یکی از آنان برای خوشمزگی از جایش بلند میشود و سراغ عدهای دیگر میرود و میگوید سلام کردن بلد نیستید؟ آمدید محله ما، مارامی بینید و لال میشوید و سلام نمیکنید؟ یکی از جوانان گروه مقابل بلند میشود و میگوید به تو یاد ندادهاند که فقط به بزرگترها سلام میکنند و نه به بچهننهها؟
رد و بدل شدن همین دو جمله موجب درگیری میشود. یکی از افراد چاقویی را که پشت کمرش بود درمیآورد و با آن ضربهای به گردن طرف مقابلش میزند. همین یک ضربه کار او را میسازد. به همین راحتی و سر هیچ و پوچ جوانی پرپر و خانوادهای داغدار میشود. آن هم در یک مجتمع تجاری که دیگران در آن تجارت میکنند. مردم برای تفریح و خرید میآیند و به اندازه نیموجب آن، نه ملک قاتل بوده و نه متعلق به مقتول!
در روز رسیدگی به این پرونده، هنوز متهم زندانی را نیاورده بودند، اما پدر و مادر مقتول زودتر آمده و در سالن جلوی شعبه دادگاه نشسته بودند تا با شروع رسیدگی به دادگاه بیایند. با آمدن وکیل متهم وقتی پدر و مادر مقتول متوجه شدند وی وکیل متهم است، بنا را گذاشته بودند به داد و فریاد و فحاشی به وکیل، که «فلان فلان شده تو چقدر گرفتهای تا خون فرزند ما را پایمال کنی؟»
وکیل از سر ناچاری آمد داخل شعبه و گفت من از دست اینها امنیت جانی ندارم. میشود داخل دفتر شعبه بنشینم؟ گفتم چون نشستن شما داخل دفتر شعبه ایجاد شائبه میکند و دادگاه را در مظان تهمت قرار میدهد، بنابراین نشستن شما داخل دفتر شعبه مقدور نیست. نهایتا به جای آن که رودرروی خانواده مقتول یا کنار آنان بنشینید، میتوانید در سالن طبقه بالا منتظر بمانید. به محض این که متهم از زندان به دادگاه آمد و جلسه شروع شد، دفتر شعبه به شما اطلاع میدهد. با شروع رسیدگی، طرفین پرونده آمدند و در جای خود مستقر شدند. پس از تذکرات قانونی در مورد مراعات نظم دادگاه، اولیای دم گرچه ساکت بودند، اما هر دو نفر پیوسته متهم و وکیل وی را چپ چپ نگاه میکردند و چشم از آنها برنمیداشتند. پس از فراخواندن پدر مقتول به جایگاه برای طرح شکایت خود، در موقع اخذ مشخصات دیدم نام خانوادگی وی و همسرش یکسان است. برای آن که جو دادگاه قدری تلطیف شود و از شدت عصبانیت اولیای دم کاسته شود، از پدر مقتول پرسیدم از قبل با خانمت فامیل بودی یا بعد از ازدواج با هم فامیل شدید؟ تبسمی کرد و گفت حاجآقا، با خانم دخترعمو و پسرعمو هستیم.
گفتم با این وصف چون با ایشان قبلا فامیل بودید، بعد از ایشان با شخص دیگری فامیل نشدید؟ این بار زن و شوهر هر دو خندیدند و خانم گفت نه حاجآقا، جرأت نمیکند. پس از اخذ شکایت اولیای دم، چون وکیل متهم مرعوب شده بود، برای آن که جرأت دفاع از حقوق موکلش را پیدا کند، خطاب به اولیای دم گفتم یک نکته را همین جا لازم به توضیح میدانم و آن این که اولا در دادگاه حضور وکیل الزامی است و اگر متهم نتواند وکیل انتخاب کند، دادگاه مکلف است برای وی وکیل تسخیری بگیرد. یعنی وکیلی که بدون گرفتن حقالزحمه مجبور میشود از متهم دفاع کند. در آن صورت آیا شما به وکیل تسخیری هم تهمت میزدید که میخواهد حق فرزند شما را پایمال کند؟
ثانیا آیا برای شما اتفاق نیفتاده که مطلبی را خواسته باشید برای کسی تعریف کنید و یکی از شما آن مطلب را ادا کند؟ حکایت وکیل هم شبیه همین مطلب است. چون متهم شاید به دلیل شرایط بد روحی - روانی نتواند حقایق را به خوبی و آن گونه که هست بیان کند، لذا وکیل میگیرد تا این مطالب را با زبان حقوقی از ناحیه متهم بیان کند. وانگهی آن که حق را از ناحق و سره را از ناسره تشخیص میدهد دادگاه است و برای همین هم شما به دادگاه اعتماد کردید و اینجا به دادخواهی آمدهاید.
اگر ذیحق باشید، بودن یا نبودن وکیل تأثیری ندارد. باز شدن گره ابرو و سکوت و آرامش اولیای دم نشان میداد که از توضیح دادگاه قانع شدهاند. با این وجود وقتی وکیل متهم برای دفاع از موکلش به جایگاه فراخوانده شد، در شروع صحبتش و پس از عرض تسلیت به اولیای دم، گفت متهم جنایتی را مرتکب شده و جوان خانوادهای را گرفته و داغ جوان را بر دل این خانواده گذاشته است. باید از این بابت از آنان عذرخواهی و تلاش رضایت آنان را جلب کند. پس از شنیدن این دفاعیات گفتم بالاخره برای دادگاه معلوم نشد شما سلطانبانوی متهماید یا سلطانبانوی شکات؟!
دکتر محمدباقر قربانزاده - رئیس دادگاه کیفری یک استان تهران
ضمیمه تپش جام جم
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد