زن جوان در دادگاه خانواده:

شوهرم از صبح تا شب در حال سرودن شعر است

خالکوبی‌های دردسرساز مرد جوان

روی نیمکت شعبه 268 دادگاه خانواده، زوج جوانی نشسته‌اند که منتظرند، قاضی برگه درخواست طلاقشان را بررسی کند. چهره‌شان نشان می‌دهد هر دو برای طلاق مصمم هستند. روی دستان مرد جوان خالکوبی‌های زیادی دیده می‌شود که بعد مشخص می‌شود دلیل جدایی‌شان همین خالکوبی‌هاست.
کد خبر: ۸۵۱۸۴۰

وقتی قاضی عموزادی علت درخواست جدایی را می‌پرسد، زن جوان پیش‌دستی می‌کند و می‌گوید: آقای قاضی می‌گویند آدم از هرچه بدش می‌آید، سرش می‌آید. این مثل در مورد من هم صدق کرد. بعد از 5 سال زندگی در کنار شوهرم تازه متوجه شده‌ام که نمی‌توانم او را تحمل کنم. امین دست به کارهایی می‌زند که همیشه از آن بیزار بودم و حتی یک لحظه هم نمی‌توانستم آن را تحمل کنم.

او ادامه می‌دهد: 5 سال است که با امین ازدواج کرده‌ام. در این مدت به جز مسائل کوچک و اختلافات همیشگی، مشکل دیگری با هم نداشتیم. تا این‌که یک سال پیش به یکی از کشورهای جنوب‌شرقی آسیا سفر کردیم. ما برای تفریح به آنجا رفته بودیم، ولی هیچ وقت فکر نمی‌کردم این سفر تا این اندازه برایم دردسرساز شود. ما آن زمان به این کشور سفر کردیم و کلی هم تفریحات خوب داشتیم. اما در آنجا امین با مردی آشنا شد که کارش خالکوبی بود. همه در آنجا می‌گفتند این مرد بهترین خالکوبی‌ها را انجام می‌دهد و کارش بی‌نقص و مرتب است. این حرف‌ها باعث شد امین وسوسه شود و به من گفت که می‌خواهد خالکوبی کوچکی روی بدنش انجام دهد. من وقتی ذوق و شوقش را دیدم، به خواسته‌اش احترام گذاشتم و با خودم گفتم حالا که به مسافرت آمده‌ایم، کاری نکنم که اوقاتمان تلخ شود. برای همین با این‌که از خالکوبی همیشه متنفر بودم و از این‌که یک مرد روی بدنش خالکوبی کند، بدم می‌آمد، قبول کردم و حرفی نزدم. امین آن روز یک خالکوبی ساده روی بدنش انجام داد و من به خاطر او نشان ندادم که از این موضوع ناراحت هستم.

ما به خانه‌ برگشتیم و مدتی گذشت. اما این موضوع عادت امین شد و بعد از آن چند بار دیگر برای خالکوبی روی بدنش رفت. از کارهایش تعجب می‌کردم از این‌که مرا تا این اندازه نادیده می‌گرفت شوکه می‌شدم. برای همین چند باری با او صحبت کردم و از او خواهش کردم، از این‌کار دست بردارد. ولی امین حتی به حرف‌های من اهمیتی هم نداد و بدون این‌که به من بگوید رفت و روی بدنش خالکوبی کرد. دیگر بدن شوهرم پر ازخالکوبی شده بود و من هم هرچه می‌گذشت بیشتر از شوهرم فاصله می‌گرفتم. همیشه از خالکوبی بیزار بودم، به نظرم بدترین کاری که یک مرد می‌تواند انجام دهد خالکوبی روی بدنش است. اما حالا باید بنشینم و خالکوبی‌های پی در پی شوهرم را ببینم و حرفی نزنم. چند ماهی می‌شود که زندگی ما به خاطر خالکوبی‌های امین به جهنم تبدیل شده اما امین باز هم حاضر نیست، دست از این کار بردارد. به حرف‌هایم اهمیت نمی‌دهد. تازگی‌ها متوجه شدم که امین باز هم رفته و برای خالکوبی وقت گرفته است. وقتی این موضوع را شنیدم به‌شدت عصبانی شدم. زندگی ما به خاطر یک خالکوبی به جهنم تبدیل شده اما امین باز هم دست بردار نیست. او با من لجبازی می‌کند و من دیگر تحمل زندگی با این مرد را ندارم. من و امین خیلی وقت است از هم فاصله گرفته‌ایم. برای همین هردو تصمیم به جدایی گرفتیم.

در این لحظه قاضی به مرد جوان نگاه پرسش‌آمیزی می‌اندازد. این نگاه مرد را به حرف زدن وا می‌دارد و می‌گوید: آقای قاضی من هم دیگر نمی‌خواهم در کنار این زن خودخواه که تحمل هیچ چیزی را ندارد، زندگی کنم. مگر چه می‌شود اگر من خالکوبی کنم. وقتی یک بار این کار را انجام دادم به آن علاقه‌مند شدم و تصمیم گرفتم خالکوبی‌های بیشتری روی بدنم انجام دهم. اما فرانک این موضوع را تا حدی بزرگ کرده که هیچ کدام دیگر نمی‌توانیم در کنار هم زندگی کنیم. من تنها یک بار خلاف خواسته همسرم عمل کردم و به اندازه نابودی زندگی‌ام تاوان دادم. بحث خالکوبی نیست، بحث لجبازی و خودخواهی است که زندگی را برای هردویمان جهنم کرده است. پس به نظر من این زندگی هرچه زودتر تمام شود بهتر است.

در پایان، وقتی صحبت‌های این زوج تمام می‌شود، قاضی سعی می‌کند آنها را از جدایی منصرف کند. او با این زوج صحبت می‌کند و از هرکدام می‌خواهد از جدایی منصرف شوند. در آخر هم به هردوی آنها فرصتی می‌دهد تا فکرهایشان را بکنند و رسیدگی به این پرونده را به جلسه آینده موکول می‌کند.

سیما فراهانی

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها