عکس نوشت

شاعری که شعرش را به معاویه فروخت / شاعری که فقیر ماند و ماندگار شد

عکس نوشت، شرحی است بر یک عکس؛ کمتر عکسی از محرم، منتشر می شود که در آن شعرهای شاعران آیینی، منعکس نباشد و ما در این عکس ها به دنبال راز ماندگاری هنر عاشورایی هستیم.
کد خبر: ۱۰۷۶۴۶۳
شاعری که شعرش را به معاویه فروخت / شاعری که فقیر ماند و ماندگار شد

معاویه می خواست یزید را به ولایتعهدی خود منصوب کند تا کم کم زمینه های خلافت او را فراهم سازد. اما این امر امکان پذیر نبود.

چون در صلح با امام حسن مجتبی (ع) تعهد کرده بود بعد از خودش فردی را تعیین نکند و هم اینکه یزید جوانی فاسق بود که حتی در ظاهر امر نیز به قواعد و آداب اسلامی پایبند نبود.

معاویه به خوبی این مطلب را می دانست و باور داشت که نه خواص و نه عموم مردم به راحتی زیر بار این انتخاب نخواهند رفت. او برای حل این مشکل شگردها و اقداماتی را طرح ریزی کرد و برای اجرایی سازی آن، تلاش فراوانی به خرج داد. یکی ترفندهای حاکم اموی، به کارگیری نظام تبلیغاتی منسجم و گسترده ای بود تا به واسطه آن مطلوبیت خلافت یزید را به افکار عمومی جامعه اثبات کند.
شاعری بود از اهالی کوفه که به شدت با سیاست های معاویه و دستگاه بنی امیه مخالف بود و بر این اعتقاد شعرهایی می سرود. در شعری علیه معاویه گفته بود: آنچنان خشمگینیم که اگر خون بنی امیه را بیاشامیم سیراب نمی شویم. رعیت شما تباه شده اند در حالی که شما در بی خبری و غفلت به شکار خرگوش مشغول هستید.

معاویه این شاعر را به 10هزار درهم خرید و کاری کرد که اینبار در وصف یزید شعر سرود. پس از به حکومت رسیدن یزید، همین شاعر در ابیاتی گفت: یزید! بر از دست دادنِ مردی مورد اعتماد (معاویه)، صبوری کن و بر انتخاب به حکومت از سوی خداوند، سپاسگزار باش!

همین کار را معاویه با شاعری دیگر از اهالی بصره انجام داد و عقیبه اسدی را با پرداخت پول به کاروان هواداران خود افزود. تاریخ گواهی می دهد معاویه با این حیله گری ها، افراد بسیاری را جذب کرده و به استخدام اهداف پلیدش در آورده است.

اما در نقطه مقابل، شاعرانی بوده اند، تن به ذلت نداده و در بازار مکاره شعرفروشی، ایمان خود را در بازار دنیا به حراج نگذاشته اند.

دعبل، حکایتی خواندنی دارد. ماه محرم خودش را به مرو رساند. به مجلس امام رضا (ع) وارد شد. گفت شعری برای تان سروده ام که هنوز برای کسی نخوانده ام. پس قصیده اش را خواند و تقدیم کرد. امام اشک ریخت. آن وقت امام نیز دو بیت بر آن افزود و از شهادتش در خراسان خبر داد.

امام به او صله و پولی داد. دعبل گفت من پیراهن شما را می خواهم تا کفنم باشد. پس امام رضا (ع) پیراهن پشمینه سبز رنگشان را اهداء کردند. در مسیر بازگشت، مردم قم به استقبال این شاعر پر سوز و حرارت آمدند. خواستند پیراهن امام را به هزار دینار سرخ بخرند. اما دعبل با آنکه در کمال فقر بود، قبول نکرد اما در تاریخ ماندگار شد. درست مثل محتشم که محرم بی شعر او، چیزی کم دارد.

هنر پر اجر و قرب است و نمی ارزد جز به پای حق، هزینه شود.

| عکس نوشت | شماره 46 | سید مهدی سیدی |

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
اجتهاد زنان سیره عُقلاست

درگفت‌وگو با رئیس دانشکده الهیات دانشگاه الزهرا ابعاد بیانات رهبر انقلاب درخصوص تقلید زنان از مجتهد زن را بررسی کرده‌ایم

اجتهاد زنان سیره عُقلاست

نیازمندی ها