گفت و گو با یک روان شناس ورزشی:

حق بزرگی از زهرا نعمتی ضایع کردند

دکتر محمدکاظم واعظ موسوی دوره دکتری تخصصی خود را در دانشگاه نیوساوت ولز و دانشگاه ولونگونگ- استرالیا در رشته روانشناسی با گرایش فیزیولوژی روانی حرکات اختیاری انسان طی کرد و دوره پست دکترای خود را در روانشناسی ورزش دنبال کرده است.
کد خبر: ۹۵۰۹۹۹
حق بزرگی از زهرا نعمتی ضایع کردند

به گزارش جام جم آنلاین ، مبحث روان شناسی در ورزش جایگاه بسیار پراهمیتی دارد به گونه ای که بسیاری از توفیق های ورزشی بدون رعایت زیرشاخه های روان شناسی امکان پذیر نیست. با دکتر واعظ موسوی در شرایطی همکلام شدیم که پارالمپیک به تازگی تمام شده است، رقابت هایی که زهرا نعمتی یکی از مدال آوران آن بود، بانویی که سهمیه المپیک را هم به دست آورده است. بسیاری موفقیت او در پارالمپیک را نتیجه مهارت و تخصص بالای دکتر واعظ موسوی در زمینه احیا کردن روان خسته او می دانند. گفت و گوی مفصل با چهره شاخص و ممتاز روان شناسی ورزش کشور به شرح زیر است:

انسان شرقی به احساسی بودن معروف است و انسان غربی به تفکر گرایی. رگه هایی از آن را در پارالمپیک دیدیم. اما زهرا نعمتی فرق دارد. علم روان شناسی باعث شد تا او به دور از احساسی بودن نتیجه خوبی بگیرد. شما چقدر اعتقاد دارید توجه به روح و روان ورزشکاران مهم است؟

من نظریه ای را در رابطه با کانی بودن هیجانات در کاربرد روان شناسی امروز در شرق تایید می کنم. بیشترین انرژی که همکاران من در رویدادهای ورزشی صرف می کنند در واقع تعدیل هیجانات و در مسیر قراردادن هیجانات است. منظور این نیست که روان شناس شرقی به شیوه تفکر فرد کاری ندارد. اتفاقا کار دارد. یکی از رویکردهای مهم روان شناسی، روان شناختی است. بحث بر سر این است که تفکرات شما تراز هیجانات در شما ایجاد می کند. اگر هیجانات را در افراد تعدیل کنیم شیوه تفکر را باید تعدیل کنیم به همین خاطر روان شناس به دنبال تفکرات غلط در ذهن ورزشکار است. اگر تفکر بر مبنای تعقل نباشد داستان جداگانه ای است. یکی از زحمت هایی که روان شناس شرقی می کشد تعدیل هیجانات است. برای تعدیل هیجانات باید مداخلات شناختی با فرد هم داشته باشد و گاهی اوقات هم رویکرد خردگرایی هم استفاده میشود. در این روش فرد به عنوان فردی دور از خرد شناخته شده است و چنین فردی حالا باید هدایت شود. او می آموزد شیوه های خردگرایی را در تصمیمات زندگی خود اعمال کند. این وضعیت در ورزش ما هم دیده می شود. ما کمابیش با آن سر و کار دارید.

آفت های بی توجهی ورزشکاران به کنترل هیجان چیست؟

آفت ها در رویدادهای مختلف و بزرگ دیده می شود. یکی از همین آفت ها زیاده خواهی و یا زود خواهی است. این ورزشکاران دچار آسیب هایی در نتیجه دست نیافتن به اهداف خود هستند. ورزشکار آرزویی دارد که ممکن است در اوج توانایی های او قابل دسترسی باشد منتها باید برنامه ای وجود داشته باشد. اما ورزشکار فکر می کند زود به آرزویش می رسد. او افسردگی هایی هم بابت دست نیافتن به آرزوهای خود خواهد داشت که این یکی از همین آفت هاست. اگر ورزشکاران ما منطقی بار بیایند و خرد ورز باشند تفاوت آرزو با هدف را می فهمند. یک بار ورزشکاری آمد و به من گفت که می خواهم قهرمان جهان شوم و خواهش می کنم به من کمک کنید. آن لحظه من فکر کردم این ورزشکار حداقل قهرمان آسیاست. به او گفتم الان چه مقام و سطحی دارید؟ او هم پاسخ داد که من نفر دوم شهر خودم هستم. این ورزشکار آرزو داشت قهرمان جهان شود ، آن هم در مدت زمان بسیار کوتاهی. خب ببینید، این طرز تفکر ورزشکاری که گفتم حاصل تربیت غلط در ورزش است. چنین ورزشکاری ورزش را زود کنار می گذارد چرا که وقتی ناکامی در راه رسیدن به آرزو را می بیند مایوس می شود. فرد چقدر می تواند افسردگی را تحمل کند.

یکی دیگر از آفت های ورزش نتیجه گرایی است. این چقدر ریشه روانی دارد؟

در مورد نتیجه گرایی مدیریت باید بگویم ریشه سیاسی دارد. چون مدیر به دنبال بقای خودش است و چون بقای مدیر با دستاوردها نسبت مستقیم دارد او به دنبال نتیجه گرایی است اما در مورد تمایل نتیجه گرایی ورزشکار باید بگویم این ریشه در تربیت غلط ورزشکار دارد. ورزشکار مشکل روان شناختی ندارد، او مشکل تربیتی ندارد. به طور کلی در مدرسه هم کودکان را نتیجه گرا بار می آوریم. فرآیند گرایی و تکلیف گرایی چنین شرایطی را به وجود می آورد. نتیجه گرایی چیزی است که ما به افراد می آموزیم و افراد با نتایجی که می گیرند ارزشیابی می شوند. نکته مهم این است که در دستیابی فرد به نتیجه بخشی از کار فقط به فرد ارتباط دارد اما بخش دیگر اصلا به فرد ارتباط ندارد و این بخش نادیده گرفته می شود. اگر ما می خواهیم یک ورزش سالم و خوب داشته باشیم باید شیوه های تربیتی یک ورزشکار را عوض کنیم و بازنگری داشته باشیم.

این بازنگری روانی چگونه می تواند باشد و این شیوه ها چگونه است؟

وقتی با کودکان و نوجوان سر و کار دارید اندیشه تربیتی ما به راحتی قابل اجرا است. داورزنی (رییس فدراسیون والیبال) سال ها از من می خواست که با او همکاری کنم اما من نمی پذیرفتم. اما وقتی با پیشنهاد کار در زمینه نوجوانان روبرو شدم به سرعت آن را پذیرفتم. سال 93 کار با نوجوانان والیبال را شروع کردم. در المپیک 2020 این نوجوانان ، بزرگسال خواهند بود. اندیشه تربیتی امکان تسری در بزرگسالان ندارد. من نمی توانم بزرگسالان را بازتربیت کند. نمی دانم اکنون چرا افرادی هستند که دوست دارند اندیشه های تربیتی خود را به میان بزرگسالان ببرند. به نظر من کار بسیار سختی است. تربیت شغلی است که دیر به شما پاسخ می دهد. تربیت 10 سال طول می کشد تا خود را نشان بدهد. به هر حال آن نوجوانانی که من اکنون با آنها کار می کنم در 2020 حواشی کمتری نسبت به بازیکنان کنونی تیم ملی والیبال دارند. چون برای این بازیکنان نوجوان یک زیر بنای نظری وجود داشته که مبنایش تکلیف گرایی نیست. البته مطمئن نیستم که این تیم از آفت نتیجه گرایی دور بماند.

گاهی اوقات رسانه ها به ورزشکاران آسیب می رسانند. به هر حال رسانه وظیفه ای دارد که ممکن است با اهداف ورزشکار تداخل پیدا کند. رسانه رسالتی دارد و باید به دنبال خبر باشد. گاهی اوقات تلاش برای خبرسازی به ورزشکار آسیب می زند. به نظر شما ورزشکاران ما نازک نارنجی نشده اند که با یک خبر به هم بریزد؟

در این زمینه من واقعا خیلی نمی توانم عمیق صحبت کنم چون تخصص من این نیست. کار من چیز دیگری است. کار من حراست از سلامت روانی ورزشکار است. اما به عنوان یک معلم ورزش که از سال 1356 به عنوان معلم حقوق می گیرم خیلی مسائل را می بینم. من زمانی را به خاطر می آورم که خبرنگاران ما واقعا با سواد و با دانش بودند. آنها با سوادترین آدم های ورزش بودند. آنها انسان های جا افتاده ای بودند که در مورد همه چیز در حوزه ورزش بحث های عمیق داشتند. یک مجادله ای بین ورزشکاران و مدیرانش و رسانه های مکتوب وجود داشت. فکر نمی کنم اگر مجادله ای وجود داشته باشد لزوما حق با یک نفر باشد. سوال من از بعضی خبرنگاران این است: دوستانی که از ورزشکار توقع حرفه ای بودن دارید چرا توقع ندارید رسانه حرفه ای باشد؟ خبرنگاری که 21 سال بیشتر ندارد کجا دوره دیده است که چه سوالی از ورزشکار بپرسد. آقای فردین که باخت وحشتناکی در المپیک پکن داشت و همه از هیبت و خشمش فرار می کردند وقتی بازگشت با شرایط بدی در فرودگاه روبرو داشت. این جوان دوست داشتنی بسیار غمگین بود و از طرفی آنقدر خشمگین بود که کارد به او می زدند خونش در نمی آمد. این جوان برای ما قهرمان بود اما در شهر خودش اسطوره محسوب می شد. او یک شخصیت اجتماعی در فضای فرهنگی خودش است. زمانی که در فرودگاه پای ریل منتظر دریافت چمدانش بود با سوال یک خبرنگار مواجه شد. این خبرنگار کم سن و سال از فردین پرسید چرا باختی و حالا جواب مردم را چه می دهی؟ درد فردین با این سوال علنی شد. او همان جا نشست و گریه کرد. واقعا می خواهم این را بدانم این خبرنگار از طرح این سوال چه هدفی داشت و چه چیزی می خواست بداند؟ اصلا چه کسی گفته این خبرنگار نماینده مردم است؟ این ورزشکار آمده تا عقده های ارضا نشده خودش را به وسیله این ورزشکار برطرف کند. به هر حال وقتی ورزشکار تحصیل کرده است می داند وقتی می خواهد سراغ تیم یا بازیکنی برود چه چیزی می خواهد بداند و دنبال چه اطلاعاتی است. این خبرنگار می داند کاری که می خواهد انجام بدهد و سوالی که می خواهد بپرسد باعث رشد است یا خیر. او می داند سوالش فشار روانی ایجاد می کند یا خیر. به نظر من ورزشکاران برای ارتباط با خبرنگاران مبنای روشنی ندارند. آنها نمی دانند رسانه به چه دردی می خورد. هر گاه گله و شکایتی از یک رییسی دارند می روند سراغ خبرنگار. مطمئن هستم بسیاری از خبرنگاران نیز فاقد یک زیربنای نظری برای نزدیک شدن به ورزشکار و پرسیدن سوال هستند. هر گاه هر دو متوجه شدند به چه درد هم می خورند آنوقت ممکن است یک آمیزش منطقی و رشد دهنده اجتماعی به وجود می آید وگرنه هر دو طرف همیشه از هم شکایت می کنند.

درباره همان ورزشکاری که مثال زدید که پس از بازگشت به ایران با چه مشکلات قضایی روبرو می شود گفتم که او نمی تواند مدال بیاورد و همین اتفاق هم افتاد. مگر یک مدال چقدر ارزش داشت که فدراسیونی بیاید از آبرو و اعتبار خود بگذرد؟

یکی دیگر از معضلات پول است. شخصیت بسیاری از افراد قبل از پولدار بودن با بعد از پولدار بودن متفاوت است. پول ابزاری خنثی محسوب نمی شود.اکنون بدون بستر سازی این پول وارد ورزش می شود. یک جوان 19 ساله از همین جریان صاحب پول کلان و چند صد میلیونی می شود. تاثیرات روانی این موضوع بر ورزشکار چگونه است؟

در یک جمله باید بگویم که اثر خوبی ندارد. تفسیر آن اینگونه است که ورزش حرفه ای وارد ورزش کشور ما شده اما ما تربیت حرفه ای نداریم. ورزش ما در چه وضعی بود که روند حرفه ای از راه رسید؟ شما به خاطر می آورید، ورزش حرفه ای را بسیاری تقبیح می کردند. کتاب نیرو و نشاط را اوایل انقلاب در شش جلد خواندیم. عصاره آن کتاب این بود که ورزش حرفه ای کلا وحشیگری است و از غرب آمده و بسیار زشت و تقبیح شده است. پول گرفتن در ورزش را بسیار بد می دانستند. وقتی پای بانوان به میان می آمد که دیگر بدتر می شد. ما از آن چیزی که در ورزش حرفه ای دنیا جریان داشت غافل بودیم اما ناگهان غلتک ورزش حرفه ای از بالای تپه آمد و همه ما را له کرد! ورزش حرفه ای وارد کشور ما شد. با این حال باز هم عده ای آن را تقبیح می کردند اما عده ای دیگر به عنوان ورزشکار حرفه ای انعقاد قراردادهای حرفه ای را آغاز کرده بودند. برداشت من این است که رفتار ما حرفه ای نیست چون ورزش حرفه ای وارداتی است. این ورزش حرفه ای هنوز با شرایط جامعه ما یکی نشده است. دقیقا مثل همین اتومبیل های سر هم شده مدل خارجی است که سوار می شویم. هیچ موقع این اتومبیل ها به صنعت ملی تبدیل نشده است.

در ورزش ، ورزشکاری خطا می کند و در رسانه ها و از سوی مدیریت باشگاه ها و فدراسیون ها به صلیب کشیده می شود. هفته بعد می آیند فضا را تلطیف می کنند. هفته بعد از آن محرومیت را کمتر می کنند. در روزهای بعد آن را به دو هفته می رسانند و در آخر این ورزشکار به طور کامل بخشیده می شود. چرا سیستم نمی داند با این ورزشکار چکار کند؟ چون سیستم حرفه ای نیست. چرا این ورزش حرفه ای با وجود اینکه زیربنای اخلاقی اش مشخص نیست همچنان ادامه دارد؟ به خاطر همان پول است، به خاطر بیزینسی که وجود دارد. شوخی نیست که هزار میلیارد تومان پول در چرخه فوتبال ایران می گردد. این یک صنعت بزرگ است و این پول در حال چرخیدن است. البته بخشی از این پول به ورزشکار می رسد. آیا از نگاه تربیتی این موضوع برای ورزشکار خوب است؟ پاسخ منفی است. واقعا خوب نیست. اثر مخرب بر روی ورزشکار می گذارد و مانع رشد او می شود. هر چقدر هم که سیستم تربیتی سعی کند ورزشکار را تکلیف مدار و جامعه مدار بار بیاورد باز هم می بینیم که این پول باعث می شود ورزشکار نتیجه گرا شود. یک پسر و یا یک دختر جوان که وارد ورزش حرفه ای می شود مدام در حال محاسبه پول هایی است که به دست آورده یا خواهد آورد. یک بازیکن تیم ملی که خیلی هم معروف است سیگار را داخل جیبش می گذارد و بدون هیچ مشکلی به فدراسیون متبوع خود می رود. همه او را با سیگار می بینند اما هیچکس به او حتی نمی گوید بالای چشمت ابرو است. او به بازیکن نوجوان تیمش هم می گوید اگر با من نباشی و سیگار نکشی اجازه فعالیت در رده بزرگسالان به تو نمی دهیم. این حرف ها در فضای این دست از بازیکنان رد و بدل می شود. من طرفدار ورزش با این مفهوم و معنا نیستم. من خیلی راحت تر می توانم با المپیکی کار کنم تا پارالمپیکی ها اما تمایل خودم این است که در میان پارالمپیکی ها حضور داشته باشم چرا این دست از مسائل در پارالمپیکی ها کمتر دیده می شود.

پسری که توانایی تمیز کردن اتاق و لباس هایش را ندارد و حتی جوراب هایش را در جای مشخصی نمی گذارد و اصلا بهداشت فردی خودش را هم رعایت نمی کند ناگهان صاحب دویست میلیون تومان پول می شود. چرا باید چنین باشد؟ او چگونه می تواند این پول را مدیریت کند؟ این پول برای زندگی این فرد فساد بار می آورد. اینکه پول بچرخد اشکالی ندارد اما اینکه چگونه مدیریت شود مشکل ساز است. پدر و مادر این ورزشکار در زندگی شان این حجم از پول را نداشته اند اما حالا این جوان چنین سرمایه ای در دست دارد و نمی داند چگونه آن را مدیریت کند. در روان شناسی در پاسخ به این سوال که چه مقدار اختیار به فرد بدهیم می گوییم همان قدر بدهید که به نفعش تمام بشود و البته بتواند آن را کنترل و درک کند. به نظر نمی رسد این پول ها بتواند به جوانان ما کمکی بکند، البته ورزشکاران بزرگسال با این سرمایه ها بیزنس راه می اندازند که جای اشکال نیست اما در مورد جوانان اشکال زیاد وجود دارد.

می رسیم به بحث ورزش بانوان. ورزش خانم ها در حال رشد است و نخستین مدال را هم در المپیک بالاخره گرفتیم. هر دو کاروان ما پرچمدارانشان خانم بودند. خانم های ما همین الان و در اینجا اکنون تشویق زیادی نمی بینند اما وقتی به آن سوی مرزها می روند با تشویق تماشاگران روبرو می شوند. با توجه به این اتفاقات و با توجه به نقشی که جامعه برای بانوان قائل است اوضاع ورزش بانوان را در آینده چطور پیش بینی می کنید؟

ما یک مشکل نظری درباره ورزش بانوان داریم. این مشکل باید حل شود. مشکل این است که تکلیف جامعه با ورزش بانوان چیست؟ ورزش بانوان چیزی نیست که هر وقت صلاح دیده شد ، ارائه شود و به آن سوی مرزها فخر فروشی کنیم و بگوییم ما هم ورزش بانوان داریم و هر وقت صلاح دیده نشود آن را پنهان کنیم و بگوئیم اصلا چنین چیزی نداریم. رشدی که در ورزش بانوان می بینیم از یک حدی بالاتر نخواهد رفت. مثال واضح ترش این است، والیبال بانوان ما در آسیا ششم شده اما سال آینده پنجم می شود. از این حد بالاتر نمی رود یعنی مردم دنبال مقام اول و دومی از سوی این تیم نباید باشند. چرا؟ به خاطر اینکه ما نمی توانیم همه جانبه از ورزش بانوان حمایت کنیم. این یک آفت بزرگ برای ورزش بانوان کشور ماست. دومین آفت ورزش بانوان خود بانوان هستند، خود بانوانی که مربی و سرپرست هستند و کسانی که قرار است از استعدادها یک ورزشکار بار بیاورند. اینها به اندازه کافی به رشد فردی فکر نمی کنند، اینها دنبال این هستند که از زد و بندهای اجتماعی جایی را در ورزش برای خودشان به دست بیاورند. برای مثال مربی گری یک تیم را به دست بگیرند یا مسائلی همرده این. این افراد کمتر دنبال مطالعه و یادگیری می روند و به فنون جدید اهمیت نمی دهند. همین شرایط باعث می شود تا حرف و حدیث در ورزش بانوان خیلی زیاد باشد. من آینده ورزش بانوان را خیلی بالاتر از چیزی که اکنون هست نمی بینم. ما در آسیا مقام های چهارم ، پنجم و یا ششم را به دست می آوریم اما در فضای المپیک از این چیزی که هستیم بالاتر نمی رویم به خصوص با قوانین جدیدی که تدوین شده است. آنهایی که در ورزش متصدی فکر کردن هستند هرگز به فکر آینده پژوهی نیستند و وظیفه ای در قبال آینده برای خودشان تصور نمی کنند. در واقع تغییرات اجتماعی آنها را مجاب می کند که به یک مساله بپردازند و گرنه الزامی هم به انجام آن ندارند.متولیان ورزش ما اصلا به حل مشکلاتی که در آینده به وجود می آید فکر نمی کنند.

به زودی شرایط ورزش حرفه ای جهان به گونه ای می شود که اگر کشوری بخواهد میزبانی یک رویداد قاره ای و یا جهانی را بپذیرد باید میزبان هر دو رده بانوان و آقایان باشد. یعنی تا چند سال دیگر ایران اگر بخواهد میزبان رشته های مختلف حتی وزنه برداری و کشتی شود باید میکس آن را بپذیرد یعنی هم رقابت های بانوان و هم آقایان. ما در کدام یک از این رشته ها آمادگی این را داریم که میزبانی بانوان و آقایان را با هم بپذیریم؟ از سویی شرایط باز به گونه ای پیش می رود که اگر تیمی را می خواهید به رقابت های جهانی اعزام کنید تیم آقایان و بانوان باید در کنار هم باشد.اینها راهکارهایی برای رفع تبعیض های جنسیتی در ورزش جهان است. اما ما به واقع در کدام رشته حاضریم تیم بانوان را در کنار تیم آقایان روانه مسابقات مختلف کنیم؟ در رابطه با ورزش بانوان باید تجدید نظری اساسی شود.

زهرا نعمتی برای ما حالت سمبلیک وار پیدا کرده است. اما در مورد همین ورزشکار گفته می شود صلاح نیست در المپیک به میدان برود و فقط باید در پارالمپیک شرکت می کرد. نظر شما چیست؟ شما در پارالمپیک در کنار این ورزشکار حضور داشتید و تقریبا او را احیا کردید چرا که به دلیل نتیجه نگرفتن در المپیک بسیار از نظر روحی به هم ریخته بود.

ابتدا بیاییم ببینم زهرا نعمتی کیست و من چرا خودم را ملزم کردم در پارالمپیک در کنار او حضور داشته باشم؟ چرا یک عده ای با رفتن زهرا نعمتی به پارالمپیک مخالف بودند؟ چرا وقتی او سهمیه المپیک گرفت فدراسیون تیروکمان شایسته کشورمان این ورزشکار را حمایت نکرد؟ چرا او در المپیک نتیجه نگرفت و وقتی به ایران برگشت حالش چگونه بود؟

من در حال حاضر زهرا نعمتی را یک نماد در ورزش ایران می دانم. او برند ماست و یک شخصیت بزرگ به شمار می رود. حالا این ویژگی ها ذاتی است یا خیر ، موضوع مورد بحث ما نیست. در پارالمپیک دو ورزشکار نماد بودند، یکی زهرا نعمتی و یکی هم سیامند رحمان. اگر کسی ایران و ورزشکارانش را نمی شناخت حداقل آشنایی کامل با زهرا نعمتی و یا سیامند رحمان داشت.

یک بار در جلسه ای که مربوط به فدراسیون تیروکمان بود گفتند که هدف زهرا نعمتی کسب سهمیه المپیک است. اما یک عده اظهارنظرهایی کردند که حاکی از ناامیدی آنها نسبت به عملی شدن این هدف بود. حالا اصلا چرا زهرا نعمتی به دنبال سهمیه المپیک بود؟ اگر از دیدگاه من بخواهید ، دیدگاهم فردی و روانی است. نعمتی یک دختر ورزشکار بود که پیش از این تکواندو کار می کرد و آمال های خودش را در المپیک می دید اما به دلیل یک حادثه دچار معلولیت شد اما آمال المپیکی اش را حفظ کرد که خیلی هم طبیعی بود. زمانی رسید که او از طریق تیروکمان می خواست به المپیک برود. ورزشکار بودن یعنی چالش پذیری، یعنی به دنبال دردسر و هیجان بودن. ورزشکار یعنی به دنبال چالش روانی بودن. از این دیدگاه من به او حق می دادم که به دنبال هدف المپیکی شدن باشد. به هر حال او رفت و سهمیه المپیک را هم گرفت. حالا نوبت به طرح شدن مخالفت هایی از سوی خود سیستم ورزش معلولان بود. بخشی از مخالفت ها دلسوزانه بود. بخشی از این مخالفت ها می گفت که زهرا نعمتی به المپیک می رود، هیچ نتیجه ای به دست نمی آورد و مایوس و دلسرد به ایران برمی گردد. فاصله کم بین المپیک و پارالمپیک کم است و حالا این ورزشکار مایوس در پارالمپیک هم نمی تواند نتیجه به دست بیاورد. به هر حال این دیدگاه وجود داشت و دیدگاه دلسوزانه ای هم بود. مخالفت ها وقتی بیشتر شد که زهرا نعمتی به عنوان پرچمدار هم انتخاب شد. همان مخالفان آمدند گفتند با این کار زهرا نعمتی را بیشتر در چشم کردید و حالا فشار روانی بر روی او بیشتر است. تا حدودی همین طور شد. یکی از نکات دیگری که در المپیک رخ داد این بود عده ای به زهرا نعمتی خرده گرفتندکه تو چرا پرچمدار شدی؟! به او گفتند ما دو ، سه بار در المپیک بودیم و پرچمدار نشدیم آنوقت پرچمداری را به تو می دادند. همه اینها اثراتی منفی بر روی روان او گذاشت. به هر حال عده ای از پرچمداری او ناراحت بودند. با تمام این اوصاف حضور این ورزشکار در المپیک از دیدگاه من درست بود. نعمتی اگر همین تیرهایی که در پارالمپیک زد در المپیک هم می زد روی سکو می رفت چون تمامی قواعد تیروکمان در المپیک و پارالمپیک یکی است. اما زهرا المپیک به اندازه کافی حمایت نشد. چرا ما دید ملی نداریم؟ چرا اصلا پرچم را به نعمتی دادیم؟ چون او یک نماد بود. او یک دختر بود و البته معلول بود. از سویی شناخته شده و فتوژنیک هم به شمار می رود. همه اینها چیزهایی هستند که ما از پرچمدارمان می خواهیم. با تمام این اوصاف چرا از او حمایت نکردیم که در المپیک بر روی سکو برود. اگر من تصمیم گیرنده اصلی بودم یک تیم پنج نفره را با او به المپیک می فرستادم ، از ماساژور گرفته تا فیزیوتراپ و روان شناس. اما او کاملا رها شده بود. هیچکس به او اهمیت نداد. می دانید اگر او در المپیک به عنوان یک بانوی معلول بر روی سکو می رفت چه انفجاری در رسانه ها می شد و چقدر تبلیغ مثبت برای ایران صورت می گرفت؟ او را در المپیک کاملا رها کردند. به همان دلیل که زهرا نعمتی برایمان اهمیت داشت که پرچمداری را به او بدهیم به همان دلیل هم اهمیت داشت که حمایتش کنیم اما این حمایت انجام نشد. اینجا خردی حاکم نبود. فقط یک نفر در فدراسیون برای این دختر تصمیم گرفت. تصمیم همان یک نفر باعث شد تا نعمتی در المپیک کاملا تنها باشد. او گفت این نعمتی هم مثل بقیه ورزشکاران است و نباید فرقی باشد. نعمتی بارها به من گفت که نیاز به حمایت دیگران دارد. باور کنید اگر 200 میلیون خرج زهرا نعمتی می کردند هیچ اتفاقی نمی افتاد حتی اگر باز هم نتیجه ای در المپیک نمی گرفت. به هر حال حمایت ها اگر بود این نماد در المپیک بر روی سکو می رفت.

حق بزرگی از زهرا نعمتی ضایع شد. او می توانست مدال آور باشد. درون این دختر یک ببر وجود دارد. من کاری برای زهرا نکردم. اگر او از من تشکر می کند به خاطر اینکه با محبت است. تنها کاری که کردم این بود ببر را از وجودش بیرون کشیدم. وقتی متوجه شدم او از المپیک برگشته است برای خودم یک ماموریت بزرگ ایجاد کردم. هر روز او را می دیدم. این چینی شکسته را باید ترمیم می کردم. آسیب زیادی دیده بود و ترمیم روانی او شش ماه طول می کشید اما او را از لحاظ روانی بازیابی کردم. در روز مسابقات خودم مدام در کنار او حضور داشتم. هر لحظه به هر جا نگاه می کرد من را می دید. من ماموریتم را انجام دادم و موفق هم شدم. هنوز کارم با او ادامه دارد چون آسیب هایش هنوز خوب نشده است. متاسفانه هنوز حسادت های دیگران ادامه دارد. بدبینی ها وجود دارد و عده ای هستند که در فدراسیون وقتی او را می بینند رویشان را برمی گردانند. این بانو باعث سربلندی ما شده است، چرا چنین رفتارهایی می شود؟ همین که یک معلول سهمیه المپیک را گرفته کار بزرگی است. چرا بقیه پارالمپیکی ها نتوانستند سهمیه المپیک بگیرند؟ کار زهرا نعمتی خیلی بزرگ بود.

کمیته ملی پارالمپیک از او حمایت کرد اما کمیته المپیک خیر. زهرا نعمتی یک سهمیه اجتماعی است که باید از او مراقبت شود. کسانی که از او مراقبت نمی کنند سرمایه سوز هستند.

هیلدا حسینی خواه / جام جم آنلاین

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها