سال‌هاست صدای او را روی بهترین مستند‌های تلویزیونی می‌شنویم. در واقع صدای داود نماینده است که به یک اثر مستند خارجی آنقدر ابهت می‌دهد که بیننده ایرانی متوجه می‌شود که مستندی که در حال تماشای آن است یکی از بهترین آثار تولید شده است که در سطح جهان مخاطبان زیادی دارد.
کد خبر: ۹۶۸۲۶۴

دیروز که برای مصاحبه با نماینده تماس گرفتم، گفت: نیم ساعت دیگر خودم با شما تماس می‌گیرم. وقتی به او گفتم روی قول شما حساب می‌کنم، گفت: کسی تاکنون از من بدقولی ندیده است ! همین پاسخ او انگیزه‌ای شد تا گفت‌وگو با این دوبلور پیشکسوت را با سوالی درباره خوش قولی شروع کنم و در ادامه با او درباره اعتقادات و اخلاقیاتش هم‌صحبت شدم.

گفتید همیشه سعی می‌کنید خوش‌قول باشید، درباره این ویژگی ‌برایمان بگویید و این که خصوصیانی مانند خوش‌قولی چقدر می‌تواند فرد را قوی کند و چه تاثیری روی روابط اجتماعی دارد؟

آدم‌هایی که با خودشان عهد می‌بندند و به عهدشان نسبت به خودشان وفا می‌کنند، خوش قول هم هستند. به نظرم زندگی از تولد تا زمان مرگ قولی است بین انسان و خدایش. اگر ما بتوانیم به عهدی که با خودمان می‌بندیم، پایبند باشیم با خدا هم خوش عهد خواهیم بود. پایبندی به عهد با خدا زندگی را سرشار از صحنه‌های خوب می‌کند. خدا همیشه یار بندگانش است و مجموعه همه خوبی‌هاست. وقتی به عهدهای خودمان وفاداریم با خداوند حتی می‌توانیم، معامله کنیم و از او بخواهیم همه نیازهایمان را برآورده کند. معامله با خداوند باعث عاقبت بخیری می‌شود چون وقتی با خدا معامله معنوی می‌کنی چون خداوند غالب و تواناست باعث برنده شدن ما می‌شود. تصمیم خدا ساختن یک انسان با کمالات است و اگر ما از او پیروی کنیم رضای او را در به کمال رسیدن خودمان می‌بینم.

پس خوش‌‌قولی‌تان ریشه در اعتقادات مذهبی‌ شما دارد؟

باورهای من نسبت به دین و مذهب سطحی نیست. قبل از وفات علامه‌طباطبایی چند باری توفیق دیدار با ایشان را پیدا کردم، در یکی از این دیدارها از ایشان پرسیدم در دنیای ماشینی امروزی مذهب و دین چه جایگاهی دارد؟ ایشان فرمودند: «دین و مذهب را باید در عقل خودتان پیدا کنید». اگر دانایی و دانش خود را بالا ببریم باورهای مذهبی‌مان قوی خواهد شد.

ویژگی‌هایی مثل راستگویی، خوش‌قولی و... چگونه می‌توانند به مهارت‌های فردی تبدیل شوند؟

باید نگرش‌ خود به موضوعات مختلف را قوی کرده و در تفکیک موضوعات مختلف عجله نکنیم. جامعه‌ زمانی موفق می‌شود که سطح مطالعه در آن بالا باشد. مطالعه باعث می‌شود انسان ژرفانگر باشد و دورها را ببیند. وقتی فقط جلوی پایت را نبینی و نگاهت به دورها و آینده باشد، می‌توانی موانع را بهتر تشخیص بدهی. مطالعه باعث می‌شود آینده را بهتر و عمیق‌تر ببینی. دنیای امروز به سمت سطحی‌نگری حرکت می‌کند و تنها راه نجات از این بحران مطالعه و عمیق نگریستن است.

برای داشتن چنین دیدگاهی ابتدا فرد باید به آگاهی برسد. چگونه می‌توان پا در راه فراگرفتن آگاهی و دانش گذاشت؟

باید ابزارهای آگاهی را به مردم معرفی کرد که مهم‌ترین آنها کتاب و مطالعه است. دانش‌آموزان و دانشجویان ایرانی خیلی کم مطالعه می‌کنند و وقتی از آنها دلیلش را می‌پرسی، می‌گویند: وقت نداریم! آنها وقت دارند، اما آن را تلف می‌کنند. باید مدیریت فرهنگی کشور دانشجویان را تشویق به مطالعه کند. مثلا باید کتاب را به صورت رایگان در اختیار آنها گذاشت. باید آنها را با ابزارهای فرهنگی آشنا کرد و این ابزار را در اختیار آنها گذاشت.

خانواده چه سهمی در این آگاهی‌بخشی دارد؟

سهم خیلی زیادی دارد و بسیار موثر است. در خانواده‌ای که مطالعه وجود دارد فرزندان از همان بچگی با ابزار آگاهی آشنا می‌شوند و در هر شرایطی آگاهی و دانش را می‌پذیرند. خانواده می‌تواند فضای بسیار مثبتی برای مطالعه به وجود آورد و آن را در بچه‌ها نهادینه کند.

خانواده شما چقدر در آگاهی‌ بخشیتان تاثیر داشت؟

پدرم کارگری ساده بود به قول شاعر: «نگار من به مکتب نرفت و خط ننوشت...» اما با ادبیات رفتاری و گفتاری‌اش به من چگونه زندگی کردن و روی پا ایستادن را یاد داد و به من آموخت که وقتی او نیست چگونه از عهده کارهایم بربیایم. رفتاری که این روزها در خانواده‌ها بسیار کم‌رنگ شده و والدین فرزندان خود را به سمتی می‌برند که جنبش و حرکت فکری و رفتاری خیلی کمی داشته باشند.همه کارها را برایشان انجام می‌دهند و همه امکانات را در اختیارشان می‌گذارند. فرزند آنها دانشجوست، اما هنوز مادرش برایش غذا می‌کشد و هنوز پدرش ماشین او را به تعمیرگاه می‌برد! والدین نمی‌گذارند، بچه‌ها یاد بگیرند روی پای خود بایستند. نمی‌گذارند مستقل شوند، به همین دلیل وقتی وارد جامعه می‌شوند اعتماد به نفس ندارند و هر جا که می‌روند احساس خلأ می‌کنند. من همیشه به خانواده‌ها می‌گویم اجازه بدهید بچه‌ها راه بروند، زمین بخورند تا یاد بگیرند چگونه روی پای خود بایستند. بگذاریم بچه‌ها با سختی‌‌ها آشنا شوند و آنها را لمس کنند. آنقدر امکانات در اختیارشان نگذاریم که همه چیز برایشان عادی شود. پدرم به من آموخت چگونه در زندگی راه بروم، زمین بخورم و بلند شوم و به راهم ادامه دهم. او بهترین استاد زندگی‌ام بود. اساتید دانشگاه هم باید همین‌گونه رفتار کنند باید به دانش‌آموزان و دانشجویان یاد بدهند که عملگرا باشند و مهارت‌های مختلف را یاد بگیرند، اما اکنون معلمان و اساتید فقط تئوری‌ها را آموزش می‌دهند برای همین است که فارغ‌التحصیلان مغزشان پر است از مفاهیم تئوری اما عملی هیچ چیز بلد نیستند.

طاهره آشیانی

جام‌جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها