ذات سینما همین است. ذوب شدن پادشاه، اصلا این حال و هوا را ندارد؛ یک اثر تصویری بسیار بیرمق از یک ایده ممتاز.
این اتفاقی است که متاسفانه همیشه در سینمای ایران روی میدهد؛ نقص فیلمنامه حتی در صورت داشتن بهترین ایدهها.
فیلمهای بسیاری را دیدهاید که بحث و جدل در آنها حرف اصلی است. فیلمهای تاثیرگذار شب به خیر و موفق باشی ساخته جورج کلونی محصول 2005 و اثر مستقل رومن پولانسکی یعنی خدای کشتار محصول 2011 از این زمره فیلمهای موفق هستند.
هر کاراکتر در نقش یک راوی کل ظاهر میشود و تمام همت خویش را مصروف این مهم میکند که اعتقاد و عقیده خود را موجه نشان دهد.
آثاری که با رعایت قواعد ژانر دیالوگ و تصویر را باهم درآمیخته و به نتیجه منطقی رسیدند.
ذوب شدن پادشاه نیز شاید میخواسته همین انگاره را پیبگیرد که البته در ادامه شدیدا لطمه خورده است.
یک نویسنده داستانهای سطحی و زرد که به لحاظ روحی شدیدا متزلزل است ناگاه خود را در میان شخصیتهای داستانش گرفتار میبیند.
تمام تلاش او متقاعد کردن آنها نسبت به سبک زندگی و شیوه پرداختش نسبت به آنهاست در حالی که همان کاراکترها جای دفاعی به او نمیدهند.
گاهی نویسنده ماجرا با نام مریم ستوده، حراف اصلی است، اما در اکثر مواقع یکی از کاراکترهای مهمش یعنی فرهاد کمالی عنان مطلق را در دست میگیرد و قصه را پیش میبرد... .
ذوب شدن پادشاه یک فیلم شعاری و حراف و از سویی منتقد است. گفتوگو محور بودن فیلم است که با سر آن را به زمین زده و این عیب از فیلمنامهای پرنقص زاده شده است.
ما با یک نویسنده گمنام طرفیم که رمانی نوشته که دست برقضا پرفروش شده است. این رمان هیچ ارزش هنری و ادبی ندارد و یک جرقه عجیب است.
با این همه نویسنده رمان در اثر برخی رفتارها احساس میکند باید مسئولیتپذیر باشد و در باره مواردی بنویسد که مابهازای اجتماعی داشته باشند.
در این هنگامه است که سیل کاراکترهای داستانش به سوی او روانه میشوند و بحث و جدلها مدام و مدام پی گرفته میشوند.
کار به شعار دادن و حرفهای شیک یا روشنفکری هم میرسد و در کنار آن هر لحظه تماشاگر از دیدن فیلم عذاب میکشد و کسل میشود.
گویی اگر همین تماشاگر چشمها را برهم بگذارد میتواند در قالب یک اثر رادیویی بفهمد ماجرا چگونه پیش میرود.
مشکل دیگر ذوب شدن پادشاه، بازی بازیگران آن است. تجربه کم و بعضا تئاتری عمده هنرپیشههای فیلم باعث شده بازی آنها بدجور توی ذوق تماشاگر بزند.
عمده بازیها انتزاعی و سرد و بیروح است. تصور کنید همین بازیگران با این شیوه بازیگری و پرداخت کارگردان قرار است دیالوگهای مفصل و جدالبرانگیز بگویند.
از سوی دیگر به دلیل نو بودن سوژه و بدیع بودن آن؛ بازهم تماشاگر خاص؛ انتظار دارد معجزهای رخ دهد و در ادامه ماجرا این لحن کشدار شعاری و تصنعی از بین برود و سینمای واقعی و تصویر حقیقی را ببیند.
روندی که البته هرگز اتفاق نمیافتد. تنها کار منطقی هوتن زنگنهپور در مقام کارگردان پرداخت سکانس پایانی فیلم است که تماشاگر درمییابد مریم ستوده تحت درمان است و مراجعانش نه کاراکترهای واقعی رمانش که در دستیاران روانپزشکاش بودهاند.
جدای از سکانس پایانی که ذکر کردم روایت در ذوبشدن پادشاه یک ماجرای پیچ در پیچ است و تماشاگر جدای از پایانبندی فیلم در چند مرحله دیگر نیز دچار غافلگیری میشود.
اما شلوغی بیحد و سردی و بازی تصنعی و عدم پرداخت صحیح لایههای تودرتو در بطن داستان همگی باعث میشود این غافلگیریها پس از یکی دو دقیقه از بین بروند و هیچ ثمری برای پیگیری بعدی تماشاگر ایجاد نکنند.
به همه اینها بازهم همان جنبه شعاری و دیالوگ محور بودن فیلم را اضافه کنید. در سینما گفتوگو پیشتاز نیست.
تصویر حرف اول و آخر است، اما در ذوب شدن پادشاه حرف اصلی جدال لفظی کاراکترهاست. با تمام این احوال باید برای سوژه ناب و ایده اصلی فیلمنامه ذوب شدن پادشاه احترام قائل بود.
قاب کوچک
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد