صحبتمان را با این سوال شروع کنیم که سینما چگونه به حرفه شما تبدیل شد؟
من در خانوادهای متولد و بزرگ شدم که اساس آن فرهنگ و هنر بود. همه اعضای خانوادهام به هنر علاقهمند بودند و حتی تفریح ما تماشای تئاتر بود. ما هیچ وقت برای تفریح به پارک یا سرپل تجریش نمیرفتیم که مثلا بلال و گردو بخوریم. مادرم خانمی سنتی و مذهبی بود اما بشدت به تئاتر علاقه داشت. پدرم استاد ادبیات و یکی از دبیران نمونه تهران بود. او همراه جلال آلاحمد در دهه 30 لیسانس گرفتند، در دورهای که دیپلمههای تهران خیلی کم بود تا چه برسد به لیسانس.
پس ادبیات در خانواده شما ریشه داشته است؟
بله! عمویم شاعر و نویسنده رادیو بود، داییام یکی از شاخصترین سردبیران تهران بود و یکی دیگر از داییهایم شاعر و دوست اخوان، شاملو، نصرت رحمانی و... . اطرافم پر بود از کتاب، نویسنده و شاعر.
این فضا چقدر در شکل دادن رویاهای شما تاثیرگذار بود؟
اول به ادبیات و شعر علاقهمند شدم. مجموعه شعری هم در دوران دبیرستان نوشتم، بعد به قصهنویسی روی آوردم و در ادامه روزنامهنگاری را تجربه کردم. 16ساله بودم که به همکاری با نشریات و مجلات سینمایی دعوت شدم. خیلی سریع در مطبوعات رشد کردم. 17ساله بودم که از مجلات حقوق میگرفتم و برای روزنامه اطلاعات گزارش شهری مینوشتم. خیلی زود به سینما علاقهمند شدم و این هنر جایگزین ادبیات شد.
17ساله بودید که استقلال مالی را تجربه کردید...
بله، اولین چکی را که مبلغش سیصدتومان بود از روزنامه اطلاعات دریافت کردم. وقتی رفتم بانک آن را نقد کنم، متصدی بانک به من گفت چرا خود آقای الوند نیامده؟ گفتم: خودم هستم! باور نمیکرد که نویسنده روزنامه اطلاعات باشم و برای حقوق به من چک داده باشند.
وقتی چک را نقد کردید، چه احساسی داشتید؟
اولین امتیازش ایجاد اعتماد به نفس در من بود، چون تا قبل از این از پدرم پول میگرفتم. معتقدم هر جوانی از هر نهادی برای کاری که انجام میدهد، حقوق بگیرد، فارغ از این که مبلغ آن چقدر است؛ اعتماد به نفساش بالا میرود و این احساس در او به وجود میآید که هویت پیدا کرده و فقط خانواده نیست که به او شخصیت و هویت میدهد. اولین حقوق در سرنوشت آدمها خیلی موثر است بخصوص این که حقوق را برای کاری بگیری که به آن علاقهمند هستی. من از روزنامه اطلاعات حقوق گرفتم و چون به نوشتن علاقه داشتم خیلی برایم مهم و لذتبخش بود.
خانواده شما احتمالا مشکل مالی نداشتند که شما برای کمک به آنها پول دربیاورید، بیشتر برای دل خودتان کار میکردید، شاید به همین دلیل خیلی از آن لذت میبردید؟
خانواده ما به قشر متوسط تعلق داشت. پدرم چون افکار مخالف رژیم پهلوی داشت، گاهی بیکار میشد و این بیکاریها بر وضعیت اقتصادی خانواده ما تاثیر میگذاشت، اینطور نبود که من فقر را تجربه نکنم. پدرم دبیر بود و در مدرسههای مختلف تدریس میکرد و ما بنا به محل مدرسه او خانهمان را تغییر میدادیم، گاهی در جنوبیترین نقطه شهر زندگی میکردیم. اما واقعیت این است بیشتر از روی علاقهمندی و برای دل خودم کار میکردم.
امروزه جوان 16، 17 ساله را بچهای میدانند که نباید به او مسئولیت داد و از او خواست کار کند، به نظرتان آقای الوند 16ساله که کار و پول درآوردن را تجربه کرده، موفقتر است یا جوانی که این سبک زندگی را تجربه نمیکند؟
بیشتر جوانان امروز استقلال را در این میبینند که کسی از آنها سوال نکند و آنها به والدین پاسخگو نباشند. در حالیکه پدر و مادر بهترین مشاوران هستند چون خیر و خوبی فرزندان خود را میخواهند. اما متاسفانه الان بیشتر جوانها درباره کار، ازدواج و... خود را از مشاوره والدین بینیاز میدانند و اگر پدر و مادر به آنها مشاوره بدهند، آن را دخالت میدانند. استقلال یعنی پیدا کردن هویت اجتماعی، نه زندگی در آپارتمانی که پدرت برایت اجاره کرده و تو آنجا زندگی میکنی! این استقلال آسیبزاست.در جامعه سنتی ما فرزندان تا زمان ازدواج در خانه پدری زندگی میکردند و من طرفدار این سبک زندگی هستم. جوان وقتی با خانواده زندگی میکند به دلیل حریم امن خانواده، درگیر بسیاری از ناهنجاریها نمیشود اما وقتی جوان مستقل میشود ناهنجاریها به او نزدیک شده و به زندگی او راه پیدا میکند. خیلی اوقات اعتیاد از همین آپارتمانها، جوانها را درگیر میکند. معتقدم خانهمجردی، بستری است برای ظهور بسیاری از آسیبهای اجتماعی.
جوانها فکر میکنند سینما سکویی است به سمت پول و شهرت! به عنوان سینماگر پیشکسوت برای این جوانها چه حرفی دارید؟
برای کسانی که فکر میکنند سینما یعنی پول و شهرت، حرفی ندارم! خیلیها با این تفکر وارد سینما شدند و اتفاقاتی برایشان پیش آمد و حذف شدند! برخی هم هر جور بود به پول و شهرت رسیدند. اما آنهایی که نگاهشان به سینما، ابزار ارتباطی است که بتوانند به وسیله آن با مردم صحبت کنند؛ حرف و سلیقه، تلقی خود از هستی، جهان و... را بگویند سینما ابزار خوبی است. بیشترین مخاطب را بین همه هنرها دارد. هنری است که ثبت میشود و مردم به آن مراجعه میکنند تا ببینند مثلا سیروس الوند در دهه60 چگونه فکر میکرده است. فیلم «یک بار برای همیشه» که علاقهمندان زیادی دارد، نشان میدهد در نیمه دهه 70 جامعه ما درگیر چه مسائلی بود، قشر متوسط به پایین چه مشکلاتی داشتند و... این فیلم و هر فیلم خوب دیگر به حیات خود در سالهای بعد از تولید ادامه میدهد. از این منظر سینما حال آدم را خوب میکند. پول و شهرت در سینما ماندگار نیست. بازیگری بوده که تا دو سال قبل جزو پرکارترینها بود اما الان مدتهاست بیکار است. در دهه 60 با گونی پول میآمدند سرصحنه که یک بازیگر را راضی کنند در فیلم آنها بازی کند اما بعد از مدتی کسی یادش نمیآمد که چنین بازیگری هم وجود دارد! آنچه میماند، هنر و کاری است که فرد انجام داده، کارهای خوب به یاد مردم میماند و روزنامهنگاران و منتقدان درباره آنها مینویسند.
گفتید کاری باید انجام داد که حال آدم را خوب کند؛ از این حال خوب برایمان بگویید.
حدیثی از امام علی(ع) همیشه در ذهنم هست و خیلی دوستش دارم. ایشان میفرمایند: بزرگترین تفریح کار است. من با تمام وجود این کلام امام علی(ع) را درک کردم. اگر آدمی کاری را که دوست دارد، انجام دهد، بهترین تفریح را نصیب خود کرده و حالش همیشه خوب است. اگر حقوقت کم باشد اما کارت را دوست داشته باشی، مشکلی پیش نمیآید. همین که زندگی آبرومند و شریفی داشته باشی، کفایت میکند. باید هدفمند کارت را انتخاب کنی. به نظرم اهداف قبل از 20 سالگی مشخص میشوند. در 40 سالگی نمیتوانی شغلی را که دوست داری انتخاب کنی. شغل مورد علاقه در دوران دبیرستان در آدمها شکل میگیرد که اگر آنها را ادامه دهی از شغلت لذت خواهی برد و حس خوبی خواهد داشت.
طاهره آشیانی - جامجم
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
بهتاش فریبا در گفتوگو با جامجم:
رضا کوچک زاده تهمتن، مدیر رادیو مقاومت در گفت گو با "جام جم"
اسماعیل حلالی در گفتوگو با جامجم: