محسن صفیاری، رئیس ندامتگاه شهرستان فردیس دراین باره به جامجم گفت: زن اعدامی سال 1380 همراه پسرش و دوست او به اتهام قتل یک مرد در شهرستان ماهشهر دستگیر شدند. زن میانسال از چند سال پیش به ندامتگاه فردیس منتقل شد .
وی اضافه کرد: از چهار سال قبل همکارانم در واحد مددکاری زندان به سرپرستی آقای باقری تلاش خود را برای جلب رضایت خانواده مقتول آغاز کردند. یک هفته قبل این تلاشها با کمک تعدادی از خیرین کرجی و تهرانی، قاضی داوریان، دادیار اجرای احکام کیفری دادسرای عمومی و انقلاب کرج نتیجه داد. 250 میلیون تومان پول دیه جمعآوری و با پرداخت آن به خانواده مقتول این زن زندانی آزاد شد .
پسرم را داماد کردم
52 سال دارد. قبل از دستگیری مهماندار هواپیما بود. چند بار پای چوبه دار رفت اما از مرگ نجات یافت. در این 15 سال امیدش را از دست نداد و پسرش را به سر و سامان رساند.
آمنه زن 52 سالهای است که چند روز پیش از مجازات مرگ نجات یافته و زندگی به او و پسرش بعد از 15 سال لبخند زده است. با آنها گفتوگویی ترتیب دادهایم که میخوانید .
از زندگی پیش از زندان خودت برایمان بگو؟
شوهرم مهماندار هواپیما بود که شهید شد و ثمره زندگیمان پسرم، آرش بود. وقتی شوهرم به شهادت رسید، آرش یکماهه بود. بعد از آن به عنوان مهماندار کارم را شروع کردم و 15 سال مهماندار بودم.
مهماندار هواپیما چطور قاتل شد؟
آن شب من، پسرم و یکی از دوستانش به جشن عروسی دعوت شده بودیم. مسافر خودروی پرایدی در ماهشهر شدیم تا به عروسی برویم که بین دوست آرش و راننده آژانس درگیری رخ داد و در پی آن راننده به قتل رسید. دوست آرش، خودروی مقتول را به ما داد و خواست با آن فرار کنیم. اما بعد از چند روز بازداشت شدیم و بعد او هم دستگیر شد. من روانه زندان سپیدار اهواز و پسرم به زندان ماهشهر منتقل شد. دو سال همدیگر را ملاقات نکردیم. بعد از آن هر ماه در زندان کارون هفتهای یک بار همدیگر را میدیدیم. وقتی وارد زندان سپیدار شدم، تا یک سال فقط سلام میکردم و از ترس با کسی حرف نمیزدم.
دادگاه چه حکمی برایتان صادر کرد؟
سال 80 هر سه نفرمان در دادگاه شهرستان ماهشهر به قصاص محکوم شدیم. حکم پسرم بعد از مدتی به حبس ابد تبدیل شد. چند سال پیش دوست آرش با سپردن وثیقه از زندان بیرون آمد و فرار کرد.
چند بار پای چوبه دار رفتی؟
سه بار . سال 85 در زندان اهواز برای اولین بار پای چوبه دار رفتم. زمانی که بالای چوبه دار رفتم موهایم به طور کامل سفید شد. در آنجا به من فرصت جلب رضایت دادند. همان جا سکته کردم. یک مرتبه هم در زندان رجاییشهر در سال 89 پای چوبه دار رفتم که این بار هم حکم مجازاتم متوقف شد. چهار ماه قبل پسر شاکی به ندامتگاه شهرستان فردیس آمد؛ با التماس از او خواستم به این ماجرا پایان دهد اگر قصاص میخواهد مرا زودتر اعدام کند؛ چون دیگر طاقت این زندگی را نداشتم.
کی از خبر آزادیات مطلع شدی ؟
گمان نمیکردم آزاد شوم؛ اما به خدا توکل میکردم. مددکاران ندامتگاه شهرستان فردیس و رئیس زندان خیلی برای نجاتم تلاش کردند. آنها با کمک خیرینی که همیشه برای سلامتشان دعا میکنم و جانم را مدیون آنها هستم توانستند دیه 250 میلیون تومانی را تهیه و مقدمات آزادیام را فراهم کنند. یک هفته قبل از این که حکم آزادیام را بگیرم، در خواب مقتول را دیدم که لبخند میزد و نامهای به من داد. چند روز بعد از خواب، پسر مقتول به زندان آمد و برگهای را که رضایتنامه او و خانوادهاش بود به مسئولان زندان داد. از شدت خوشحالی فقط ساعتها گریه میکردم. از خانواده مقتول که فرصت زندگی دوباره را به من هدیه کردند، سپاسگزارم.
درباره ماجرای خواستگاری برای پسرت از دختر زندانی بگو.
عروسم با من در زندان رجاییشهر و ندامتگاه فردیس همسلول بود. به عروسم علاقه زیادی داشتم. از او خواستگاری کردم و در زندان رجاییشهر با پسرم عقد کردند. آرش زمانی که به طور موقت آزاد شده بود با روزی حلال زندگیاش را تامین میکرد.
مادرشوهرم همسلولیام بود
خودش میگوید قربانی توطئه خواستگارش شده بود و به خاطر حمل مواد مخدر تا یک قدمی مرگ رفت اما حکم اعدامش شکست و او وارد زندگی جدیدی شد. با مادرشوهرش هم سلولی بود.
به چه جرمی زندانی شده بودی؟
سال 81 زمانی که فقط 19 ساله بودم به زندان افتادم. آن سال خواستگارم که از من پاسخ منفی شنیده بود مرا گرفتار توطئهای کرد. زمانی که سوار خودروی دوستش شده بودم تا برای آخرین بار با او حرف بزنم، دستگیر شدم. در خودروی آنها یک کیلو هروئین بود. راننده فرار کرد، زنی که همدستش بود و من دستگیر شدیم. من حکم اعدام گرفتم که سه سال بعد رای من به حبس ابد تغییر یافت. 12 سال زندانی بودم تا این که مشمول عفو شدم. در این مدت زندگی و جوانیام را از دست دادم. پدر و برادرم در سالهای اول محکومیتم بر اثر سکته فوت کردند. مادرم یک سال قبل از آزادیام فوت کرد.
چطور با همسرت آشنا شدی؟
پنج سال در زندان تبریز بودم و بعد به زندان رجاییشهر کرج رفتم. آنجا با مادر آرش آشنا شدم. او همسلولی من بود. بعد از چند سال او مرا برای پسرش خواستگاری کرد. اول موافقت نکردم بعد که به ندامتگاه فردیس منتقل شدیم، دوباره از من خواستگاری کردکه این بار موافقت کردم. خدا خواست و من که حبس ابد گرفته بودم مشمول عفو شدم. الان دو سال با هم زندگی میکنیم.
مهریه ات چقدر است ؟
14 سکه طلا و سفر کربلا .
از زندگیام راضیم
دو سال است آزاد شده و سعی میکند خاطرات تلخ زندان را فراموش کند و تمام تلاشش خوشبخت کردن همسر و فرزندش است. در ابتدا به خاطر همدستی با مادرش در قتل به قصاص محکوم شد؛ اما حکمش به حبس ابد تغییر یافت.
چرا در قتل شرکت کردی؟
همه چیز از یک اتفاق و حادثه شروع شد. دبیرستانی بودم که این حادثه تلخ رخ داد. در این سالها کسی را نداشتیم تا برایمان رضایت بگیرد. 13 سال زندان بودم و از دو سال قبل توانستم از طریق دوستانم با سپردن سند موقت آزاد شوم. الان خیلی خوشحالم که من و مادرم برای همیشه آزاد شدیم و کابوس این سالها پایان یافته است. در زندان مسئول آمار زندانیان بودم. در زندان کارون در امور فرهنگی و دارالقرآن بودم. از سال 85 تا پیش ازآزادی در زندان رجاییشهر در امور فرهنگی و دارالقرآن کار میکردم. در آنجا حافظ چهار جزء قرآن شدم.
از روزهای زندان بگو ؟
برای من که بدون پدر بودم و دور از مادر، خیلی سخت بود. وقتی حکم قصاص را گرفتم شوکه شدم. مادرم شوکهتر از من بود. اعتراض کردم و حکم من شکست و به حبس ابد تبدیل شد. همان زمانی که زندان بودم مادرم مرا با همسرم آشنا کردو این ازدواج شکل گرفت. خوشحالم از این ازدواج چون همسر خوبی نصیبم شده است . امیدوارم بتوانم در کنار او و پسر 9 ماهه مان و مادرم زندگی خوب و شرافتمندانهای را ادامه دهم.
معصومه ملکی - جامجم
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
گفتوگو با محسن بهرامی، گوینده کتاب «مسیح بازمصلوب»
در استودیوی «جامپلاس» میزبان دکتر اسفندیار معتمدی، استاد نامدار فیزیک و مولف کتب درسی بودیم
سیر تا پیاز حواشی کشتی در گفتوگوی اختصاصی «جامجم» با عباس جدیدی مطرح شد
حسن فضلا...، نماینده پارلمان لبنان در گفتوگو با جامجم: