عامل جنایت در جاده مشهد:

راننده به پدرم فحش داد، او را کشتم

مرد 40 ساله که به اتهام قتل راننده‌ای در جاده مشهد بازداشت شده، در جریان تحقیقات مدعی شد، به‌خاطر فحاشی مقتول به پدر مرحومش مرتکب این جنایت شده است.
کد خبر: ۱۰۹۹۹۱۸
راننده به پدرم فحش داد، او را کشتم

به گزارش جام‌جم، علی 40 ساله راننده جوانی را در جاده مشهد به تهران با قفل فرمان کشت و چند روز بعد در پارک‌شهر تهران بازداشت شد. او دیروز برای تحقیقات به شعبه سوم بازپرسی دادسرای جنایی تهران منتقل شد و به قاضی سجاد منافی‌آذر گفت: آن شب من و مسافری 60 ساله سوار سمند مقتول شده و به سمت تهران حرکت کردیم. حوالی جاده داورزن به مشهد آنها پیاده شدند و مواد مصرف کردند. بعد دعوایشان شد. قصد میانجی‌گری داشتم که راننده به پدر فوت‌شده‌ام فحاشی کرد. عصبانی شدم و با قفل فرمان زخمی‌اش کردم. وقتی به تهران آمدم متوجه مرگ او شدم.

متهم آرام روی صندلی مقابل بازپرس پرونده نشسته و باورش نمی‌شود دستش به خون راننده جوان آغشته شده است. او در گفت‌وگو با جام‌جم از انگیزه‌اش برای قتل گفت.

چه کاره هستی؟

چند سال آبدارچی شرکت بودم که به دلایلی بیکار شدم و بعد با دستفروشی هزینه زندگی‌ام را تامین می‌کردم.

ازدواج کرده‌ای؟

سال 84 ازدواج کردم، اما مشکل داشتم و صاحب بچه نشدیم و همسرم طلاق گرفت.

نزد خانواده‌ات بازگشتی؟

پدرم فشارخون و دیابت داشت. مادرم با دادن نان خامه‌ای باعث شد حال او بد شود و فوت کند. همین باعث اختلاف من و مادرم شد و تنها زندگی می‌کردم.

سابقه زندان داری؟

از خانه مادرم وسایلی سرقت شد و او به عنوان مظنون از من شکایت کرد، 13 روز زندان رفتم و بعد آزاد شدم.

از شب جنایت بگو؟

من دو روز در مشهد بودم. آن روز راننده قرار شد با دریافت 50 هزار تومان مرا به تهران برساند. حسین
60 ساله هم سوار شد. آنها در کنار جاده مواد مصرف کردند و بعد دعوایشان شد. خواستم میانجیگری کنم که راننده به پدر فوت شده‌ام فحاشی کرد. من هم با قفل فرمان سه ضربه به او زدم. حسین خودرو و پیکر راننده را در بیابان انداخت و بعد با اتوبوس به تهران آمدیم و با هم بودیم. دو روز قبل از دستگیری به من گفت راننده فوت شده است.

چرا شــاهد جنایــت را نکشتی؟

او مدام می‌گفت من هم‌سن و قیافه پسرش هستم که چند سال پیش فوت شده است. از بدبختی‌های زندگی‌اش گفت و من به او اعتمادکردم و همین باعث شد او را نکشم.

چرا تسلیم نشدی؟

عذاب وجدان داشتم، اما از ترس تسلیم نشدم. یک روز قبل از دستگیری به 110 زنگ زدم و ماجرای جنایت را گفتم که از من خواسته شد به پلیس آگاهی بروم، اما ترسیدم و نرفتم. روز بعد حسین گوشی‌ام را گرفت تا شارژ کند. من هم در پارک شهر ماندم تا دامادش برای او پول بیاورد. حسین در تماس با پلیس مرا لو داد و بازداشت شدم.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها