چند سال قبل که با شما مصاحبه کردم، از فوت همسرتان متاثر بودید و گفتید که روزگار بدون او سخت میگذرد. حالا بعد از گذشت چند سال آیا هنوز همچنان سخت میگذرد یا به شرایط عادت کردهاید؟
هر چه زمان میگذرد، آدم اتفاقات زندگیاش را بیشتر میپذیرد و گاهی آنقدر درگیر مسائل روزمره میشود که کمتر فرصت میکند به گذشته فکر کند. اما دلتنگی همچنان ادامه دارد اما نه به اندازه گذشته.
احتمالا حضور دخترتان هم به شما کمک کرده که بتوانید روحیه خود را بهتر کنید؟
بله! خیلی بهمن کمک کرد
جسارتا! این سوال را از شما بپرسم که آیا به ازدواج مجدد فکر میکنید و یا تصمیم دارید زندگی را به تنهایی ادامه دهید؟
قصد اینکه تنها زندگی کنم، ندارم! اما ترجیح میدهم ابتدا دخترم ازدواج کند بعد روی این مساله فکر کنم.
به نظر شما کسانی که به هر دلیلی همسر خود را از دست دادهاند چقدر لازم است که به ازدواج دوم فکر کنند؟
حتما باید این کار را بکنند. در دورهای زندگی میکنیم که مسائل زیادی وجود دارند که آدم را در تنگنا قرار دهند و او را اذیت کنند. از مسائل اقتصادی گرفته تا مشکلات دیگر. در این شرایط باید یکی باشد که با او صحبت کنی، درد دل کنی و از او مشورت بگیری. اگر بخواهی به تنهایی راه سخت زندگی را طی کنی، موفق نمیشوی.
والدینی که مشهور و محبوب هستند حتما سبک زندگی متفاوتی دارند،با آدمهای معتبر معاشرت دارند، از روابط اجتماعی قوی برخوردارند و... که همه اینها میتواند در سرنوشت فرزندان آنها موثر باشد |
پس شما با آن دسته از بچههایی که با ازدواج مجدد پدر و مادرشان مخالفت میکنند، موافق نیستید؟
خیر! چون آنها اشتباه میکنند. چند وقت دیگر بچهها، والدین را رها میکنند و میروند دنبال زندگی خودشان. مثل ما که همین کار را کردیم، بعد پدر و مادر تنها میشوند. بچهها باید به این نکته فکر کنند که پدر و مادر آنها اگر تنها بمانند، نمیتوانند زندگی را بهخوبی پیش ببرند. تنهایی آدم را به سمت افسردگی و آلزایمر سوق میدهد. اگر والدین دچار این بیماریها شوند، درد آنها گریبانگیر فرزندان میشود و مشکلاتشان را بیشتر میکند. پس بهتر است به جای مقاومت در برابر ازدواج والدین، آنها را تشویق کنند که از تنهایی خارج شوند.
یک جایی جملهای خواندم با این مضمون که انتخاب تنهایی با تنها ماندن، فرق دارد؛ نظر شما درباره این جمله چیست؟
گاهی تنها ماندن بهتر است. چون اگر فرد یا افرادی که در کنار تو هستند ، نتوانند همراههای خوبی برایت باشند، بهتر است، تنها بمانی. مثلا اگر من ازدواج ناموفقی بکنم هم زندگی شخصیام را میبازم و هم دخترم را از دست میدهم. بنابراین آنقدر تنها میمانم تا بتوانم همراه خوبی برای خودم پیدا کنم که بقیه زندگیام خوب پیش برود.
شما چگونه از دخترتان حمایت کرده و میکنید؟ چه حمایت مالی، چه حمایت معنوی؟
تا جایی که در توانم بوده، تلاش کردهام، دخترم از لحاظ فرهنگی، شخصی و اجتماعی رشد کند و موفق شود. همه سعی خود را میکنم تا جای خالی مادرش را کمتر احساس کند، البته خیلی سخت است و نمیشود جای مادر را پر کرد.
چگونه از او حمایت مالی میکنید؛ شما بازیگر هستید و در دورهای تهیهکنندگی را هم تجربه کردید، چنین به نظر میرسد که باید وضع مالی خوبی داشته باشید. برایش سرمایهگذاری مالی کردهاید که در آینده بتواند از آن استفاده کند؟
نه متاسفانه! مقداری سرمایه داشتم که از دست دادم. چند تا کار هم برای تلویزیون تهیه کردم که بهدلیل مشکلات مالی سازمان هنوز نتوانستهام پول آنها را بگیرم به همین دلیل در تنگنای مالی قرار دارم و نتوانستم برای دخترم سرمایهگذاری کنم، بعد از 45 سال که در حرفه بازیگری فعالیت کردهام نتوانستم حداقل برای دخترم یک خانه کوچک بخرم.
چقدر لازم است که پدر و مادرها از همان کودکی برای فرزندانشان سرمایهگذاری و پسانداز کنند؟
یکی از واجبات زندگی است. چون هیچچیز حساب و کتاب ندارد و نباید بچهها را به حال خود رها کرد. من به پدر و مادرها توصیه میکنم حتما به فکر آینده مالی فرزندان خود باشند.
به نظر شما شهرت پدر و مادر چقدر میتواند در سرنوشت بچهها موثر باشد؟
شهرت اگر با محبوبیت همراه باشد، موثر است. شهرت خالی به کارشان نمیآید؛ خفاش شب هم معروف شد! والدینی که مشهور و محبوب هستند حتما سبک زندگی متفاوتی دارند،با آدمهای معتبر معاشرت دارند، از روابط اجتماعی قوی برخوردارند و... که همه اینها میتواند در سرنوشت فرزندان آنها موثر باشد.
دختر شما بازیگر تئاتر است؛ آیا شما برای اینکه او وارد حرفه بازیگری شود به اصطلاح پارتی بازی کردید؟
از کودکی به بازیگری علاقهمند بود، خیلی به او کمک کردم که به آرزویش برسد، اما هیچگاه به کسی سفارش او را نکردم. هیچکس را پیدا نمیکنید که بگوید مجید مظفری سفارش کرده به دخترش نقش بدهیم. همیشه به او گفتهام اگر میخواهی موفق و ماندگار شوی باید تبدیل به «نیکی مظفری» شوی ، نه در سایه مجید مظفری باشی.
در یکی از مصاحبههایتان گفتید که وقتی بچه بودید، کار میکردید! آیا موافق کار کردن بچهها در سن پایین هستید؟
دورهای که ما بچه بودیم با اکنون فرقهای زیادی داشت. به نظرم الان بچه به جای کار باید تحصیل کند و فنون تخصصی مختلف را یاد بگیرد. در زمان ما، سه ماه تعطیلی هیچ وسیله سرگرمکنندهای نبود و ما فقط شیطنت میکردیم و برای مادر و پدرمان دردسر درست میکردیم. آنها هم برای مهارمان، ما را سرکار میفرستاند تا هم حرفهای را یاد بگیریم و هم وارد اجتماع شویم. نانآور خانه نمیشدیم اما درباره نانآور خانه شناخت پیدا میکردیم.
در دوران کودکی چه کارهایی انجام دادید؟
خیلی کارها! مثل مکانیکی و شیشهبُری.
چند تا خواهر و برادر هستید؟
پنج تا برادر، دو تا خواهر. دو، سه تایی در سنین طفولیت فوت کردهاند.
پس در یک خانواده پرجمعیت بزرگ شدهاید، زندگی در این خانواده شلوغ چگونه بود؟
خیلی خوب بود. بهترین دوران زندگیام همان دوره بود که با خواهر و برادرهایم زیر یک سقف زندگی میکردیم. مدیریت خانه را مادرم به عهده داشت چون پدرم بیشتر در سفر بود و مادرم خیلی خوب از پس کارهای خانه و تربیت ما برمیآمد. خیلی همه چیز در آرامش بود، فشار اقتصادی بود اما مدیریت مادرم همه چیز را مرتب میکرد.
طاهره آشیانی
جامجم
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد