در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
دلیل این آرزو ذات و ماهیت قصه لاهیری است. زن و شوهری به دلیل قطعی برق شبانه در محلهشان در طول چند شب متوالی تصمیم میگیرند در تاریکی برای هم از کارهایی که کردهاند و طرف مقابل نمیداند، بگویند و اعتراف کنند. ذات این قصه ایرانی نیست و با فرهنگ ما مطابقت ندارد و همان روزها میدانستم اقتباس از آن در سینمای ایران در سطح باقی میماند. این اتفاق دو بار در سینمای ایران رخ داده است. فیلم اول را ندیدهام، اما در ایتالیا ایتالیا این ترس عینی شده و داستان در همان سطح باقی میماند. اینکه چرا در سینمای ایران اقتباس ادبی این گونه اتفاق میافتد و با آن که فیلمنامه از یک داستان مشهور اقتباس شده، اما باز هم پاشنه آشیل فیلم میشود موضوعی که میتوان به شکل جدی به آن پرداخت.
پرده دوم!
مدتهاست فیلمنامههای سینمای ایران پرده دوم یا میانی کمرنگی دارند که نمیتواند حفرههای یک فیلمنامه را پر کند. ایتالیا ایتالیا آغاز خوب و خلاقانهای دارد و میداند چگونه داستانش را روایت کند اما در میانه، فیلم به وضوح میافتد و در پایان هم ناقص تمام میشود. فیلم با لحنی شوخ و شنگ و سر حال آغاز میشود، اما از جایی به بعد و بواسطه حال قهرمانهایش تغییر لحن میدهد و تلخ میشود. این مساله مخاطب را شوکه میکند و مخاطبی که با تصور دیدن یک فیلم کمدی تینایجری وارد سالن شده یکباره با داستانی مواجه میشود که هیچ نشانی از نیم ساعت اولش ندارد. این رویه تلخ درست از جایی شروع میشود که فیلمساز میخواهد قصه لاهیری و اعترافات زوج جوان را در فیلمش بازسازی کند که به نظر از نظر تکنیک روایی اشتباه است، چراکه باعث میشود نیمه دوم فیلم با نیمه اول آن نسبتی نداشته باشد. فیلم روایتش را با خاطرهگویی نادر پیش میبرد، مرور او بر زندگیاش در جاهایی ادای دینی است به هامون و در چند سکانس نعل به نعل فیلم مهرجویی کپی میشود، اما از جایی به بعد این ارجاعات سینمایی هم فراموش میشود. فیلمنامه از اینجا به بعد به یک نمایشنامه رادیویی تبدیل میشود و برخلاف ابتدایش دیگر تصویر و میزانسن و دوربین نقشی در فیلم ندارند و صرفا دیالوگها تعیینکنندهاند. فیلمنامه ایتالیا ایتالیا به دلیل چند موضوعی بودن هر چند دقیقه یکبار تغییر جهت میدهد و سردرگم است. فیلمنامهای که میتوانست از همان ابتدا با تمرکز روی یکی از این ایدهها فیلم را به سرانجام برساند.
نکته دیگری که این روزها در معرفی فیلمهای سینمای ایران به چشم میخورد، خلاصهای است که برای هر فیلم منتشر میشود. مثلا در خلاصه ایتالیا ایتالیا آمده: من دوستت دارم و این به تو هیچ ربطی نداره! این روش در نگاه اول برای لو نرفتن داستان فیلمها اختراع شده که کاملا بیربط است، اما سوال مهم اینجاست که دوستان فیلمساز از لو رفتن کدام داستان واهمه دارند؟ داستان جومپا لاهیری را خیلیها خواندهاند و فیلم هامون هم آنقدر مشهور است که خیلیها میتوانند سکانس به سکانس آن را بازی کنند. این روش قطعا رفتاری توهینآمیز در قبال مخاطبی است که حق انتخاب دارد. توقع این نیست که کل داستان فیلم در خلاصه نوشته شود، اما این گونه جملات بیربط هم قطعا مخاطبی را جذب نخواهد کرد.
2 بازیگر و دیگر هیچ!
ایتالیا ایتالیا دو بازیگر خوب دارد. اصولا بازیگری در این فیلم از همه ارکانش جلوتر است. سارا بهرامی و پس از او حامد کمیلی خوب نقش را فهمیدهاند و بخصوص سارا بهرامی به خوبی توانسته دو رویه شاد و غمگین برفا را بخوبی اجرا کند؛ اجرایی که گریم فوقالعاده هم به کمک آن آمده و دختری شوخ و شنگ به مرور به زنی تنها، غمگین و غیرقابل پیشبینی تبدیل میشود، گرچه برخلاف داستان اصلی اینجا حرف برفا را نمیشود فهمید. او از چه چیزی ناراحت است؟ از فراهم نشدن امکان ساخت فیلمش یا مرده به دنیا آمدن کودکش؟ این دو مانند خود فیلم دو پاره بوده و با هم جمع نشدهاند و با اشتباه فیلمساز در شخصیتپردازی در دقایق پایانی، برفا به یک کاراکتر دوستنداشتنی با ادا اطوارهای فمینیستی تبدیل میشود که نمیشود او را درک کرد.
تکرار یک تجربه شکست خورده!
متلک به عوامل سینما، ارجاع به دعواهای صنفی و گرفتاریها برای ساخت فیلم هیچ کدام این روزها برای مردم و در میان انبوه مشکلات اقتصادی در اولویت نیست. سریال ابله و شکست مطلقش نمونه خوبی از این عدم اقبال است و اینجا هم باز فیلمساز تصور میکند برای مخاطب تلاشهای برفا برای فیلمسازی و نامه تند و سرگشادهاش در مطبوعات جذاب خواهد بود که این طور نیست. اساسا این شوخی و جدیهای صنفی در سینما برای مردم کوچکترین اهمیتی ندارد همان طور که برای بسیاری از سینماگران ما مردم عادی اهمیتی ندارند و برای آنها فیلم نمیسازند. نگاهی به جداول فروش و کل گردش مالی سینمای ایران میتواند بخوبی این نکته را تایید کند و البته تجربههای موفق و ماندگاری هم در این گونه فیلم در فیلمسازی یا نمایش داستانهای پشت صحنه سینما همچون دو فیلم با یک بلیت در ایران اتفاق افتاده است که گویی تکرار آن به فهم متقابل سینماگران و مردم عادی نیاز دارد.
عشق فرنگها!
همین حالا دو فیلم روی پرده سینماست که ایتالیا کاراکتر اصلی آنهاست. در فیلم زرد یکی از کاراکترها پس از دریافت بلیت سفر به ایتالیا وسط خیابان از خوشحالی میرقصد و اینجا در ایتالیا ایتالیا از اسم تا موسیقی و حتی غذاهای درون فیلم به این کشور اشاره دارد. نادر در این کشور و فرهنگش فرو رفته و فیلمساز هم جابهجا و به شکل کلیپ با صدای اروس رامازوتی، پاواروتی و بوچلی این استحاله را به تصویر میکشد. نمونه سادهاش این که چند دقیقه درباره وسپا و کارخانهاش توضیح داده میشود و نادر به جای آلفا رومئو از آن استفاده میکند. ایتالیا کشور محبوب خیلی از مردم جهان است و این سرزمین ویژگیهای توریستی فوقالعادهای دارد، اما واقعا اگر همین امروز یک ایتالیایی به ایران سفر کند و به طور اتفاقی و مثلا برای آشنایی با سینمای ایران این دو فیلم را ببیند چه تفکری درباره ما خواهد داشت؟
دوستان فیلمساز بد نیست نگاهی به تجربههای این مدلی در سینمای جهان داشته باشند. مثلا به سوی رم با عشق ساخته وودی آلن و نمونههای مشابه که اگر قرار است درباره کشور یا شهری دیگر در سینمای ایران فیلمی ساخته شود حاصل فیلمی باشد با نگاه یک ایرانی به فرهنگی دیگر و نه یک رپرتاژ آگهی درباره صنایع خودروسازی کشوری دیگر.
ایتالیا ایتالیا در همه ارکانش برای فروش ساخته شده، اما به وضوح در اکران به نتیجهاش نرسیده است. دلیل را باید در آشفتگی ساختاری فیلم و فیلمنامهای دانست که تکلیفش با خود روشن نیست. در دنیای اینترنت و انواع اپلیکیشنهای ارتباطی دیگر نمیتوان با چند کلیپ و لباهنگ روی خوانندگان ایتالیایی به فروش رسید و نکته آخر: اقتباس اصولی دارد که اولینش فهمیدن و بومیسازی هر داستان با فرهنگ کشوری است که برای مردم آن فیلم ساخته میشود. داستان جومپا لاهیری با اضافه کردن کتلت به شام نادر و برفا ایرانی نمیشود، هرگز نمیشود... .
بهرنگ ملک محمدی
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
برای بررسی کتاب «خلبان صدیق» با محمد قبادی (نویسنده) و خلبان قادری (راوی) همکلام شدیم