این نوشته نگاهی به پرهزینه‌ترین ژانر سینما یعنی فیلم‌های علمی ـ تخیلی دارد

ابر فیلم ها

فیلم‌های پرهزینه و تجملی از دیرباز در سینما مرسوم بوده‌اند. اوایل دیدن خیل سیاه لشکرها در لانگ شات‌ها و دکورهای عظیم فیلم‌های عموما تاریخی و تمهیداتی از این دست، بیننده را به وجد می‌آورد و امروز جلوه‌های ویژه جای آن را گرفته‌اند.
کد خبر: ۸۹۶۵۶۵
ابر فیلم ها

استفاده از جلوه‌های ویژه در یک فیلم به معنای بالا رفتن هزینه‌های ساخت آن است، اما در مقابل خود این ویژگی باعث جلب بیشتر مخاطب هم می‌شود. ژانرهایی چون اکشن و تخیلی به‌خاطر ملزومات روایت و تصویر‌پردازیشان بیشترین امکان در استفاده از جلوه‌های ویژه را دارا هستند و در میان این دو گونه باز ژانر تخیلی (که عموما اکشن هم هست و بالاترین سطح از فیلم‌های پر‌هزینه را که به بلاک باسترها معروف هستند شکل می‌دهد) جلوه‌های ویژه بیشتر و طبعا هزینه بیشتری در بر دارد. در ادامه به دو فیلم اخیر در این ژانر خواهیم پرداخت.

فرا ماشین (Ex Machina)

یک روز هوش‌های مصنوعی جوری به ما نگاه می‌کنند که ما الان به فسیل اسکلت‌ها در دشت‌های آفریقا نگاه می‌کنیم، یک شامپانزه که روی دو پا می‌ایستد و در گرد و خاک با زبان و ابزار ابتدایی زندگی می‌کند و آماده انقراض است. (برگرفته از دیالوگ فیلم)

نابغه‌ای ثروتمند صاحب موتور جستجو و شرکت کامپیوتری موسوم به بلو بوک (کتاب آبی) روی ربات‌هایی هوشمند کار می‌کند و برای امتحان کردن ضمیر ناخودآگاهِ هوش مصنوعی اختراعش در بین کارمندانش قرعه‌کشی می‌کند که طی آن پسر برنامه‌نویسی انتخاب می‌شود تا طی یک هفته در آزمون ربات شرکت جوید.

فیلمی بسیار دیدنی و جذاب که می‌توان آن را با فیلم‌های هوش مصنوعی (A.I. Artificial Intelligence 2001) و من رباتم (I, Robot 2004) مقایسه کرد، اما نه آن‌گونه تغزلی و نه آن‌قدر تخیلی و فانتزی، حد وسط این دو فیلم. چند روز پیش فهرستی از بهترین فیلم‌های 2015 در ورایتی به چاپ رسید که فراماشین رتبه اول را در آن به خود اختصاص داده بود. فیلم‌های تخیلی که ساختشان طبعا هزینه زیادی (به‌خاطر استفاده از جلوه‌های ویژه) در پی دارد عموما فروش خوبی در گیشه دارند که این فیلم هم از این خصیصه مبری نیست. فیلم‌های تخیلی توام با راز و شگفتی‌اند و حس کنجکاوی انسان را تحریک می‌کنند، براستی هم جذاب است که بدانیم تخیل انسانی دیگر تا کجا پیش می‌رود. رمان‌های ژول ورن از چیزهایی می‌گفتند که برای انسان امروز عادی هستند، باید توجه داشت تخیل صرفی وجود ندارد و بالاخره هر تخیلی رنگی از واقعیت را در خود دارد، مثلا همین فیلم از هوش مصنوعی در ربات‌ها صحبت می‌کند که امروز هم دانشمندان تا حدودی به آن دست یافته‌اند، حالا اینجا فیلمساز با چنین دستمایه ای، تخیل خود را به تصویر می‌کشد.

فراماشین فیلمنامه خوب و پرکششی دارد که نقاط عطف آن بسیار باور‌پذیر و خوب از آب در‌آمده‌اند هرچند که برخی از تمهیدات غافلگیری برای دوستانی که فیلم‌های تخیلی را دنبال می‌کنند قبل از وقوع بسادگی قابل حدس زدنند، اما پیچش‌های به موقع و وجود برخی دیگر از غافلگیری‌ها که رفته‌رفته با ادامه فیلم هویدا می‌شوند، داستان را از افتادن به ورطه بطالت دور می‌کنند و نکته‌های جالب و قابل ذکر زیادی را بیان می‌کنند.

چپی ( Chappie)

تخیل کلیشه‌ای شده ربات‌هایی با تفکر انسانی؛ این بار با کمی پیچش داستانی و اکشن. فیلم در ژوهانسبورگ آفریقای جنوبی می‌گذرد، جایی که برای نخستین بار به صورت گسترده و همه‌گیر از ربات‌های پلیس برنامه‌ریزی شده از جنس تیتانیوم، مقاوم و قدرتمند، به‌عنوان پلیس استفاده شده است. مهندس جوان (دیو پاتال) طراح این ربات‌ها توانسته به هوش مصنوعی دست یابد که با بارگذاری آن روی ربات‌ها می‌تواند به آنها قدرت احساس و تفکر بدهد، حتی بسیار فراتر از باهوش‌ترین انسان‌ها.

فرد دیگری (هیو جکمن) که به عنوان مشاور پلیس و متخصص آموزش‌های رزمی و دفاعی در شرکت سازنده ربات‌ها مشغول به کار است نیز یک ربات غول پیکر با قدرت تخریب بالا طراحی کرده است، حالا مشکل اینجاست که مدیر کل شرکت (سیگورنی ویور) و حتی نمایندگان سخنگوی اداره پلیس از وضع فعلی کمال رضایت را دارند و با هیچ‌کدام از طرح‌های آن دو موافقت اصولی نمی‌کنند. از سوی دیگر گروهی تبهکار به دنبال راهی برای به کنترل درآوردن ربات‌های پلیسی هستند که کار آنها را کساد کرده‌اند.

چپی روایت مدرنی از داستان قدیمی و آشنای پینوکیو است. تمام مقوله‌ها و کاراکترهای داستان هم در فیلم نمود دارند، منتها حضوری مدرن و امروزی. پایان داستان هم در مقایسه با داستان پینوکیو متفاوت است و برعکس. پدر ژپتو فیلم، مهندسی جوان است که شعاری با مضمون نگذار زندگی برایت تعیین تکلیف کند را سر لوحه کار خود قرار می‌دهد و با طغیان خود سلسله اتفاقاتی را رقم می‌زند که ادامه فیلم را پیچیده و جذاب می‌کنند. چپی یا همان پینوکیو فیلم به دنبال جاودانگی است و خود را گوسفند سیاهی می‌داند (از کتاب داستانی که سازنده اش به او هدیه داده است) که در میان گوسفندان سفید تک افتاده است، در پایان گوسفند سیاه، سفید نمی‌شود اما گوسفندان دیگری را به رنگ خود در می‌آورد.

بازیگران فیلم عمدتا با ژانر تخیلی بیگانه نبودند و این به بهتر شدن بخش بازیگری فیلم کمک شایانی کرده است. دیو پاتال، بازیگر هندو انگلیسی‌تبار که با ژانر تخیلی هم بیگانه نیست، چون همیشه سبک بال و سرخوشانه همراه با طنز همیشگی کاراکترش در این فیلم به اجرا پرداخته است. هیو جکمن هم که کم‌کم دارد بازیگر تخیلی تراز اول سینما می‌شود با کارنامه‌ای درخشان از چنین نقش‌پردازی‌هایی در سری فیلم‌های تخیلی اکشن ایکس من و بویژه بازی در فیلم فولاد واقعی (Real Steel 2011)؛ اینجا هم باور‌پذیر و قوی ظاهر شده است. سیگورنی ویور که نقشی کمرنگ و البته تاثیرگذار در فیلم دارد هم با این فضا غریبه نیست، او را می‌توان در سری فیلم‌های بیگانه و فیلم موفق آواتار ساخته جیمز کامرون به خاطر آورد. شارلتو کوپلی که در نقش چپی با نمک ظاهر شده است پای ثابت فیلم‌های بلومکمپ است که در دو فیلم قبلی او هم بازی داشته است. گروه رپ دای انتوود (که ترانه عنوان بندی هم کار آنهاست) متشکل از یولاندی ویسر و واتکین تئودور جونز هم که اصلیتی آفریقای جنوبی دارند با وجود این‌که برای بار اول بود در فیلمی بازی می‌کردند بخوبی انعکاس‌دهنده نقش محوله‌‌شان بودند.

حرکت دوربین و سبک فیلمبرداری در صحنه‌های اکشن بخوبی القاگر مستند بودن و واقع نمایی فیلم هستند و صحنه‌های جذابی را خلق کرده‌اند. تنها ایرادی که به فیلم می‌توان وارد کرد بدون اشاره به بی‌منطقی فیزیکی در سینما که حالا دیگر بیننده آنها را لازمه ژانر اکشن می‌داند و با آنها کنار می‌آید، پیچش بیش از حد و نالازم روایت و همچنین بی منطق بودن داستان در برخی ورطه‌هاست. بسیاری از انتخاب‌هایی که کاراکترهای فیلم بعد از آزمون و خطا انجام می‌دهند براحتی می‌توانست انتخاب اول قرار بگیرد؛ در حالی که نتیجه این انتخاب‌ها تا حد زیادی مشخص است، اما شخصیت‌های فیلم دست به انتخاب‌هایی فرعی می‌زنند که نتیجه‌اش تنها شاخ و برگ اضافی دادن به فیلم است.

میلاد حاتمی

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۱
محمدعلی
United Kingdom
۲۲:۵۵ - ۱۳۹۵/۱۰/۰۱
۰
۰
خوب است

نیازمندی ها