شمسی فضلاللهی از بازیگران باسابقه تئاتر، سینما، تلویزیون و رادیوست. نمایشنامه مینویسد و به حافظخوانی و فردوسیخوانی هم معروف است. میگوید: «دوست نداشته و ندارم، بپرم وسط آدمهایی که به یکباره موفق شدهاند، چون این روش هزینه اخلاقی دارد و من حاضر نیستم چنین هزینهای را بدهم».
شمسی فضلاللهی صدای خوبی دارد؛ صدای دلنشینی که از شنیدنش خسته نمیشوی، هر کلامش پر از انرژی مثبت است و خوشبینی. با او همصحبت شدیم تا برایمان از دیدگاههایش درباره زندگی بگوید.
شما به مهربانی شهرت دارید؛ آیا مهربانی خصلتی ذاتی است یا میتوان آن را یاد گرفت؟
هر دو! مهربانی نوعی اخلاق و رفتار ذاتی است اما هر آدمی در طول زندگیاش به این نتیجه میرسد که مردم به او بدهکار نیستند و او از کسی طلبکار نیست. همین اصل باعث میشود آدمها مهربانتر شوند. خداوند هرکسی را با انرژی و مختصات ویژهای آفریده است. هر آدمی خلق شده تا در دنیا کاری انجام دهد. وقتی بدانی خدا چرا تو را آفریده، مهربان میشوی. البته این مهربانی تا زمانی ادامه پیدا میکند که نتیجه عکس از این رفتارت، نگیری و دلسرد نشوی. اما با همه اینها معتقدم بازتاب رفتار و گفتار ما به خودمان برمیگردد. دلخوریها و طلبکاریها و.. خودمان را بیشتر اذیت میکند. واقعیت این است که ما به دنیا آمدهایم تا درست زندگی کرده و از آن مراقبت کنیم.
با این دیدگاه، زندگی کردن چقدر بستگی به محیطی دارد که افراد در آن متولد شده و رشد میکنند؟
کاملا بستگی به خانواده و نوع تربیتی دارد که در خانه به فرزندان داده میشود. اگر به بچهها زیادهطلبی آموزش دهیم، آنها از همان کودکی خودشان را مهمتر از دیگران میپندارند و به خودشان اجازه میدهند حق دیگران را نادیده بگیرند. مهربانی کردن پدر و مادر و اعضای خانواده به هم در تربیت و شخصیت فرزندان خیلی تاثیر دارد و مهمتر از این احترام گذاشتن به یکدیگر است. بچه اگر در خانوادهای بزرگ شود که محبت و احترام اصل اول آن است، شخصیت قوی و محترمی پیدا میکند. البته آدمها انتخابکننده هم هستند. اگر در محیطی بیمهر بزرگ شدهاند، میتوانند وقتی بزرگ شدند، خودشان انتخاب کنند؛ مهربانی و احترام یا خشونت و بیاحترامی. آدمیزاد مدام در حال تغییر است و باید از بدیها به سمت خوبی حرکت کند.
گفتید که نباید از دیگران توقع داشته باشیم؛ همان حرفی که این روزها به نام عشق بیقید و شرط مطرح میشود.آیا در دنیای واقعی و فراتر از دنیای معنوی و علم روانشناسی چنین چیزی امکانپذیر است؟
باید متوجه این نکته باشیم که از چه کسی توقع داریم که با ما خوب تا کند و مهربان باشد! مسلما از کارمندان یک اداره نمیتوان توقع محبت داشت، آنها کار روزانه خود را انجام میدهند.در یک اداره باید رفتارها بر اساس ادب و احترام دو طرفه باشد. از کارمندان نمیتوان توقع رابطه صمیمی داشت. هرچند در محیط خانواده، فامیل و دوستان هم نباید توقع داشت که آنها محبت و مهربانی را مستقیم جواب بدهند. نباید برای کسی کاری کنیم و توقع داشته باشیم که در ازای آن طرف مقابل هم برای ما کاری بکند. اگر چنین روحیهای داریم، بهتر است اصلا برای کسی کاری نکنیم. چون این روش نامش مهربانی نیست؛ معامله است! بپذیریم که آدمها عوض میشوند؛ قرار نیست اگر به کسی در شرایطی مهربانی و لطفی کردیم، آن آدم تا آخر عمر رابطهاش را با ما حفظ کند !
پذیرش این نوع نگاه کمی سخت است !
مگر چاره دیگری هم داریم! آدمها کاری را میکنند که دوست دارند. نباید از آنها توقع داشت؛ حتی از فرزندان.آنها کارهای زیادی دارند و شاید نرسند هر روز به پدر و مادرشان سر بزنند، نباید آنها را مورد شماتت قرار داد. آنان جوان هستند و باید کار کنند و نمیتوانند همه وقت خود را صرف ما کنند.
در این شرایط بحرانی به نام «تنهایی» به وجود میآید که همه جوامع را تهدید میکند؛ این که هر کسی به فکر خودش باشد.
هیچ آدمی تنها نمیماند! این که از تنهایی بترسیم و خودمان را با چیزهای بیهوده سرگرم کنیم، فاجعه است؛ پس کی کتاب بخوانیم؟ کی درون خودمان را غنی کنیم؟ بزرگانی مانند حافظ، مولوی، فردوسی و... اگر مدام در حال معاشرت و سرگرم کردن خودشان بودند که فرصتی برای نوشتن و تفکر پیدا نمیکردند.
شما از ابتدا در زندگی هدفگذاری داشتهاید و شاید برای همین است که حافظخوانی و فردوسیخوانی شما را خوشحال میکند و احساس تنهایی نمیکنید؟
بله! دوست دارم همیشه در حال رشد و پیشرفت باشم. از صحبتها و دورهم جمع شدنهای معمولی بشدت دوری میکنم. چرا باید در میان جمعی بنشینم که مدام از یکدیگر گلایه کرده و از رنجشها صحبت میکنند. ما آدم هستیم و تا حد و اندازهای باید با هم تعامل و رفت و آمد داشته باشیم. اما بهتر است به جای این که مدام از تنهایی بنالیم، به این فکر کنیم که چگونه میتوانیم تنهاییمان را پربار کنیم. چگونه میتوانیم برای دیگران قدمهای سازنده و مفیدی برداریم. چرا از این اصل دور شدهایم: «تونیکی میکن و در دجله انداز / که ایزد در بیابانت دهد باز!» چرا همیشه توقع داریم هر کاری برای دیگران انجام دادیم بلافاصله جبران کند؟
اما گاهی بیمحبتیها آدم را دلسرد میکند...
بله! آدم وقتی کممحبتی میبیند یخ میزند. اما من نمیگذارم یخ بزنم، تلاش میکنم مدام قدمهای مثبت بردارم و نگذارم رفتار سرد و منفی دیگران باعث یخزدگیام شود. چون بازی سهمگین زندگی را دیدهام. آدمها بیشتر به خاطر منافعشان به ما نزدیک میشوند. اما من یاد گرفتهام که از مردم توقعی نداشته باشم. تا جایی که میتوانم خودم کارهایم را پیش میبرم. مادرم همیشه از من حمایت کرد و راه درست را به من نشان داد. او بود که مرا تشویق کرد کتاب بخوانم و مطالعه تبدیل به برنامههای روزانهام شود. وقتی بچه بودم مرا با ادبیات مهم جهان آشنا کرد. به جای این که وقتم را با کارهای بیهوده پر کنم، کتاب میخواندم. مطالعه مرا به این نتیجه رساند که نویسندهها چقدر از خواستههای خود چشمپوشی کرده و همه زندگی خود را صرف نوشتن کردهاند.
شخصیتی قوی دارید برای همین به بانوی آرام و مهربان معروف هستید؟
قبل و بعد از ازدواج شانس این را داشتم که بزرگانی مانند سهراب سپهری و فروغ فرخزاد و... را از نزدیک ببینم و با آنها معاشرت کنم و ببینم چگونه ساده و غنی زندگی میکنند. مرحوم سهراب سپهری در اتاقی کوچک در کنار خانوادهاش بسیار زیبا و پربار زندگی میکرد. سهراب سپهری به من ثابت کرد جور دیگر هم میشود زندگی کرد؛ اینجوری نباشیم که اگر امروز مثلا به یک نفر یک کاسه برنج دادیم؛ او فردا به ما یک قرص نان بدهد. جور دیگر نگاه کنیم؛ جور دیگر زندگی کنیم، بگذاریم روحمان به یکدیگر نزدیک شود و از یکدیگر خوبی و بزرگی بیاموزیم.
طاهره آشیانی - جامجم
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد