصول خودش را دارد و میگوید: در این سالها کارهایی برای ساخت به من پیشنهاد شد اما قبول نکردم چون با تفکر و سلیقهام جور نبود. با سینمایی که بفروشد و چرخش بچرخد مخالف نیستم اما من آدم اینجور کارها نیستم که اگر بودم الان برای خودم دکانی، دکهای چیزی داشتم و حسابی پولدار شده بودم. اما خدا آن روز را نیاورد که به خاطر نان فیلم بسازم.
با هاشمی درباره سینمای دهه 60 صحبت میکنم و فیلمهایی که دوستشان دارم و حالا از سینماگران آن دوره این سوال را میپرسم که چی شد، سینمای متفکر دهه 60 ما به سینمایی تبدیل شد که سالهاست بیشتر تولیداتش را در ردیف فیلمهای سطحی قرار میدهیم.
هاشمی میگوید: تغییرات فرهنگی باعث تغییر سینما شده است. فرهنگ اجتماعی و زیستی یکی،دو دهه اخیر را نمیتوان با دهه 60 و 70 مقایسه کرد. شاید اگر اکنون فیلمهایی مانند آن زمان ساخته شوند، برای مردم خستهکننده باشند. واقعیت این است در سینما، فیلمساز تصمیم گیرنده نیست. تفکر قالب اجتماع است که به سینما خط و جهت میدهد. اگر آن زمان آثاری مانند زیربامهای شهر و آپارتمان را ساختم برای مردم آن زمان ساختم و سرعت تغییر کشور ما آنقدر زیاد است که آن فضاها برای نسل جدید بیگانه است. تغییرات، کارگردانان خاص خود را به سینما معرفی کردهاند، فیلمسازانی که آثاری میسازند که مردم دوست دارند.
میگویم: از منظر جامعهشناختی، سینما آینه تمام قدی است که جامعه و مردمش را منعکس میکند. سینمای امروز ایران بیشتر به سمت کمدی گرایش دارد شاید به این دلیل که سود باید از سرمایه بیشتر باشد، حرف من این است که در کنار این آثار باید فیلمهایی هم تولید شود که بیننده را حداقل برای چند روزی با خود همراه کند و تماشاچی به قصه و اتفاقات فیلم فکر کند، چیزی که به نظرم در سینمای دهههای 60 و 70 اتفاق میافتاد، مثل فیلم زیربامهای شهر. این تغییر رویکرد شاید به نوع نگاه مسؤولان فرهنگی هم بستگی داشته باشد؟
کارگردان یک مشت پر عقاب میگوید: سالهاست با تغییر رئیسجمهور در کشور ما مهندسی فرهنگی هم تغییر میکند. فیلمهایی که ساخته میشوند، از سازمان سینمایی مجوز میگیرند به همین دلیل محصول هر ساله سینمای ایران، تفکر مسؤولان فرهنگی را نشان میدهد که تمایل دارند در سینما دیده شوند. شاید فیلمهایی که مد نظر شماست و از آنها بهعنوان سینمای متفکر یاد میکنید، فیلمهایی هستند که مجوز ساخت نگرفتهاند. بدون این که بخواهم ارزشگذاری کرده و اثار سینمایی این دهه با دهههای 60 و 70 را مقایسه کنم، میگویم الان مسؤولان فرهنگی، سینما را به سمتی هدایت میکنند که فیلمهایی کمدی ساخته شود تا مردم به سینما بروند، آنها را تماشا کنند و کمی بخندند و بدون اینکه به محتوای فیلم فکر کنند به خانه برگردند.
برخی بر این باورند که سینمای دهه 60، سینمای آرمانگرایی بود که واقعیت جامعه را نشان نمیداد. . . اصغر هاشمی اما معتقد است کارگردانان آن دوره آدمهای پیچیدهای نبودند، با مسؤولان سینمایی آن زمان ( فخرالدین انوار و سیدمحمد بهشتی) ارتباط نزدیک و صمیمی داشتند. وی میگوید: تفکر حاکم بر جامعه را باور داشتیم و چون به آن شیوه اندیشه علاقهمند بودیم، فیلمهایی میساختیم که این اندیشهها را بازتاب دهد و برای همین به ما میگفتند کارگردانان گلخانهای! اما واقعیت این است که براساس باور و دلمان فیلم میساختیم و مهم نبود کدامیک از ما کارگردانیم و کدام تهیهکننده. شاید به همین دلیل است که فیلمهای آن دوره به گفته خیلیها صادقتر بودند و مردم با آنها ارتباط دلیتر برقرار میکردند. با این گفته که سینمای آن دوره ایدهآل گرا بود، موافق نیستم. اینطور نبود ما فیلمی بسازیم که با موضوع آن موافق نبودیم، آنچه را میساختیم باور داشتیم. مثل الان نبود که فیلمسازی، اثری بسازد که اصلا آن را باور ندارد، اما چون پول زیادی به او میدهند، آن را مقابل دوربین ببرد.
اصغر هاشمی از دوران دبیرستان با بدنه سینمای حرفهای ارتباط برقرار میکند، سال50 فیلمنامهنویسی را به صورت آماتور شروع میکند و در ادامه شانس این را مییابد که دستیار زنده یاد ساموئل خاچیکیان شود. سال 55 برای آموختن بیشتر درباره سینما از ایران میرود و سال58 برمیگردد. دوباره سراغ دستیاری میرود و در سریال سربداران دستیار محمدعلی نجفی میشود. وقتی بنیاد سینمایی فارابی راهاندازی میشود، او فیلمنامه مادیان را برای ساخت به این بنیاد ارائه میکند و تهیهکنندگی آن را بهعهده میگیرد و علی ژکان هم کارگردان آن میشود و بعد روزهای انتظار را کارگردانی میکند و کارش را ادامه میدهد. هاشمی این روزها از دور به تولیدات سینمایی و تلویزیونی نگاه میکند. او میگوید: رقابتی برای کارگردانی و تهیهکنندگی به وجود آمده که کنار آمدن با آن برای من سخت است. من ترجیح میدهم کاری را بسازم که داستان و موضوعش را دوست داشته و بخشی از دغدغه و نوع نگاهم است. اگر غیر از این باشد، چند میلیارد هم بدهند، حاضــــــــــر به کارگردانــــــــــــی نیستم.
طاهره آشیانی
روزنامهنگار
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد