یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
سنت شعر عاشورایی فارسی به آثار شاعران بزرگی چون کساییمروزی، سناییغزنوی، عطار نیشابوری، محتشمکاشانی و عمان سامانی میرسد؛ سنتی که در شعر معاصر چون میراثی گرانبها به شکلگیری فرمی و محتوایی شعر نوی عاشورایی انجامیده است.
این سنت از سویی زیباییشناسی خاص شعر کلاسیک فارسی را که بر توازن و تقارن متکی است بر شعر عاشورایی معاصر حاکم گردانده است که از مهمترین نتایج آن سیطره قالبهای کلاسیک بر این شعر است. از سوی دیگر این سنت، سه سرفصل مهم سوگ، حماسه و تغزل/ عرفان را چون گذشته برای شعر عاشورایی معاصر نیز در نظر گرفته و باعث اشتراک فضا و محتوا بین شعرهای کهن و نو عاشورایی شده است. تو گویی در بسیاری مواقع این عمان سامانی است که از دهان محمود شاهرخی مثنوی میخواند یا این محتشم است که بر دفتر علیرضا قزوه ترکیببند نوشته است.
با این همه میتوان در حوزه شعر عاشورایی معاصر به اشعار شاخصی اشاره کرد که در حکم «مادر شعر» باعث پیدایش جریان شعری میشوند. یعنی با تاثیرگذاری بر ذهن و زبان مخاطبان خاص و عام، هم موجب ماندگاری خود شده و هم برآفرینش ادبی پس از خود موثر واقع میشوند. مشابه همان تاثیری که شعرهای بزرگی چون ترکیببند محتشم و «گنجینه اسرار» عمان سامانی بر تاریخ شعر عاشورایی گذاشتهاند. چه کسی میتواند منکر تاثیر مثنوی معروف علی معلم با آن زبان سخت و بیان حماسی بر مثنویسرایی و حتی غزلسرایی عاشورایی معاصر باشد؟
روزی که در جام شفق مل کرد خورشید
بر خشک چوب نیزههای گل کرد خورشید
شید و شفق را چون صدف در آب دیدم
خورشید را بر نیزه، گویی خواب دیدم...
یا چه کسی میتواند تاثیر شعر بلند «خط خون» را با آن زبان کهن/ معاصر و مضامین شگرفش بر نوسرایی عاشورایی این روزگار ندیده بگیرد؟
درختان را دوست دارم/ که به احترام تو قیام کردهاند/ و آب را/ که مهر مادر توست/ خون تو شرف را سرخگون کرده است/ شفق، آینهدار نجابتت/ و فلق/ که تو در آن/ نماز صبح شهادت گزاردهای ... (علی موسویگرمارودی)
واقعا مگر میتوان از شعرهای عاشورایی مجموعه «گنجشک و جبرئیل» سروده حسن حسینی بهسادگی عبور کرد؟؛ شعرهایی که بخش مهمی از اشعار نوی دو سه دهه گذشته حتی با تقلید از آن سروده شدهاند. آثاری که راه را برای بیان مفاهیم اجتماعی و سیاسی در شعر عاشورایی هموار ساختند:
به گونه ماه/ نامت زبانزد آسمانها بود/ و پیمان برادریات/ با جبل نور/ چون آیههای جهاد/ محکم. / تو آن راز رشیدی/ که روزی فرات / بر لبت آورد...
بیان مسئولانهای که در همه اشعار ماندگار این دوران قابل ردیابی است؛ حتی اگر شعر بر وجه سوگمندانه حادثه عاشورا تاکید داشته باشد:
سر نی در نینوا میماند اگر زینب نبود
کربلا در کربلا میماند اگر زینب نبود
چهره سرخ حقیقت بعد از آن توفان رنگ
پشت ابری از ریا میماند اگر زینب نبود...
(قادر طهماسبی ـ فرید)
شعرهایی که آنقدر فراگیر شدند تا توانستند با وجود ارزش متنی به هیأتها و تکایا هم راه پیدا کنند و ورد زبان مردم شوند:
جاده و اسب مهیاست، بیا تا برویم
کربلا منتظر ماست، بیا تا برویم
ایستاده است به تفسیر قیامت زینب
آن سوی واقعه پیداست، بیا تا برویم (ابوالقاسم حسینجانی)
در واقع شعر مادر شعرهای عاشورایی نه تنها بر وجه سوگمندانه موضوع خویش مسلطند بلکه بر وجه اندیشهمندی خود نیز واقفاند و میکوشند بین شور حسینی و شعور حسینی به تعادلی شایسته و بایسته دست یابند. سهمی از ماندگاری این شعرها مدیون برقراری همین تعادل هنرمندانه است که میتواند طیف مخاطبان شعر عاشورایی را از عامترین مخاطبان تا خاصترین خوانندگان گسترش دهد:
ای که پیچید شبی در دل این کوچه صدایت
یک جهان پنجره بیدار شد از بانگ رهایت
تا قیامت همه جا محشر کبرای تو برپاست
ای شب تار عدم، شام غریبان عزایت ... (محمدرضا محمدینیکو)
نکته اینجاست که این شعور به شعار نمیانجامد و شعر همچنان بر ماهیت هنری خود پافشاری میکند و بهطور مثال چنان فضاهای متفاوت و پراکنده تاریخی را در هم میبرد که فضای تازه، تنها در یک متن شعری است که میتواند مصداق بیابد:
نخستین کس که در مدح تو شعری گفت، آدم بود
شروع عشق و آغاز غزل شاید همان دم بود
نخستین اتفاق تلختر از تلخ در تاریخ
که پشت عرش را خم کرد، یک ظهر محرم بود ... (علیرضا قزوه)
جذابیت فضای سرایش این شعر شعورمند حتی شاعرانی را به سمت خود کشانده و مجبور به طبعآزمایی کرده است که اساسا شاعر مذهبی سرا به حساب نمیآیند:
ای خون اصیلت به شتکها ز غدیران
افشانده شرفها به بلندای دلیران
جاری شده از کرب و بلا، آمده، وآنگاه
آمیخته با خون سیاووش در ایران ... (حسین منزوی)
و در روند و جریانی کاملا قابل انتظار در ادامه این شعرهای شاخص، شاهد شاعران جوانی هستیم که نهتنها پیگیر سنت شعر عاشورایی هستند بلکه خود با ایجاد فضا و بیان و زبان تازه، چیزی بر گنجینه و تاریخچه شعر عاشورایی ایران میافزایند، چه در قالبهای سنتی:
با اشک هاش دفتر خود را نمور کرد
در خود تمام مرثیهها را مرور کرد
ذهنش ز روضههای مجسم عبور کرد
شاعر بساط سینه زدن را که جور کرد
احساس کرد از همه عالم جدا شده است
در بیتهاش مجلس ماتم به پا شده است... (سیدحمیدرضا برقعی)
و چه در قالبهای نو که بهطور مثال در خلف صالح گنجشک و جبرییل در هیأت مجموعهای چون «چند مجلس از دهه اول» سروده سیداکبر میرجعفری به ظهور میرسد:
دستهایش میلرزید،/ از قتلگاه که بیرون آمد/ پریشان نه/ که پشیمان بود./ یعنی حتی آن شقاوت محض / تنها و تنها یک بار میتوانست/ قاتل حسین باشد!/ اما چرا من و تو نمیلرزیم/ وقتی میخوانیم:/ «ما هر سال حسین را به قربانگاه میبریم!؟»
و این جریان به مصداق کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا تا همیشه و همه جا ادامه خواهد داشت...
بخشی از یک مثنوی عاشورایی
علی معلم دامغانی
روزی که در جام شفق، مل کرد خورشید
بر خشک چوب نیزهها گل کرد خورشید
شید و شفق را چون صدف در آب دیدم
خورشید را بر نیزه گویی خواب دیدم
خورشید را بر نیزه؟ آری این چنین است
خورشید را بر نیزه دیدن سهمگین است
بر صخره از سیب زنخ بر میتوان دید
خورشید را بر نیزه کمتر میتوان دید
...
فریادهای خسته سر بر اوج میزد
وادی به وادی، خون پاکان موج میزد
بیدرد مردم ما خدا، بیدرد مردم
نامرد مردم ما خدا، نامرد مردم
از پا حسین افتاد و ما بر پای بودیم
زینب اسیری رفت و ما بر جای بودیم
از دست ما بر ریگ صحرا نطع کردند
دست علمدار خدا را قطع کردند
نوباوگان مصطفی را سربریدند
مرغان بستان خدا را سربریدند
در برگریز باغ زهرا برگ کردیم
زنجیر خاییدیم و صبر مرگ کردیم
چون بیوه گان ننگ سلامت ماند بر ما
تاوان این خون تا قیامت ماند بر ما
روزی که در جام شفق مل کرد خورشید
بر خشکچوب نیزهها گل کرد خورشید
خط خون
سید علی موسوی گرمارودی
درختان را دوست میدارم
که به احترام تو قیام کردهاند
و آب را که مهر مادر توست
خون تو شرف را سرخگون کرده است
شفق، آینهدار نجابتت
و فلق، محرابی
که تو در آن
نماز صبح شهادت گزاردهای.
*
در فکر آن گودالم
که خون تو را مکیده است
هیچ گودالی چنین رفیع ندیده بودم
در حضیض هم میتوان عزیز بود
از گودال بپرس!
*
شمشیری که بر گلوی تو آمد
هر چیز و همه چیز را در کائنات
به دو پاره کرد:
هر چه در سوی تو: حسینی شد
و دیگر سو: یزیدی
اینک ماییم و سنگها
ماییم و آبها
درختان، کوهساران، جویباران، بیشهزاران
که برخی یزیدی
و گرنه حسینیاند
خونی که از گلوی تو تراوید
همه چیز و هر چیز را در کائنات، به دو پاره کرد!
در رنگ!
اینک هر چیز، یا سرخ است
یا حسینی نیست!
...
*
پایان ِ سخن
پایان ِ من است
تو انتها نداری...
راز رشید
زندهیاد سیدحسن حسینی
به گونه ماه
نامت زبانزد آسمانها بود
و پیمان برادریات
با جبل نور
چون آیههای جهاد
محکم
تو آن راز رشیدی
که روزی فرات
بر لبت آورد
و ساعتی بعد
در باران متواتر فولاد
بریده بریده
افشا شدی
و باد
تو را با مشام خیمهگاه
در میان نهاد
و انتظار در بهت کودکانه حرم
طولانی شد
تو آن راز رشیدی
که روزی فرات
بر لبت آورد
و کنار درک تو
کوه از کمر شکست
زینب(س)
قادر طهماسبی
سّر نی در نینوا میماند، اگر زینب نبود
کربلا در کربلا میماند، اگر زینب نبود
چهره سرخ حقیقت بعد از آن توفان رنگ
پشت ابری از ریا میماند، اگر زینب نبود
چشمه فریاد مظلومیت لبتشنگان
در کویر تفته جا میماند، اگر زینب نبود
زخمه زخمیترین فریاد در چنگ سکوت
از تراز نغمه وا میماند، اگر زینب نبود
در طلوع داغ اصغر، استخوان اشک سرخ
در گلوی چشمها میماند، اگر زینب نبود
ذوالجناح دادخواهی بیسوار و بیلگام
در بیابانها رها میماند، اگر زینب نبود
در عبور بستر تاریخ، سیل انقلاب
پشت کوه فتنه جا میماند، اگر زینب نبود
جاده و اسب
ابوالقاسم حسینجانی
جاده و اسب مهیاست، بیا تا برویم
کربلا منتظر ماست، بیا تا برویم
ایستاده است به تفسیر قیامت، زینب
آن سوی واقعه پیداست، بیا تا برویم
خاک در خون خدا میشکفد، میبالد
آسمان غرق تماشاست، بیا تا برویم
تیغ در معرکه میافتد و برمیخیزد
رقص شمشیر چه زیباست، بیا تا برویم
از سراشیبی تردید اگر برگردیم
عرش زیر قدم ماست، بیا تا برویم
زره از موج بپوشیم، ردا از توفان
راه ما از دل دریاست، بیا تا برویم
کاش ای کاش که دنیای عطش میفهمید
آب مهریه زهراست، بیا تا برویم
چیزی از راه نمانده است، چرا برگردیم
آخر راه همین جاست، بیا تا برویم
فرصتی باشد اگر باز در این آمد و رفت
تا همین امشب و فرداست، بیا تا برویم
یک جهان پنجره
محمدرضا محمدی نیکو
ای که پیچید شبی در دل این کوچه صدایت
یک جهان پنجره، بیدار شد از بانگ رهایت
تا قیامت، همه جا، محشر کبرای تو برپاست
ای شب تار عدم، شام غریبان عزایت
عطش و آتش و تنهایی و شمشیر و شهادت
خبری مختصر از حادثهِ کرب و بلایت!
همرهانت، صفی از آینه بودند و خوش آن روز
که درخشید خدا در همهِ آینههایت
کاش بودیم و سر و دیده و دستی چو ابوالفضل
میفشاندیم سبکتر زکفی آب به پایت
از فراسوی ازل تا ابد ای حلق بریده
میرود، دایره در دایره، پژواک صدایت
دستهایش میلرزید...
سیداکبر میرجعفری
«دستهایش میلرزید،
از قتلگاه که بیرون آمد
پریشان نه
که پشیمان بود
یعنی حتی آن شقاوت محض
تنها و تنها یک بار میتوانست
قاتل حسین باشد!
اما چرا من و تو نمیلرزیم
وقتی میخوانیم:
«ما هر سال حسین را به قربانگاه میبریم؟!»
ظهر محرم
علیرضا قزوه
نخستین کس که در مدح تو شعری گفت، آدم بود
شروع عشق و آغاز غزل شاید همان دم بود
نخستین اتفاق تلختر از تلخ در تاریخ
که پشت عرش را خم کرد، یک ظهر محرم بود
مدینه نه که حتی مکه دیگر جای امنی نیست
تمام کربلا و کوفه غرق ابن ملجم بود
فتاد از پا کنار رود در آن ظهر دردآلود
کسی که عطر نامش آبروی آب زمزم بود
اگر در کربلا توفان نمیشد، کس نمیفهمید
چرا یک عمر پشت ذوالفقار مرتضی خم بود
توفان واژهها
سیدحمیدر ضا برقعی
با اشکهاش دفتر خود را نمور کرد
در خود، تمام مرثیهها را مرور کرد
ذهنش ز روضههای مجسم عبور کرد
شاعر بساط سینه زدن را که جور کرد
احساس کرد از همه عالم جدا شده است
در بیتهاش مجلس ماتم به پا شده است
در اوج روضه، خوب دلش را که غم گرفت
وقتی که میز و دفتر و خودکار دم گرفت
وقتش رسیده بود به دستش قلم گرفت
مثل همیشه رخصتی از محتشم گرفت
باز این چه شورش است که در جان واژههاست
شاعر شکست خورده توفان واژههاست
حس کرد پا به پاش جهان گریه میکند
دارد غروب فرشچیان گریه میکند
با این زبان چگونه بگویم چهها کشید
بر روی خاک و خون، بدنی را رها کشید
او را چنان فنای خدا بیریا کشید
حتی براش جای کفن بوریا کشید...
***
خون جای واژه بر لبش آورد و بعد از آن...
پیشانیاش پر از عرق سرد و بعد از آن...
خود را میان معرکه حس کرد و بعد از آن...
شاعر برید و تاب نیاورد و بعد از آن...
در خلسهای عمیق خودش بود و هیچکس
شاعر کنار دفترش افتاد از نفس...
خون اصیل
زندهیاد حسین منزوی
ای خون اصیلت به شتکها ز غدیران
افشانده شرفها به بلندای دلیران
جاری شده از کرب و بلا آمده...و آنگاه
آمیخته با خون سیاووش در ایران
ای جوهر سرداری سرهای بریده
وی اصل نمیرندگی نسل نمیران
خرگاه تو میسوخت در اندیشه تاریخ
هر گاه که آتش زده شد بیشه شیران
آن شب چه شبی بود که دیدند خلایق
نظم تو پراکنـده و اردوی تو ویران
وان روز که با بیرقی از یک تن بیسر
تا شام شدی قافله سالار اسیران
تا باغ شقایق بشوند و بشکوفند
باید که ز خون تو بنوشند کویران
***
حد تو رثا نیست، عزای تو حماسه است
ای کاسته شان تو از این معرکه گیران
حمیدرضا شکارسری
شاعر و پژوهشگر
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد