آن‌قدر اتفاقات غیرفرهنگی، بین ما خواهران و برادران فرهنگی دیوار کشیده و از هم دورمان کرده که فکر کنم اگر بگویم من یکی از معدود ایرانی‌هایی هستم که عاشق افغانستانم، اغراق نکرده باشم. شعر افغانستان را می‌خوانم. موسیقی افغانستان را می‌شنوم و در فضای مجازی هم با مردمان همسایه مان ارتباط خوبی دارم. ارتباطی که در قدم‌های اول در نظر برخی شان ساختگی بود و حتی موضع خوبی مقابلش نمی‌گرفتند، اما حالا دوستان خوبم هستند.
کد خبر: ۱۱۲۷۱۱۷

دوستان خوبی که موسیقیها، شعرها و تصاویر دیارشان را از من دریغ نمیکنند و با هم خیلی مهربانیم. برخیشان در افغانستان هستند و برخی دیگر هم سر از کشورهای اروپایی درآوردهاند و برایم تلخ است که بیشترشان هم تصویر خوشی از ایران ندارند... انگار که ما میزبانان خوبی نبودهایم. هرچند این موضوع جای بررسی دوجانبه مفصلی دارد و جایش اینجا نیست، اما باید بگویم همه آنچه دوست داشتم را در «جانستان کابلستان» رضا امیرخانی یافتم؛ کتابی که عشقم را به دیار همسایه بیشتر کرد، آنقدر که حالا آنها برایم آنها نیستند، خودم هستند. انگار بخشی از من هستند. بخشی از ما. انگار بخشی از وجودمان را مرزکشیها از ما دزدیده باشند. انگار که دلت بخواهد همه جهان بشود اندازه یک نقشه در اطلس جغرافیا، مقابلت قرار بگیرد و تو آن خط میان ایران و افغانستان را پاک کنی.

حکایت این کتاب که سفرنامه خانوادگی امیرخانی به افغانستان است، اولین تجربه او در گونه سفرنامه نیست و اتفاقا حال و هوایی داستانگونه دارد و خواننده را با همان کششها و تعلیقهای داستانی همراه میکند. ماجرای اصلی کتاب، سفر نویسنده همراه با همسر و پسر 5/1سالهاش به افغانستان است. وقتی برای یک سخنرانی و شرکت در مراسمی به پابوس امام رضا(ع) میروند و می‌‌بینند که گذرنامه خود را هم آوردهاند، تصمیم میگیرند سفری به افغانستان داشته باشند. بعد هم نتیجه سفر میشود همین کتاب که روایت بسیار خوبی از سفرشان به شهرهایی از افغانستان است.

اگر مخاطب نویسندگان ایرانی معاصر باشید، میتوانید پس از خواندن «جانستان کابلستان» تکتک نویسندههای خوب و خوش قلم را در ذهنتان مرور کرده و به این نتیجه برسید که هیچکس نمیتوانست مانند امیرخانی از پس نوشتن سفرنامهای چنین جذاب برآید. او اطلاعات تاریخی دقیقش را چنان میان اتفاقات سادهای که روایت میکند، میپیچاند که مخاطب را کاملا با خود همراه میکند و به هیچ وجه این همه سواد و دانایی نویسنده نسبت به مخاطبش به قول معروف توی ذوق نمیزند و خوش مینشیند.

نکته مهم دیگر ماجرا در این است که او همه چیز را واضح و شفاف بیان میکند. انتقادات استادان و فرهیختگان افغانستان نسبت به رفتار و عملکرد ایرانیها و خاطرات خوش مردم عادی، همه در کنار توصیفات دقیق مکانها و اتفاقات، تصویر دقیقی از دیار همسایه به مخاطب میدهد؛ مخاطبی که حتی اگر اندکی دل و جانش برای فارسی حرف زدن در کشوری دیگر بتپد، بی شک دلش او را به افغاستان دعوت میکند.

تعطیلات عید فرصت مناسبی است که «جانستان کابلستان» را بخوانید، با نویسندهای همراه شوید که شما را با خود به سفر میبرد و تا بازگشت به ایران لحظهای تنهایتان نمیگذارد، ناخواسته وادارتان میکند فکر کنید، خیلی چیزها را در ذهنتان دوره کنید و به کشور همسایه طور دیگری نگاه کنید.

زینب مرتضاییفرد

روزنامهنگار

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها