گفت‌وگوی جام‌جم با شهروندانی که با پیدا کردن میلیون‌ها تومان پول هم وسوسه نشدند

پا روی نفس...

آنها اهل همین جا هستند، همین کشور، همین خاک. بین خود ما زندگی می‌کنند، در همین خانه‌ها، کوچه‌ها، محله‌ها؛‌ در همین شهرهای شلوغ و پرهیاهو. هر روز مثل خیلی از ما از خانه هایشان می‌زنند بیرون، می‌روند دنبال کسب روزی؛ روزی حلال.
کد خبر: ۱۱۳۴۰۸۹
پا روی نفس...

«حلالی» که سفت و سخت به اعتقاداتشان چسبیده، آنقدر که یک ریال در زندگیشان این طرف و آن طرف نکنند، وسوسه نشوند و دست و دلشان در برابر هیچ چیز نلرزد، حتی پیدا کردن پولی چند برابر حقوق ماهانهشان!

آنها امانتدارند و به رسم امانتداری، پای اعتقاداتشان میایستند، اعتقادی که میگوید: «مال غیر را به خانه نبر.» اعتقادی که میشود منش رفتاریشان، روش زندگیشان. آنها غریبه نیستند، همین جا در همین کشور، روی همین خاک زندگی میکنند و سر بزنگاه، درست در لحظه وصفناپذیر پیدا کردن میلیونها تومان پول بیزحمت، دور از چشمان همه، وقتی خودشان هستند و بسته پولهای کذایی، خدایی را که آن بالا شاهد اعمالشان است فراموش نمیکنند.
آن وقت اسمشان در فهرست انسانهای امانتدار نوشته میشود، افرادی که از یک آزمون سخت، سربلند بیرون آمدهاند؛ آنها قهرمانند، قهرمانهای شهرهای بزرگ و کوچک کشورمان.

امانتداری پاکبان کاشانی در آخرین روزهای سال 96

او آخرین قهرمان سال 96 است، همین سالی که تمام شد؛ میتوانیم پرونده نیکوکاری و امانتداری در سال کهنه را با نام محمدعلی فرهنگ ببندیم، پاکبانی اهل شهر کاشان که در آخرین روز سال 96 نامش در رسانهها مطرح شد. آن هم وقتی که صد میلیون تومان وجه نقدی را که پیدا کرده بود به صاحبش رساند و ماجرای امانتداریاش در گیرودار آخرین روزهای سال و شلوغی این ایام، نقل زبانها شد. ما پی این خبر را گرفتیم و رسیدیم به یک شماره تلفن همراه؛ شمارهای که دختربزرگش محبوبه فرهنگ آن را جواب داد. قصه زندگی این پاکبان امانتدار کاشانی را ما از زبان دخترش شنیدیم، چون خودش ناشنوای مادرزاد بود و نمیتوانست با ما مکالمه تلفنی داشته باشد.

محمدعلی فرهنگ، پاکبان 60 سالهای است که حدود 16 سال سابقه کاری دارد؛ سابقه کار در لباس پاکبانی در شهرداری کاشان. کاری که از سال 1370 شروع شده، اما مستمر نبوده و بعضی وقتها او قید پاکبانی را زده و کارگری کرده و بعد دوباره برگشته سرکارقبلیاش. پنجشنبه آخر سال، یعنی درست در روزهایی که بروبیای مردم همه شهرهای کشورمان برای استقبال از سال جدید، به اوج خودش رسیده بود، او از روی زمین، یک بسته پیدا میکند. بستهای حاوی صد میلیون تومان وجه نقد. شما اگر جای او بودید چهکار میکردید؟!

او از همان لحظه دنبال پیدا کردن صاحب بسته میافتد، نتیجه دیدن اعلامیههایی روی درودیوار شهرش است، اعلامیههایی با یک مضمون مشترک: «مقداری وجه نقد گمشده است.»

اعلامیهای که به یک شماره تلفن ختم میشود، نتیجه جستوجوی این پاکبان امانتدار و خانوادهاش رسیدن به همین شماره تلفن است. بقیه ماجرا را از زبان دختر آقای فرهنگ بخوانید: «پدرم وقتی با این بسته به خانه آمد، اول ازهمه آن را به مادرم نشان داد و از او برای پیدا کردن صاحب اصلی پولها کمک خواست. بعد از کمی جستوجو متوجه شدیم صاحب پولهای گمشده در خیلی جاها اعلامیه زده. من با شماره تلفن نوشته شده روی این اعلامیهها تماس گرفتم، یک خانم تلفن را جواب داد، شوکه شده بود و باورش نمیشد ما از پولهای گمشدهشان خبردار باشیم. میگفت که پولها مال همسرش بوده و بابت از دست دادنشان خیلی نگران بوده است.»

محبوبه فرهنگ درباره انگیزههای پدرش در برگرداندن پول پیدا شده میگوید: «پدر من با این که یک پاکبان ساده است و همیشه از ساعت 3 نیمهشب تا 12 ظهر مشغول
جارو زدن و نظافت خیابان هاست، اما یک اعتقاد بزرگ دارد، پدرم میگوید نباید مال حرام به زندگیاش وارد شود، فرقی نمیکند چه هزار تومان چه صد میلیون تومان. حرام، حرام است. به خاطر همین خیلی در این مسائل حساس است و هر وقت هرچیزی پیدا کند، سعی میکند آن را به صاحبش برگرداند.» نتیجه این اتفاق، رسیدن مالک صد میلیون تومان گمشده به پول هایش است و احساس رضایتی که از همان روزها در قلب محمدعلی فرهنگ نشسته است؛ رضایتی که از نظر او ارزشی بالاتر از صد میلیون دارد. این پاکبان امانتدار قبل از این هم یک بار تلفن همراهی را که در خیابان پیدا کرده بود به صاحبش رساند .

امانتداری راننده دزفولی

عباسعلی عیسوند براتی، راننده تاکسی دزفولی هم با برگرداندن کیفی پر از پول، از آزمون امانتداری در زندگیاش سربلند بیرون آمد.

او درباره این اتفاق میگوید: «یک روز وقتی مسافرم را پیاده کردم، متوجه شدم چیزی روی صندلی عقب جا مانده، سرعتم را کم کردم و دقیقتر نگاه کردم. دیدم یک کیف دستی نارنجی رنگ است.»

کیفی که این راننده تاکسی پیدا کرد محتویات با ارزشی داشت، کیف حاوی 30 میلیون تومان تراول و چکی به مبلغ 30 میلیون تومان به همراه چند چک سفید امضا بود. اما این کیف او را وسوسه نکرد، چراییاش را از زبان خودش بخوانید: «من به صاحب کیف فکر کردم، به این که الان چه حالی دارد و ممکن است از ناراحتی سکته کند، بعد از روی بیمه نامهای که داخل کیف بود، توانستم نشانیای از صاحب کیف پیدا کنم و آن را تحویلش بدهم. بعد فهمیدم که او یک کشاورز است و آن روز برای فروش سیبزمینی به میدان بار رفته بود و موقع برگشتن ماشین خودش خراب شده و مجبور میشود از تاکسی استفاده کند، اما چون عجله داشته کیفش را داخل ماشین من جا گذاشته است.»

سرنوشت خوب پول اشتباهی

قصه امانتداری جواد خیری، کارمند هوانیروز آذربایجان شرقی هم از آن ماجراهای عجیب و شنیدنی است. او این امانتداری را در قبال پولی که به حسابش واریز شده بود انجام داد. پولی که در مجموع بیش از 337 میلیون تومان میشد. پولی که واریزکنندهاش مشخص نبود!

خیری درباره این اتفاق میگوید: «در طول یک ماه، چند بار به تلفن همراه من پیامکی درباره واریز پول به حسابم رسید. این پیامکها برایم خیلی عجیب بودند، چون کسی قرار نبود به حسابم پول واریز کند. تا این که یک بار حساب کردم دیدم موجودی حسابم از 337 میلیون تومان گذشته است. آن موقع فکر کردم حتما پیامکها اشتباهی هستند، اما بعد که موجودی حسابم را چک کردم دیدم واقعا به حساب من این قدر پول ریخته شده است.»

آقای خیری در این مدت منتظر بود تا مبلغ واریز شده توسط بانک برداشت شود اما وقتی این اتفاق نیفتاد، او خودش با بانک تماس گرفت و موضوع را به اطلاع بانک رساند و از آنها خواست مبلغ واریزشده را به صاحبش برگردانند.

بعد از بررسیهای زیاد، از طرف بانک به او اعلام شد طی یکسری اختلالات که در سیستم بانک به وجود آمده بود، این مبالغ به اشتباه به حساب او واریز شده است. به این ترتیب تمام مبالغ واریزی به حساب بانک برگشت.

تکاور امانتدار

«بزرگترین پاداش من، لبخندی بود که بر چهره نگران صاحب کیف دیدم.» این جمله را عرفان فرهادی، تکاور تیپ مخصوص نیروی زمینی ارتش به رسانهها گفت؛ آن هم وقتی که کیف میلیاردی ای را که پیدا کرده بود به صاحبش برگرداند. او درباره ماجرای پیدا کردن این کیف میلیاردی گفت: «یک روز صبح بعد از خواندن نماز، از خانه خارج شدم، تا پادگان یک ساعت راه بود، هنوز هوا تاریک وروشن بود که من در کنار خیابان کیف مشکی رنگ بزرگی را دیدم. کیف خیلی سنگین بود و بعد از باز کردن در کیف، با تعداد زیادی دسته چک و کارت اعتباری و... مواجه شدم. میدانستم الان صاحب کیف خیلی آشفته و نگران است. وقتی به پادگان رسیدم کیف را در حضور مسئولان پادگان باز کردیم و با تعداد زیادی چک سفید امضا، پول نقد، اوراق بهادار و... روبهرو شدیم.» با یک حساب سرانگشتی، محتویات داخل کیفی که عرفان فرهادی پیدا کرده بود، بیش از سه میلیارد تومان میارزید. این تکاور نیروی زمینی همانجا با شماره تلفنهایی که در مدارک موجود در کیف نوشته شده بود تماس گرفت و مالک کیف را پیدا کرد. حالا عرفان فرهادی از آن روز و آن لحظه که مالک کیف، به گمشدهاش رسید به عنوان یکی از بهترین روزهای زندگیاش یاد میکند، روزی که مایه افتخار خودش و پدرومادرش شده است: «من معتقدم رضایت خدا بهترین پاداش است و انسان نباید هیچوقت تسلیم وسوسهها بشود.»

امانتداری مغازهدار زنجانی از یک دوچرخه

امانتداری حاج حسن نعلچگر، مغازهدار نعل بند زنجانی اما یک امانتداری خاص است، از آن ماجراهای ناب که شنیدنش، یادمان میآورد آدمهای خوب با دلهای پاک هنوز هستند و نفس میکشند.

حاج حسن نعلچگر، مغازهداری است که بیش از 45 سال است که از یک دوچرخه در مغازهاش نگهداری میکند، دوچرخهای که حالا رد گذر زمان رویش افتاده و قدیمی و زنگ زده شده، اما همه اینها باعث نشده او از امانتداریاش دست بردارد.

اما ماجرای این امانتداری به حادثهای میرسد که سالها پیش برای حاج حسن اتفاق افتاده، به روزی که ماموران شهرداری برای ساماندهی محله مسگرهای زنجان وارد بازار شدند و یکی از این مامورها، دوچرخه او را به گوشهای پرت کرد و دوچرخه با این ضربه شکست. ماجرا البته به همینجا ختم نمیشود، آن مامور شهرداری برای جبران کاری که کرده، یک دوچرخه نو را عصر همان روز به مغازه حاج حسن میآورد و همانجا میگذارد و میرود. حاج حسن، اما دست به این دوچرخه نمیزند، چرا؟ چون معتقد است، دوچرخه او فرسوده و قراضه بوده و همین دلیل شکسته و دلیلی نداشته در عوضش یک دوچرخه نو به او بدهند.

او سالها دنبال آن مامور شهرداری میگردد تا پیدایش کند و از همدیگر حلالیت بطلبند، اما جستوجوهایش به هیچ نتیجهای نمیرسد. نتیجه، این است که آن دوچرخه سالهای سال گوشه مغازهاش مانده است بدون این که یک بار کسی سوارش شود. چرا؟ چون این مغازهدار قدیمی، معتقد است این دوچرخه نزد او امانت است و باید امانتدار خوبی باشد.

درس امانتداری به گردشگر استرالیایی

ماجرای امانتداری فتاح حرمتی، راننده تاکسی شهر پاوه اما کمی متفاوتتر است. او با امانتداریاش در برابر تعدادی از گردشگران خارجی، باعث سربلندی اسم کشورمان هم شد. این راننده تاکسی، درباره ماجرایی که برایش اتفاق افتاده میگوید:« یک بار خیلی اتفاقی نزدیک ترمینال کرمانشاه، دو نفر خارجی را سوار کردم، در طول راه هم درباره آثار و مناطق دیدنی شهر پاوه و خصوصیات مردم شهرم به آنها توضیح دادم و آنها را به هتلی که گفته بودند رساندم و بعد هم به خانه رفتم.»

فردای آن روز، آقای حرمتی هنگام تمیز کردن تاکسیاش متوجه میشود یک کیف دستی و یک دستگاه لپ تاپ داخل تاکسی جا مانده: «من سریع به هتلی که آن گردشگران خارجی را رسانده بودم رفتم و فهمیدم آنها داخل هتل نیستند و برای پیدا کردن وسایلشان از هتل بیرون رفتهاند. من هم تصمیم گرفتم که وسایل پیدا شده را به شهرداری تحویل بدهم و وقتی آنجا رسیدم دیدم این دو گردشگر که استرالیایی بودند آنجا هستند. آنها به من گفتند قبل از آمدن به ایران به چند کشور دیگر هم سفر کرده بودند و عکسها و فیلمهای مربوط به این سفرها داخل لپتاپ بوده و خیلی برایشان ارزشمند است.» اما نکته جالب اینجاست که ماجرای کار خیر و امانتداری این راننده تاکسی، با این دو گردشگر خارجی تا استرالیا هم رفت و نتیجهاش، حضور 40 گردشگر دیگر از همین کشور با این دو نفر در شهر پاوه بود؛ خارجیهایی که آوازه امانتداری ایرانیان و
مهمان نوازیشان را شنیده بودند و دوست داشتند این مردم و این کشور را از نزدیک ببینند.

راننده تاکسی تربت حیدریهای و کیف 200 میلیون تومانی

اسم رضا براتی، راننده تاکسی تلفنی شهر تربت حیدریه هم در فهرست اسامی افراد امانتدار کشورمان ثبت شده است؛ آن هم وقتی که این راننده جوان کیفی پر از پول و طلا را که زیر صندلی تاکسیاش جا مانده بود، به صاحبش برگرداند؛ کیفی به ارزش حدود 200 میلیون تومان.

اتفاقی که هیچوقت فراموش نمیکند و دربارهاش میگوید: «یک بار آخرهای شب بود که دیدم مردی بنزین خودرویش تمام شده و گوشه خیابان مانده است، من او را سوار تاکسی کردم و تا پمپ بنزین رساندم. او ظرف بنزینش را پر کرد و دوباره به همان جایی که ماشینش را پارک کرده بود برگشتیم، از هم خداحافظی کردیم و من رفتم.»

پای کیف 200 میلیون تومانی همین جا به زندگی این راننده تاکسی باز میشود: «در مسیر، من مسافر دیگری را سوار کردم، اما با یک ترمز ناگهانی نزدیک یک سرعتگیر دیدم کیفی از زیر صندلی سمت شاگرد بیرون افتاد. فهمیدم این کیف متعلق به مسافر قبلیام است. همانجا فکر کردم صاحبش چقدر نگران است و هرچه زودتر باید او را پیدا کنم.»

تلاشهای این راننده تاکسی برای پیدا کردن مسافرقبلیاش خیلی زود نتیجه داد و او بالاخره ساعت 1 و 30 دقیقه بامداد کیف را به صاحبش برگرداند.

پاکبان بروجردی کیف یک میلیارد تومانی را به صاحبش برگرداند

احمد ربانی، یکی دیگر از پاکبانان کشورمان است که بر وسوسهای بزرگ غلبه کرده و کیفی را که موقع کار پیدا کرده بود، به صاحبش برگردانده، کیفی به ارزش یک میلیارد تومان که با سالهای سال حقوق او برابری میکند. این پاکبان بروجردی درباره ماجرای پیدا کردن این کیف میگوید: «یادم است که پنجشنبه بود و من مثل همیشه سرکار بودم، داشتم کوچهای را جارو میکردم، ساعت فکر کنم حدود 3 نیمه شب بود. یکدفعه گوشه خیابان یک کیف قهوهای رنگ دیدم، فکر کردم که کهنه شده و کسی آن را دور انداخته. جلوتر رفتم و آن را برداشتم، اما دیدم که کهنه نیست.»

این پاکبان امانتدار، وقتی در کیف را باز کرد با بزرگترین آزمون زندگیاش روبهرو شد: «دیدم داخل کیف مقداری طلا، تعدادی چک و چند پاکت است، داخل پاکتها هم سند بود.» او البته آن موقع نمیدانست محتویات داخل این کیف قهوهای رنگ، چقدر میارزد ولی میگوید بعدا هم که فهمید برایش فرقی نمیکرد، چون اعتقاد دارد مالی که پیدا کرده متعلق به مردم است و باید به صاحبش برگرداند و اگر صدبار دیگر هم این اتفاق بیفتد، باز هم پولهای پیدا شده را پس خواهد داد.

ربانی برای پیدا کردن صاحب کیف، فردای آن روز دست به کار شد، کیف را به شهرداری منطقهاش برد و تحویل داد و از این طریق خیلی زود مرد مالباخته هم پیدا شد.

مینا مولایی

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها