آیا فوتبال به دامن اصالتِ ازلی خود بازمی‌گردد؟ اصالتی که تمام زیبایی‌های بکر فوتبال در آن نهفته بود و سپس به دست میلیشیای ماشینیسم فتح شد. به نظر می‌رسد نشانه‌هایی از جام‌جهانی 2018 در حال اثبات این نکته است که فوتبال، هویت مادرزادی خود را باز می‌یابد. حذف غول‌ها و نهنگ‌ها، گردنکشی ضعفا، غیرمترقبگی شیرینی که فلسفه فوتبال را لبریز از امیدهای نو می‌کند. شورش ضعفا،‌ مصداقی از این جریان جدید است که می‌گوید هیچ ابرقدرتی، دیگر در چمن‌ها در امان نیست. این اسم‌ها را نگاه کنید؛ هول نمی‌کنید؟ وحشت نمی‌کنید که عصر پدرسالاری قدرقدرت‌ها و قلدرها به پایان رسیده است؟ آرژانتین. آلمان. اسپانیا. پرتغال. و دیگران.
کد خبر: ۱۱۵۱۴۷۹

حالا دیگر می‌توان با خاطرجمعی، خاطرنشان کرد که مولفه‌های تثبیت‌شده فوتبال، در حال اضمحلال است و فوتبال دیگر تابعی محض از توسعه‌یافتگی کشورها نیست. اگر داستان قدعلم کردن ضعفا چنین به پیش رود، غیرممکن نیست که کشورهای ریزاندام نیز در ضیافت‌های اینچنینی به قافله ابرقدرت‌ها بپیوندند. حالا دیگر هیچ تئوریسینی از این امر محتوم سخن نمی‌گوید که درخشش تیم‌های فوتبال کشورهای مرفه و توسعه‌یافته، یک مساله پایدار است و خوشبختی هر ملتی در حوزه اقتصاد و آزادی‌های مدنی، ربط مستقیم به درخشندگی فوتبال در آن کشور و مولفه‌های تثبیت‌شده‌اش دارد.

حالا دیگر تیم‌های کوچک از کشورهایی با رفاه متوسط هم می‌توانند پوز ابرقدرت‌های همیشگی را به خاک بمالند. چنین مژدگانی‌هایی می‌تواند منجی فوتبال جهان باشد تا آن را از سیطره ابرقدرت‌های مرسوم و کلیشه‌ای‌اش دربیاورد و حیات تازه‌ای به آن ببخشد. توفانی که مراکش و ایران جلوی اسپانیا و پرتغال راه می‌اندازند. یا درخشش ایسلند مقابل آرژانتین، پرو در برابر دانمارک و یا سربازان مکزیک و کره‌جنوبی که آلمان را در خاک سیاه می‌اندازند. و نیز گردنکشی سنگال در برابر لهستان، همه و همه حکایت از به‌هم ریختن معادلات مرسوم فوتبال بین‌المللی و درهم‌شکنندگی مولفه‌های مرسوم در آن دارد.

اکنون بسیاری از جامعه‌شناسان از خود می‌پرسند آیا کاستاریکایی که مقابل سوئیس مساوی می‌کند از لحاظ سرانه‌خوشبختی مردمان‌شان باهم برابرند؟ این خود موضوعی بر تائید «ضدستارگی» است که دیگر نتایج بازی‌ها را ابرستاره‌ها و سلبریتی‌ها تعیین نمی‌کنند. بازی‌گروهی. قدرت‌بدنی. روحیه ‌تیمی و اندکی نیز اقبال محض، باید بتواند 11 جنگجو را بر 11 ربات پیروز کند. جنگجوهایی که از کشورهایی با سرانه رفاه پایین‌تر می‌آیند. این همان مساوات ازلی حاکم بر فلسفه فوتبال ابتدایی جهان بود که ضعفا را هرگز در میدان‌ها مستاصل نمی‌کرد. این همان «شانس مقدر و مقدور» بود که در ذات‌فوتبال مستتر بود اما بعدترها با توسعه هر چه بیشتر توتال‌فوتبال، از شیرینی آن کاسته شد و موضوع «حتمیت» بر علیه نسبیت‌گرایی در فوتبال جا افتاد که کشورهایی چون مراکش و کره‌جنوبی جلوی ابرقدرت‌هایی چون اسپانیا و آلمان شانسی برای ادامه زندگی ندارند. با این همه، اما اکنون داستان به ضدخود تبدیل شده است.

پرسش جدید جامعه‌شناسان فوتبال این است که آیا پرمخاطب‌ترین بازی جهان، دوباره به هویت و اصالت ذاتی خود بازمی‌گردد؟ دعا کنیم که چنین باشد.

دلدادگان فوتبال در دهه‌های اخیر از ماشین‌گرایی و فقدان شاعرانگی در آن دلزده بودند. انگار اکنون نوبت به جنون شیرین نمایندگان ضعفا رسیده است که بر علیه «ماشین وارگی» شورش کند. حالا دیگر نه مسی، نه رونالدو و نه ستاره‌های از دم سلطانِ اسپانیا و ژرمن‌ها، در قبال مخلوق‌های کوچک‌تر از خود تسلیم می‌شوند و زیبایی فوتبال در همین است که سلطان و چوپان نمی‌شناسد. چوپان‌ها را تاج‌سلطانی می‌بخشد و سلطان‌ها را از جایگاه فرعونیت و تفرعن، به پایین می‌غلطاند.

تمام دل‌ناگرانی‌مان از ماشینیسم حاکم بر فوتبال جهان در این نکته نهفته بود که دنیا دیگر از گارینشاها خالی خواهد شد. اصالت تراژیک و باستانی فوتبال در این بود که ستاره‌ها یکییکی از مردم جهان دل می‌بردند و سپس خود در تنگدستی می‌مردند اما افسانه می‌شدند. روزی که گارینشای عزیزدردانه مرد، متخصص صدور گواهی‌فوت در برگه پزشک‌قانونی‌اش نوشت «این جسد 49 ساله بی‌صاحب، بیست روز تمام پیش از مرگش را در الکل صرف غرقه بود و سه روز بود که یک مشت گندم بوداده یا یک کف‌دست نان کپک‌زده در دهانش نگذاشته بودحالا اگر در مقبره‌اش واقع در پائوگرنده، همیشه خدا هفت تا شمع به نشانه شماره هفت بی‌بدیل جهان روشن باشد چه توفیری می‌کند؟ فوتبال باید دوباره به روزگار اساطیری خود بازگردد.

اگر امروز بچه‌های کره‌جنوبی از ملی‌پوشان خود در فرودگاه با تخم‌مرغ گندیده استقبال می‌کنند که چرا نتوانستید به دور دوم راه بیابید و کسی پیروزی دو گله‌شان بر آلمان قهرمان جهان را مهمان حماسه‌خوانی‌ها نمی‌کند حکایتی از کمال‌گرایی‌های بی‌امانی است که امروزه مردم سراسر جهان از فوتبال خود انتظار دارند. مردمی که اگر هم شکست‌های سیاسی ـ اقتصادی را تاب بیاورند، فوتبال را به چشم دیگر می‌بینند. یک زمانی وقتی برزیلی‌ها می‌باختند،‌ تاکسی‌ها از سوار کردن ستاره‌های شکست‌خورده امتناع می‌کردند. این گزارشی از ورزشی‌نویس ایرانی دهه‌50 است که در تاریخ 26 اردیبهشت 1357 از ریودوژانیرو نوشته بود: تیم ملی برزیل وقتی به ریو رسید، حتی یک نفر هم به استقبال‌شان نیامده بود. آن روز حتی رانندگان تاکسی هم کراهت داشتند از این‌که ستاره‌های برزیل را سوار کنند و دم خانه‌هاشان پیاده کنند. روزنامه‌های برزیلی با تیترهایی فیل‌افکن به شماتت آنها شتافتند و مربیان خود را به جهل‌ِمرکب متهم کردند. نتایج جام‌جهانی 2018 نشانگر این است که فوتبال، برادرخوانده سیاست نیست که همیشه ابرقدرت‌های ثابت داشته باشد. همه حُسن آن در انعطاف آن است که بتواند در هر موسمی قهرمانان و سالاران خود را تغییر دهد و پیرو منطق ثابتی نباشد. فوتبال اگر عین سیاست بود ضعفا از «حتمیت» موجود در آن ناامید می‌شدند. از تثبیت‌شدگی برنده و بازنده دائمی در آن. از فضای ارباب و رعیتی آن. نگذارید فوتبال به فیزیک کوانتوم یا نجوم تبدیل شود و ماشینیسم مستتر در آن، رویاهای‌مان را بر باد دهد. فوتبال غزل است. شعر است. موسیقی و سینماست. فوتبال مال ماست. مال ما تنگدستان جهان.

ابراهیم افشار

ورزش

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها