شاخصهای توسعه چگونه تغییر میکنند و ارتباط این شاخصها با مسأله شادابی اجتماعی چیست؟
تا اوایل دهه 1970 میلادی، توسعه معادل رشد و توسعه اقتصادی قلمداد میشد و با این برداشت یک بُعدی از توسعه، دیگر ابعاد توسعه (اجتماعی، فرهنگی، محیطی و...) تا آنجا مورد توجه قرار میگرفت که در راستای رشد و توسعه اقتصادی باشند. بعد از جنگ جهانی دوم و در سایه توسعه ارتباطات، بسیاری از دانشمندان متوجه شدند شاخصهای اقتصادی به تنهایی نمیتواند گویای میزان مقبولیت و حتی توسعه کشورها باشند. بسیاری از مطالعات نشان میداد برخی کشورها به رغم دستیابی به درآمد ناخالص سرانه روبه تزاید، از مشکلات اجتماعی پیچیده روزافزون رنج میبرند. به این ترتیب کمکم معرفی شاخصهایی که جامعتر از شاخصهای صرف اقتصادی باشند، ضرورت پیدا کرد.
علاوه بر این، توسعه پایدار، پارادایم نوینی از رشد اقتصادی است که راههایی را برای انسانها باز میکند و از آن جهت که در آن محوریت با انسان و نقاط ضعف توسعه نیافتگی است، مبنا را در بقای انسان، مجموعه حیات و تداوم آن در نسلهای بعد میبیند.
اگر درست متوجه شده باشم منظورتان این است که در رویکرد توسعه انسانی، توسعه اقتصادی در رتبه دوم است؟
رویکرد توسعه انسانی در هسته اولیه خود بر این نکته تأکید داشت که اندیشهها و رویکردهای توسعه بیش از آن که اقتصاد کلان را محور توسعه قرار دهند، باید رفاه افراد را به عنوان هدف غایی در نظر گیرند. از این رو توسعه انسانی، فرآیند غنا بخشیدن به گزینشهای مردم است و اساسیترین عوامل آن بهرهمندی از زندگی طولانی و سالم برای آموزش، یادگیری و برخورداری از استانداردهای مناسب زندگی است. به بیان دیگر، برنامه توسعه سازمان ملل، توسعه انسانی را فرآیند گسترش دامنه انتخاب مردم و بالا بردن سطح رفاه و شادابی اجتماعی از طریق بسط قابلیتها و کارکردهای آنها میداند.
بگذارید روی بحث شادابی متمرکز شویم. مفهوم شادابی در افراد چه تقسیمبندیای دارد؟
بیشتر نظریهپردازان معاصر، تعریف رایجی از شادابی ارائه کردهاند. قضاوت کلی درباره زندگی به عنوان یک کلیت که در برگیرنده هم جنبه عاطفی و هم جنبه شناختی است. از عهد باستان به احساسات مثبت انسان ازجمله شادابی توجه شده است، در حالی که در سالهای آخر قرن بیستم، توجه به احساسات مثبت را آغاز کردهاند. خوشبختی ذهنی را یک متغیر مکنون، با حداقل دو مولفه میدانند: شادابی و رضایت از زندگی.
پس اگر بخواهیم شادابی یک ملت را مورد بحث قرار دهیم، بهتر است بگوییم آیا شهروندان آن کشور خود را شاداب تصور میکنند یا نه؛ بنابراین در اینجاست که واژه شادابی اجتماعی به کار برده میشود تا میزان شادابی ملت یا جمعی را نشان دهد.
گمان میکنم با این تعریف بتوانیم در ارتباط با وضعیت شادابی اجتماعی کشورمان صحبت کنیم. ارزیابی شما چیست؟
شادابی اجتماعی چون همواره با خرسندی، خوشبینی، امید و اعتماد همراه است میتواند به عنوان یک کاتالیزور، نقش تسریعکنندهای در فرآیند توسعه یک جامعه داشته باشد. شادابی علاوه براین که به عنوان یکی از مولفههای دائمی زندگی خوب است، به عنوان یکی از ابعاد اساسی و بنیادین سلامت روان نیز شناخته میشود و شاخصی است که در ارزیابی و مقایسه جوامع مختلف نیز بسیار از آن استفاده میشود. در مورد کشور ایران نیز میتوان گفت باید بیشتر به مقوله شادمانی بپردازیم و راههای شاد بودن را به مردم آموزش بدهیم و به آنها یاد بدهیم شادی حقشان است.
چه شاخصهایی را برای سنجش نشاط اجتماعی در نظر میگیرند و چه عواملی بر آن اثر گذارند؟
در مطرح کردن عوامل اثر گذار بر آن میتوان به مفاهیمی همچون حمایت اجتماعی و سرمایه اقتصادی و تبیین فردگرایی و جمعگرایی افراد اشاره کرد که در جوامع انسانی ضرورتی حیاتی و اجتنابناپذیر است و زمینهساز آرامش و آسایش زندگی انسانهاست.
معمولا وقتی حرف از شادی میشود مردم میگویند شادی به پول وابسته است. شما این نظر را قبول دارید؟
شواهد نشان میدهد همیاری و مصاحبت که خارج از حوزه بازار جریان دارند، سهم بیشتری نسبت به درآمد در خوشبختی افراد دارند. تحقیقات زیادی نشان میدهد منبع اصلی شادابی را به جای درآمد، حمایت اجتماعی میدانند.
نتایج مطالعات میگوید مردم در کشورهای با حمایت اجتماعی بالا، شادتر هستند. جالب است حمایت اجتماعی با این تعبیر حتی میتواند بر کاهش مصرفگرایی موثر باشد. برای نمونه میتوان به شهر تهران نیز اشاره کرد در صورت افزایش حمایتهای اجتماعی دیگر افراد، مصرفگرایی را تنها راه برای گذران اوقات فراغت شاد نمیدانند و به راههای دیگر روی میآورند.
به طور کلی وقتی افراد بر دخل و خرجشان دقت بیشتری داشته باشند و بدانند درآمدشان را چطور و کجاها صرف کنند احساس با برنامه بودن دارند که در نتیجه روحیه نشاط در آنها تقویت میشود.
چرا افراد ثروتمند به طور ابتکاری ترجیحات و خواستههایشان را تغییر نمیدهند؟
اجازه دهید مثالی بزنم. اگر زمان صرف شده با دوستان، شادیآفرین است، چرا مردم مدت زمان این تعاملات را بالا نمیبرند؟ لین (Lane) در پاسخ اظهار میکند مردم و فرهنگها همیشه تا حد زیادی از سنتهای قدیمی پیروی میکنند. رشد اقتصادی به طور آشکارا سهمی دیرپا در شادابی داشته است. بیشتر افراد ثروتمند به دنبال درآمد بالاتر، ثروت مادی انباشته به دست میآورند و نمادهای منزلتی جدیدتری را صاحب میشوند. آنها به تعبیر بریکمن و کمپیل در دام چرخه لذتجویی گرفتار آمدهاند. بنابر نظر لین، دولتمردان چندان قادر به تحریک مردم به منظور تغییر و جابهجایی ترجیحاتشان نیستند و تنها دانشمندان اجتماعی میتوانند از طریق اثبات اهمیت این جابهجایی، نقش خود را ایفا کنند.
راهحلی هم ارائه شده است؟
آهوویا (Ahuvia) به عنوان یک راهحل این معما اظهار میکند توسعه اقتصادی منجر به سطح بالاتری از میانگین خوشبختی ذهنی میشود، نه از طریق افزایش میزان مصرف، بلکه با توسعه اقتصادی، افراد به پیگیری شادابی خودشان به دور از تشریفات و التزامات اجتماعی، ترغیب و تشویق میشوند.
طبق تئوری نیازها، ویلسون معتقد است منابع و شرایطی که همبستگی مثبتی با شادمانی دارند، بازتابی از نیازهای اساسی انسان هستند. برای مثال از این یافته که تأهل با خوشبختی ذهنی رابطه مثبت دارد، میتوان دریافت تماس اجتماعی و حمایت اجتماعی از نیازهای مهم بشر هستند. تئوری نیازها اظهار میکند تفاوتهای خوشبختی ذهنی میتواند به وسیله منابعی که ملتها در اختیار دارند تا نیازهای اساسی شهروندانشان را رفع کنند، تبیین شود.
محمد شمس
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتوگو با امین شفیعی، دبیر جشنواره «امضای کری تضمین است» بررسی شد