حجت‌الاسلام والمسلمین قرائتی در برنامه تلویزیونی دست‌خط حرف‌های بانمکی زده است

کارمند شده‌ایم مثل اداره قند و شکر بلژیک!

اگر قرار باشد روزی از مردم راجع به بامزه‌ترین آخوندها سوال شود حتما یکی از آنها حجت‌الاسلام قرائتی خواهد بود. اصلا خیلی‌ها می‌روند پای منبر حاج آقا که لبخندی هم روی لب‌شان سبز شود فرقی نمی‌کند نماز جماعت مسجد دانشگاه تهران باشد یا مراسم شب‌های قدر. حالا حاج آقا رفته توی برنامه «دست‌خط» تلویزیون و راجع به خاطراتش حرف زده و البته مثل همیشه بانمک و بامزه. این برنامه شب گذشته روی آنتن شبکه سه ‌سیما رفت و ما هم سعی کردیم خیلی توی حرف‌های حاج آقا دست نبریم. این شما و این حاج‌آقا قرائتی درس‌هایی از قرآن.
کد خبر: ۱۱۷۴۳۹۱

دانشگاه و حوزه بیخاصیت

وزیر آموزش و پرورش گفته بود دیپلمه ما میخواست بیل دست بگیرد، برعکس دست گرفت. رئیس دانشگاه آزاد گفته بود از فوقلیسانس کشاورزی پرسیدیم برگ چغندر بزرگتر است یا برگ شبدر گفت نمیدانم! بیشتر لیسانسههای ما محفوظات دارند و مدرک گرفتهاند و هیچ مهارتی ندارند. باید این ریل را عوض کرد. ریل حوزه را هم باید عوض کرد. یک عده میخواهند فقیه شوند که واجب است فقیه شوند، چون ما در هر شهری یک فقیه نداریم، یعنی اگر 600 فرمانداری داشته باشیم 600 نفر هم مجتهد میخواهیم که نداریم. یک عده نمیخواهند فقیه شوند، کسانی که نمیخواهند فقیه شوند لازم نیست از این راه بروند. یک عده هم بهعنوان کارشناس و پژوهشگر مقاله میدهند و کتاب میدهند و از این راه نان میخورند و برخی هم حاضر نیستند بگویند این حرفهایی که میزنید به درد نمیخورد. چند هزار پایاننامه بیخاصیت در وزارت علوم داریم؟ برنامهریزان ما سنتی هستند!

یک کشور و این همه تعطیلات؟!

نامهای به رهبری نوشتم که یک طلبه معمولی باید 15 مهارت ببیند: تفسیر بگوید، تارکالصلاه به نماز جذب کند و امثالهم! حوزه و دانشگاه ما سالی 52 تا جمعه تعطیل است. 52 پنجشنبه داریم که اینها هم تعطیل است؛ یعنی 104 روز تعطیل پنجشنبه و جمعه. 100 روز هم تعطیل تابستانی داریم. 20 روز هم عید تعطیل است. 20 روز هم بینالتعطیلین تعطیل است. 20 روز هم مناسبات تعطیل است... این میزان تعطیلی چقدر نیاز است؟ حتی توی همین تابستان هم یک عده میتوانند جابهجا شوند؛ مثلا اگر در بندرعباس هوا گرم است و همه نمیتوانند، ولی شاید بتوان ده هزار جوان را از بندرعباس به ملایر آورد، از خوزستان به اراک بُرد. اگر اینطور شود از تابستان استفاده میشود، در نتیجه دانشگاه را به جای چهار سال دو ساله میخوانیم. حالا اسمش را میگذارید جهشی، پرشی یا هر چیز دیگر! در مملکت ما آدمهای متین هستند، ولی «مته» نیستند. با آدم متین نمیشود کشورداری کرد، مته نیاز است. حدود 50 کتاب نوشتهام که همه در تعطیلات بوده.

امان از مسجدیهای پا به سن گذاشته!

جاذبه مساجد باید خوب باشد که الان کم شده! به خاطر اینکه به پیرمرد نگاه میکنیم! موذن 80 ساله، مکبر 80 ساله! همه سن بالا هستند و اجازه نمیدهند بچهها فعالیت کنند. راهپیمایی اربعین چرا گل کرد؟ چون هر موکبی خودش فعالیت میکند و آقا بالاسر ندارد. عاشورا چرا این میزان گل میکند چون بچهها، خودشان هیات را برپا میکنند. اما در مسجد راهبندان است، یا خادم نمیگذارد، یا آقا نمیگذارد، یا هیات امنا نمیگذارد. طوری است که وقتی جوان به مسجد میآید، میبیند کسی او را تحویل نمیگیرد در نتیجه میرود بیرون مسجد هیات میزند. بچه را باید آزاد گذاشت. اگر منکر انجام داد باید تذکر داد والا باید تغییر و تحول انجام شود. تمام مساجد ما باید هر کدام از پیشنمازها که سنشان به جایی رسیده که توان ارتباط با نسل جوان را ندارند، این آقای پیرمرد امام جماعت باشد، اما یک طلبه خوشسلیقه جوان را بیاورد و او نفر دوم باشد و ارتباط بگیرد که چه کسی در محله بیمار است به عیادتش برویم، چه کسی شاگرد اول شد از او تشکر کنیم. چه کسی قرضالحسنه میخواهد... یعنی هر پیری با یک جوان شریک شود. قرآن میگوید پیر و جوان شریک شوید. به ابراهیم(ع) میگوید شما صد سال دارید، اسماعیل هم 13 ساله است. صد ساله و 13 ساله با هم کمک کنید و مسجدالحرام را تطهیر دهید.

نظر حاج آقا در مورد 20:30

امور کشور را پیگیری میکنم. خبر 20:30 تلویزیون را میبینم. خبر است، ولی برخی از خبرهایش هم تلخ است، میخواهند افشاگری کنند ظرفیت مردم را هم باید دید، حدیث داریم که اگر فرزند خودتان هم بد بود زیاد ملامت نکنید. نمره نیاورده، نباید خیلی بداخلاقی کرد. حدیث داریم اگر کسی را بیش از یک بار یا دو بار بگویید لجبازی میکند. حالا کسی نتوانسته است انجام دهد و یا بد عمل کرده است، نه باید تشویق زیاد باشد که طرف مغرور شود و نه باید زیادی توبیخ شود که طرف ببرد. سعی کنیم اگر از شخص و نظامی هم انتقاد میکنیم، طوری نباشد که طرف ببرد.

میگفتند تلویزیون جای هنرمند است نه روضهخوان!

آقای مطهری قبل از انقلاب مرا میشناخت، کلاسهایم را دیده بود. وقتی انقلاب شد، نزد امام رفت و گفت قرائتی به درد تلویزیون میخورد. امام فرمود من قرائتی را نمیشناسم. ایشان فرمود من میشناسم و مصلحت است برود. امام هم گفتند بگویید برود. مطهری زنگ زد که به تلویزیون بروید و من هماهنگ کردهام. من رفتم. قطبزاده گفت آمدهای چه کنی؟ گفتم آقای مطهری گفتند. گفت بیخود! علت را پرسیدم. گفت در تلویزیون دو نفر را بیشتر راه نمیدهیم: آیتا... طالقانی و امام خمینی! گفتم چرا؟ گفت تلویزیون جای هنر است. شما سخنران و روضهخوان هستید و تلویزیون جای سخنران و روضهخوان نیست، جای هنرمند است. گفتم شما من را میشناسید؟ گفت خیر. گفتم احتمال هم نمیدهید من هنرمند باشم؟ هنرمندان را به اینجا بیاورید و ساعت میزنیم، دو ساعت با حرفهای حکیمانه اینها را میخندانم طوری که بخواهند لب خود را جمع کنند نتوانند. گفت خیلی ادعا دارید. گفتم امتحان کنید. تلفن کردند و هنرمندان آمدند و ساعت گذاشتند و من شروع به حرف زدن کردم. گفتند جای این شیخ در تلویزیون است ولی عمامه را بردارید که قانون ما هم بههم نخورد. گفتم هر کسی در لباس پوشیدن مختار است. اگر برنامه طوری بود که تلفن کردند که خسته شدیم و تکراری شد... خلاصه ماندیم.

هی حرف علمی زدند!

در زمان امام عدهای میخواستند جلوی برنامه را بگیرند و گرفتند. قسمتهای زیادی از برنامه ضبط شده بود. برای 30 روز ماه رمضان بود. بعد قیچی کردند و افراد دیگری را آوردند. ببینید دم افطار خانم آرایش کرده را هم بیاوری و هم حرف بزند کسی حوصله ندارد. هی ملا آوردند و حرف علمی زدند! درنهایت امام فرمود قرائتی کجاست که چند شب نیست؟! گفتند او را برداشتند از این باسوادتر هست. گفتند دم افطار باسواد نمیخواهیم! میخواهیم مردم اسلام را بفهمند و بچشند. حرف علمی به درد دم افطار نمیخورد. بگویید قرائتی برگردد. ما با سلام و صلوات برگشتیم.

سیاسیبازی ممنوع!

خیلیها به من میگویند ما شما را برای این دوست داریم که در معده سیاسیون هضم نشدهای. من حرف سیاسیها را میفهمم ولی حاضر نیستم جذب اینها شوم. در نامه 25 نهجالبلاغه حضرت علی(ع) به مسؤول زکات میگوید وقتی برای زکات جای میروی، منزل کسی نخواب. اگر خانه آقای الف خوابیدید، فردا اگر خواستی از آقای ب زکات بگیری میگوید این در منزل آقای الف خوابیده. حضرت میگوید برو کنار چشمه و آنجا خیمه بزن و زندگی کن که فردا متهم نشوی. آن روحانیونی که کارمند شدند، دیگر به آنها نگاه روحانی نمیشود، بلکه نگاه کارمند میشود. صبح ساعت 8 و غروب هم ساعت 4 کارت میزند مثل اداره قند و شکر بلژیک! ما نباید فراموش کنیم که آقا هستیم. کارمند نیستیم. آقا هستیم ولی به دلیل وظیفه شرعی کار هم میکنیم، چون در جمهوری اسلامی «بر» است و «تعاونوا علی البر» مطرح است. روحانیون باید رابطه خود را با مردم برقرار کنند. قرآن میگوید آخوند خوب سه شرط دارد. از مردم باشد، در مردم باشد، با مردم باشد. آخوند خوب این است ولی او، من نیستم. پدرم گفت راضی نیستم از شما اگر وارد این کارها شوید. علت را پرسیدم، گفت وقتی نماینده مجلس شدید، مردم میخواهند نخود را ارزان کنید، شما هم نمیتوانید نخود را ارزان کنید، آن وقت «قالالصادق ...» را که میگویی تلویزیون را خاموش میکنند.

دکتر گفته بود آیتا... گلپایگانی باید بخندد

انسان نیاز به خنده دارد. قرآن هم آیهای دارد که خدا هم میخنداند و هم میگریاند. ما هم باید در جای خودش بخندانیم و هم در جای خودش بگریانیم. هر دو برای انسان، درمان روحی است. درباره حضرت آیتا...العظمی گلپایگانی شنیدم که دکتر گفته بود کاری کنید آقا بخندد. یعنی خنده برای برخی درمان است؛ از آن طرف برای بعضیها هم گریه درمان است. افرادی هستند که اگر گریه نکنند ممکن است سکته کنند. باید خنده حلال داشته باشیم و کار آسانی هم است. غصه میخورم که گاهی بیعرضه هستیم وگرنه دانشگاه ما حدود پنج میلیون دانشجو دارد. بگوییم هر دانشجوی ما یک خنده حکیمانه در چهار سطر بنویسد. خنده حکیمانه یعنی هم بخندیم و هم حکمتی در آن باشد؛ چهار میلیون نامه میآید. کدام دانشجو هست که بگوید در طول چهار سال دانشگاهم لبم خنده حلال ندید.

20 هزار آخوند کت و شلواری

به رهبری نامه نوشتم که 20 هزار طلبه کت و شلواری داریم. یعنی طرف دیپلم گرفته و چهارپنج سال درس خوانده و لمعهاش تمام شده ولی پا به لباس آخوندی و معمم شدن نگذاشته. اینها دیگر منبر نمیروند و قاضی نمیشوند. این با باقی دیپلمهها فرق میکند؛ این دیپلمی است که چند سال درس آخوندی خوانده و میتواند جلسههای محلی برای اقوامش درست کند. بچهها را جمع کند و کلاسهای ده پانزده دقیقهای برای اینها برگزار کند. آقا نوشتند من با این نظر موافق هستم (این را این وسط بگویم تنها کسی که در جمهوری اسلامی هر چه گفتم گوش دادند و تفقداً هم گوش دادند، حتی مستحب هم نبود حرفهای من را گوش دهند و هر چه گفتم ایشان گفت قبول، مقام معظم رهبری بوده است. افرادی هم هستند که چند بار پیش آنها رفتهام و هر چه گفتهام، میگویند «وفقکما...»! یک ساعت حرف میزنید، میگویند «وفقکما...»!) ایشان نوشت که این 20هزار نفر را بسیج کنید. به دفتر تبلیغات اسلامی حوزه قم سفارش شد و اسم این را عوض کردند و «بشیران جوان» گذاشتند. جلساتی هم برگزار شد، ولی طوری که میخواستیم نشد. قدری پول نداشتند و قدری همت و قدری طرح. قدری هم برای آنها برخی چیزها سنگین است.

کلکل با روابط عمومی مجلس

یکبار به مجلس شورای اسلامی رفته بودم و مهمان شدم. روی صندلی جلو نشستم. از روابط عمومی توی گوش ما گفتند بلند شوید. گفتم چرا؟ گفت این صندلی برای اعضای شورای نگهبان است. گفتم مگر امروز میآیند؟ گفتند خیر. گفتم وقتی نمیآیند چرا تا فردا خالی باشد؟ من روی این مینشینم. گفت آخر رسم نیست، گفتم چه کار به رسم دارم؟ قانون خدا را باید اطاعت کنم. شما دور هم نشستهاید و گفتهاید این صندلی برای شورای نگهبان است. اگر شورای نگهبان میآیند که قدم آنها سر چشم، ولی اگر نمیآیند من باید کجا بنشینم؟ صندلی خالی است و من هم همینجا مینشینم.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها