
لیلا ناراحت و پریشان وارد اتاق مشاوره شد و در حالی که نگاهش را به زمین دوخته بود آرام روی صندلی نشست و بعد از مکثی کوتاه شروع به حرف زدن کرد.
من دختر آخر خانواده بودم، چهار خواهر دارم که همگی در سن پایین ازدواج کردند و به خانه شوهر رفتند، اما من این طور شوهر کردن را دوست نداشتم و میخواستم همسر آیندهام را خودم انتخاب
کنم.
سال سوم دبیرستان با پسری جوان درخیابان دوست شدم. آرش از همان اول به من ابراز عشق و علاقه میکرد و میگفت دیوانه من است و بدون من نمیتواند زندگی کند و من که در همان زمان برادرم را در تصادف از دست داده بودم، این غم بزرگ هم دلیلی شد که به او جذب شوم و رابطه ما بسیار صمیمی شد.
آرش میگفت شغلش جوشکاری است و با توجه به صحبتهایش معلوم بود وضعیت خانوادهاش خوب است و من خیلی خوشحال بودم، چون احساس میکردم میتوانم وضعیت نابسامان زندگی خود را اصلاح کرده و وارد خانوادهای شوم که اوضاع بهتری نسبت به خانوادهام دارند. برای زندگی مشترک و حتی بچهدار شدنمان هم نقشههایی کشیده بودم و خودم را در بین خواهر و برادرانم خوشبختترین میدانستم. همه زندگیام آرش شده بود و دوری از او مرا آزار میداد و اگر رفتار بدی میکرد به چشمم نمیآمد.
زن جوان ادامه داد: روزها گذشت و دوستی ما ادامه داشت تا اینکه یک روز متوجه تماسهای مشکوک او شدم، چند بار که در پارک با هم بودیم و در مورد تماسهای مشکوکش پرسیدم با پرخاشگری به من گفت به تو ربطی ندارد و دیگر نباید در این جور مسائل دخالت کنی، چند بار هم برای همین مساله کتکم زد. اما چون نمیخواستم او را ازدست بدهم با اصرار به خواستگاریم آمد و علیرغم مخالفت شدید خانوادهاش من و او عقد کردیم. الان یک سال از عقدمان میگذرد و من بعد از اینکه وارد خانواده او شدم فهمیدم نهتنها وضعیت زندگی آنها از خانواده من بهتر نیست بلکه تمام حرفهای آرش درباره زندگی و خانوادهاش دروغ بوده است. پدر و مادر آرش معتاد بودند و برادرانش مدام در پارتیهای شبانه شرکت میکردند و بعضی وقتها او را نیز با خود میبردند.
چند روز پیش متوجه شدم آرش حلقه ازدواجمان را فروخته تا بتواند برای پدر و مادرش مواد تهیه کند و الان هم میگوید من به تو هیچ علاقهای ندارم و دیگر تو را نمیخواهم به خاطر همین دچار افسردگی شدید شده و یک بار خودکشی کردهام. بسیار نگران زندگی و آینده و آبرویم هستم و نمیدانم باید چکار کنم.
من فریب عشق خیابانی او را خوردم و آیندهام را خراب کردم. او با حرفهایش برای من مردی رویایی ساخته بود. تازگیها هم فهمیدم که علاوه بر من با دختر دیگری ارتباط دارد. او در این وضعیت به جای اینکه برای ساخت زندگیاش تلاش کند، بدتر سعی میکند آن را خرابتر کند. تصور میکردم اشتباهش را قبول کرده و جبران میکند، اما طلبکار شده و میگوید نمیخواهد با من زندگی کند.
کاش هیچ وقت به حرفهای او اعتماد نمیکردم و برای ازدواج چشمم را روی واقعیتها نمیبستم و مثل بقیه خواهر و برادرهایم ازدواج میکردم. حالا که فکر میکنم میبینم ازدواج آنها درست بود نه تفکرات من.
علیرضا حقیقت طلب
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
محمود قماطی، نائبرئیس شورای سیاسی حزبالله در گفتوگوی اختصاصی با «جامجم»:
صریح و بیپرده با علیرضا خانی عضو سابق هیأت مدیره استقلال
داود فتحعلیبیگی معتقد است اقتباس از یک متن باید بهگونهای باشد که با فرهنگ بومی ما سازگاری پیدا کند