یکی از برادران فرد گمشده نیم نگاهی به عکس برادرش انداخت و گفت: برادرم 55 ساله و معلم بازنشسته است. او وضع مالی خوبی هم دارد. بنابردلایلی در جوانی نتوانست ازدواج کند و تنها زندگی میکرد. او اکثر مواقع تنها بود و زیاد با اعضای خانواده رفت و آمد نمیکرد و ما نیز هر از گاهی به ملاقاتش میرفتیم. چند روز پیش خواهرم با خانه برادرمان تماس گرفت تا جویای احوالش شود اما کسی پاسخگو نبود. بنابراین به خانه او رفت اما او در را باز نکرد. سراغ برادرمان را از همسایهها گرفت که آنها اعلام کردند او چند روزی است به خانه نیامده و کسی خبری از او ندارد. چند روزی همه جا را گشتیم. حتی از دوستانش سراغش را گرفتیم اما کسی از او خبر نداشت. همه جا را گشتیم اما بی فایده بود. بنابراین تصمیم گرفتیم برای یافتن او از پلیس کمک بگیریم و اکنون اینجا هستیم.
زمانی که حرفهایشان را شنیدم، تنها عکس به جا مانده از برادرشان را گرفتم و روی پرونده گمشدن وی قرار دادم و بعد اظهارات آنها را در برگه تحقیق نوشتم. تحقیقات برای یافتن مرد گمشده را آغاز کردیم اما ردی از او پیدا نشد. یک ماه از این ماجرا گذشته بود که خانواده معلم بازنشسته نزدم آمدند و برگه تایپ شدهای را برایم آوردند که روی آن نوشته شده بود «من حالم خوب است و به سراغم نیایید. بی مهریهایتان باعث شده کمی از شما فاصله بگیرم. حالم خوب است و لازم نیست برای یافتن من تلاش کنید. از شهر زنجان خارج شدهام و هر وقت احساس کردم که باید بازگردم به خانهام باز میگردم.»
در گفتوگو با این خانواده متوجه شدم این نامه به داخل خانههایشان افتاده بود. آنها چون متن نوشته شده تایپی بود و امضایی از برادرشان در آن ثبت نشده بود کمی دلنگران بودند و نمیتوانستند باور کنند که این نوشته از طرف برادرشان باشد. احتمال میدادند بلایی سر او آماده باشد. بنابراین به جستوجو برای بررسی این موضوع ادامه دادیم تا این که در ادامه تحقیقات متوجه شدیم که سند ملک، خانه و مغازه مرد گمشده در یک دفترخانه به نام فرد دیگری منتقل شده است. این در حالی بود که خانواده مرد گمشده مدعی بودند برادرشان به آنها نگفته بوده که املاکش را میفروشد و به این ماجرا مشکوک هستند. همین سرنخ کافی بود تا تحقیقات روی این موضوع متمرکز شود. در بررسیهای خود متوجه شدیم همه اموالی که سندهایشان منتقل شده به نام یک مرد 45 ساله در دفترخانه ثبت شده است.
با شناسایی هویت این مرد معلوم شد او نیز معلم است. بنابراین وی برای ادامه تحقیقات به پلیس آگاهی فراخوانده شد. او مورد بازجویی قرار گرفت و گفت که این اموال را از معلم بازنشسته که از مدتها پیش با وی آشنا شده و ارتباط دوستی با او داشته، خریده و فروشنده به او گفته که با فروش این اموال میخواهد برای ادامه زندگی حالا که بازنشسته شده به شهر دیگری سفر کند. من هم این اموال را از او خریدم و پولش را پرداخت کردم و دیگر خبری از او ندارم. چون او ارتباط زیادی با خانوادهاش نداشت گمان نمیکنم این خانواده از ماجرای فروش اموالش خبری داشته باشند. او مدارکی هم ارائه داد که نشان میداد او خانه، ملک و مغازه مرد گمشده را خریده و این انتقال به طور رسمی و قانونی در دفترخانه انجام شده است.
20 روز بعد دوباره خانواده مرد گمشده به پلیس آگاهی آمدند و این بار هم نامههای تایپ شدهای را تحویلم دادند که روی آن نوشته شده بود «چرا سراغم میآیید. من بازنمیگردم. اینقدر دوستم که اموال را به او فروختهام اذیت نکنید و پای او را به اداره پلیس نکشانید. بروید و از پیگیری پرونده منصرف شوید» چند بار این نامهها را که جداگانه به دست اعضای خانواده مرد گمشده رسیده بود، خواندم.
این نامهها که به ترتیب و در یک فاصله معین به دست این خانواده میرسید کمی فکرم را به خود مشغول کرده بود و گمان میکردم که باید کاسهای زیر نیم کاسه باشد. سعی کردم هر طور شده از راز این نامههای
تایپ شده سر در بیاورم. بنابراین دو مرتبه دیگر دوست معلم گمشده را احضار کردم و به تحقیق از او پرداختم که اینبار اظهارات جدیدی را مطرح کرد و مدعی شد که این اموال را خریده اما میداند که فروشنده قصد داشته به خارج از کشور رفته و پناهنده شود. بنابراین گمان میکند از کشور خارج شده باشد.
این در حالی بود که به محض این که این مرد به اداره پلیس فراخوانده میشد تا 20روز بعد دوباره همان نامههای تایپ شده بدون نشانی به دست خانواده مرد گمشده میرسید که از آنها خواسته میشد هر چه سریعتر پرونده را مختومه کنند و اینقدر بیجهت پای دوستش را که خریدار اموالش بوده به اداره پلیس نکشانند. این ماجرا که پشت سر هم رخ داده بود و گفتههای جدید مرد خریدار بیشتر ذهنم را به خودش مشغول کرده بود. در همین موقع بود که استعلام ورود و خروج مرد گمشده را از کشور بررسی کردیم که مشخص شد او از کشور خارج نشده است.
بنابراین فرضیه خروج وی از کشور نیز رد شد. به دفترخانهای که سند اموال مرد گمشده به نام او ثبت شده بود، رفتیم و به بررسی انتقال اسناد پرداختیم که معلوم شد همه این اموال بهطور وکالتی منتقل شده است. در این مرحله مرد معلم دوباره به پلیس آگاهی احضار شد و این بار دربازجویی اعلام کرد که دوستش بهدلیل مشکلاتی که داشته از وی خواسته بود که این اموال را وکالتی منتقل کند.
در این مرحله زمانی که امضا و اثر انگشت فروشنده را به خانواده مرد گمشده نشان دادیم، آنها اعلام کردندکه این امضای برادرشان نیست و احتمال میدهند اثر انگشت نیز متعلق به وی نباشد. بنابراین دیگر به دوست او مشکوک هستند و احتمال میدهند میان این مرد و نامههای تایپ شده ، سرنوشت برادر گمشدهشان رابطهای باشد. همین سرنخ کافی بود تا پلیس به خریدار اموال مرد گمشده ظنین شود. او با دستور قضایی بازداشت و برای ادامه تحقیقات به پلیس آگاهی منتقل شد اما همچنان با اظهارات ضد و نقیض میخواست تا خود را بی گناه نشان دهد و مسیر رسیدگی به پرونده را با گفتههای دروغین خود به بیراهه ببرد اما سرانجام زمانی که همه راههای فرار را روی خود بسته دید، اعتراف کرد مرد گمشده دیگر زنده نیست و او را کشته است.
متهم به قتل در باره انگیزهاش گفت، مدتی قبل با معلم بازنشسته دوست شده و توانسته بود اعتمادش را جلب کند. با پی بردن به این موضوع که معلم بازنشسته تنها زندگی میکند و با خانواده اش هم ارتباط کمی دارد و اموالی هم دارد وسوسه شده این اموال را تصاحب کند. بنابراین یک روز او را برای تفریح به باغ خود در حومه شهر دعوت میکند و همانجا وی را با شلیک گلوله سلاح شکاری به قتل میرساند و با حفر گودالی جسد او را در آنجا دفن میکند. بعد با همدستی صاحب یک دفترخانه ابتدا فهرست اموال مقتول را به دست میآورد و با همدستی دفتردار اموال را که 500 میلیون تومان ارزش داشته به نام خود منتقل میکند و در برابر این کار نیز 20 میلیون تومان به دفتردار میپردازد. برای اینکه ردی از خود برجای نگذارد سناریوی دروغین خروج مقتول از کشور و نوشتن نامههای تایپ شده و ارسال آن به خانه خانواده مقتول را اجرایی میکند.
با اعتراف متهم به قتل، کارآگاهان به باغی که جسد در آنجا دفن شده بود اعزام شدند و آن را از دل خاک بیرون آوردند و به پزشکی قانونی منتقل کردند. بعد از اعتراف این متهم، صاحب دفترخانه هم بازداشت شد و به همدستی با قاتل در انتقال سندهای ملکی مقتول به نام عامل جنایت و در قبال دریافت پول از وی اعتراف کرد. دفترخانه نیز با دستور قضایی پلمپ شد و هر دو متهم پرونده روانه زندان شدند.
سرهنگ جعفر رحمتی - رئیس پلیس آگاهی استان زنجان
تپش (ضمیمه چهارشنبه روزنامه جام جم)
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
گفتوگوی عیدانه با نخستین مدالآور نقره زنان ایران در رقابتهای المپیک
رئیس سازمان اورژانس کشور از برنامههای امدادگران در تعطیلات عید میگوید
در گفتوگوی اختصاصی «جامجم» با دکتر محمدجواد ایروانی، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام بررسی شد