این طرح، که براساس اسناد محرمانه فرماندهی مرکزی آمریکا (سنتکام) تدوین شده، نهتنها تعهدات سیاسی واشنگتن به تشکیل حکومت فلسطینی مستقل و یکپارچه در سراسر غزه را زیر سؤال میبرد بلکه بهوضوح نشاندهنده یک استراتژی بلندمدت برای تثبیت اشغال اسرائیل تحت پوشش ظاهری «تثبیت» و «بازسازی» است.این رویکرد، یادآور شکستهای فاجعهبار و پرهزینه آمریکا در عراق و افغانستان است، جایی که اصطلاح «منطقه سبز» به نماد انزوای کامل نیروهای غربی از مردمی تبدیل شد که قربانی سیاستهای نظامیگری، اشغال و تبعیض ساختاریافتهشان بودند.
طبق گزارش انحصاری گاردین، نیروهای خارجی که قرار است عمدتا از کشورهای اروپایی تأمین شوند در مرحله نخست در شرق غزه، دقیقا در کنار سربازان اسرائیلی، مستقر خواهند شد و نوار ویرانشده غزه را با آنچه اکنون «خط زرد» نامیده میشود (خطی که اسرائیل پس از آتشبس شکننده ماه گذشته به پشت آن عقبنشینی کرده) به دو بخش کاملا جدا تقسیم میکنند. این خط زرد، که در عمل بیش از ۵۳ درصد از مساحت غزه را تحت کنترل مستقیم اسرائیل نگه میدارد، حالا به یک مرز واقعی و دائمی تبدیل خواهد شد که فلسطینیها را از بخش اعظم سرزمین خود محروم میکند. یک مقام ارشد آمریکایی که به شرط ناشناس ماندن سخن میگفت، در این گزارش اذعان کرده: «در حالت ایدهآل، آمریکا میخواهد همه چیز را یکپارچه کند اما این یک آرزوست. این کار زمان میبرد و آسان نخواهد بود.» اما این «آرزو»ها در عمل چیزی جز توجیهی برای تداوم اشغال، محرومیت سیستماتیک و تقسیمبندی قومی-جغرافیایی نیستند. این طرح، با تمام پیچیدگیهای ظاهریاش، در اصل یک پروژه مهندسی اجتماعی است که فلسطینیها را به دو دسته تقسیم میکند: کسانی که حاضر به پذیرش سلطه اسرائیلی در «منطقه سبز» هستند و اکثریت عظیمی که در «منطقه قرمز» به حال خود رها میشوند.این تقسیمبندی، که از ابتدا با هدف کنترل امنیتی و نه صلح پایدار طراحی شده، نشاندهنده عمق بحران استراتژیک در سیاست خارجی آمریکاست. واشنگتن، که سالها خود را میانجی بیطرف معرفی کرده، حالا با این طرح آشکارا در جایگاه طراح و مجری یک پروژه اشغال طولانیمدت قرار گرفته است. اسناد سنتکام نشان میدهد که این طرح نه یک راهحل موقت بلکه یک چارچوب دائمی برای مدیریت غزه است. غزهای که قرار است به دو دنیای کاملا متفاوت تقسیم شود: یکی با امکان بازسازی، امنیت نسبی و دسترسی به کمکها و دیگری با ویرانی مطلق، محرومیت و انزوا.
خیالپردازی نظامی یا واقعیت تلخ؟
این طرح آمریکایی، که به عنوان بخشی از «طرح صلح ۲۰ مادهای» دونالد ترامپ معرفی شده، بر خلع سلاح کامل جناحهای فلسطینی، خروج تدریجی اسرائیل به «محیط امنیتی» حکومتیشده از زمینهای فلسطینی و ایجاد یک نیروی حافظ صلح بینالمللی تأکید دارد. آمریکا امیدوار است پیشنویس قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل، که مأموریت رسمی و قانونی به این نیرو میدهد، در روزهای آینده تصویب شود اما ترامپ از همان ابتدا صریحا هرگونه استقرار سربازان آمریکایی روی زمین یا تأمین مالی بازسازی را رد کرده و گفته: «آمریکا چشمانداز را تعیین میکند اما هزینهاش را نمیپردازد.» این موضع، که در ظاهر منطقی به نظر میرسد، در عمل به معنای تحمیل هزینههای انسانی، مالی و سیاسی این طرح بر دوش کشورهای دیگر بهویژه متحدان اروپایی است.اسناد سنتکام که گاردین به آنها دسترسی انحصاری داشته، جزئیات دقیقی از ترکیب پیشنهادی نیروی حافظ صلح بینالمللی ارائه میدهد: ۱۵۰۰ سرباز پیادهنظام بریتانیایی با تخصصهایی مانند مینزدایی، مهندسی نظامی و پزشکان صحرایی؛ هزار سرباز فرانسوی برای پاکسازی جادهها، امنیت مسیرها و حفاظت از کاروانهای کمکرسانی؛ و نیروهای آلمانی، هلندی و نوردیک برای مدیریت بیمارستانهای صحرایی، لجستیک، اطلاعات و ارتباطات. این اسناد حتی اردن را به عنوان مشارکتکننده احتمالی با صدها سرباز پیادهنظام سبک و ۳۰۰۰افسر پلیس فهرست کردهاند. در حالی که پادشاه عبدالله دوم صریحا ارسال نیرو به غزه را رد کرده و آن را «تهدید انفجاری برای امنیت ملی اردن» توصیف کرده است. زیرا بیش از نیمی از جمعیت اردن از تبار فلسطینی هستند و هرگونه همکاری امنیتی در ویرانههای غزه در هماهنگی با نیروهای اسرائیلی، میتواند به یک بحران داخلی و منطقهای تبدیل شود.با این حال، کارشناسان این برنامهها را «کاملا خیالی» و «دور از واقعیت» توصیف کردهاند. پس از مأموریتهای طولانی، پرهزینه و شکستخورده در عراق و افغانستان، هیچ رهبر اروپایی حاضر نیست جان سربازان خود را در غزه به خطر بیندازد بهویژه در شرایطی که مأموریت شامل همکاری مستقیم با نیروهای اسرائیلی در خطوط تماس و مدیریت گذرگاههای حساس است. تنها ایتالیا پیشنهاد کمک احتمالی داده اما حتی این پیشنهاد هم مشروط و نامشخص است. این آشفتگی در برنامهریزی، نشاندهنده عمق بحران تصمیمگیری در واشنگتن است. تنها چند هفته پیش، آمریکا مدل «جوامع امن جایگزین»، یعنی اردوگاههای محصور و کنترلشده برای گروههای کوچک فلسطینی را به عنوان راهحل اصلی ترویج میکرد اما این مدل، که از ابتدا با انتقادهای شدید سازمانهای بشردوستانه روبهرو شده بود، ناگهان و بدون اطلاعرسانی رسمی کنار گذاشته شد.
وسوسه با کمکها و مهندسی اجتماعی
یکی از کلیدیترین بخشهای طرح آمریکایی، استفاده از بازسازی به عنوان ابزاری برای وسوسه فلسطینیها به پذیرش «منطقه سبز» است. برنامهریزان نظامی آمریکا بازسازی داخل این منطقه را بخشی از یک مسیر مبهم و طولانی برای یکپارچه کردن غزه میبینند. واقعیت این است که بیش از دو میلیون فلسطینی اکنون در «منطقه قرمز» نواری ساحلی که کمتر از نیمی از مساحت غزه را پوشش میدهد، فشرده شدهاند و هیچ برنامهای برای بازسازی این منطقه وجود ندارد. در مقابل، «منطقه سبز» قرار است با کمکهای محدود، مسکن موقت، مراکز پزشکی و مدارس ابتدایی مجهز شود. این دقیقا همان مهندسی اجتماعی است که آمریکا در عراق و افغانستان شکست خورد؛ استفاده از کمکها برای خرید وفاداری، در حالی که اکثریت مردم در ویرانی رها میشوند.استفاده از اصطلاح «منطقه سبز» خود به تنهایی یک هشدار تاریخی است. در بغداد، منطقه سبز یک محوطه محصور با دیوارهای بتنی و موانع انفجاری بود که نیروهای آمریکایی و متحدانشان برای فرار از خشونتی که خودشان ایجاد کرده بودند، به آن عقبنشینی کردند. در کابل هم همین اتفاق افتاد. حالا آمریکا همان مدل شکستخورده را به غزه میآورد با این تفاوت که این بار، قربانیان نه فقط سربازان آمریکایی، بلکه میلیونها فلسطینی هستند که هیچ نقشی در تصمیمگیری ندارند.
شکست اخلاقی
در نتیجه، طرح تقسیم غزه به «منطقه سبز» نه یک راهحل بشردوستانه یا سیاسی بلکه یک پروژه نظامی-امنیتی برای تثبیت اشغال اسرائیلی تحت پوشش ظاهری صلح و بازسازی است. واشنگتن، با رد هرگونه تعهد مالی، نظامی یا اخلاقی مستقیم، فلسطینیها را به دو دسته تقسیم کرده: اقلیتی که ممکن است با پذیرش سلطه اسرائیلی از کمکها بهرهمند شود، و اکثریتی که در «منطقه قرمز» به حال خود رها میشود. این طرح نهتنها عدالت، حاکمیت و حقوق اولیه فلسطینیها را نادیده میگیرد بلکه اعتبار آمریکا را به عنوان یک قدرت مسئول جهانی نابود میکند.