سروان حسینی و همکارش کوشا، با دریافت این خبر، به محل حادثه رفتند. طبقه اول مرتب و بدون به هم ریختگی بود اما در طبقه دوم تمام اسباب و اثاثیه به هم ریخته بود. تمام کشو کابینتها و کمدها بیرون ریخته شده بود و مشخص بود که عامل یا عاملان جنایت آنجا را برای یافتن چیزی زیر و رو کردهاند. در تمام خانه لکههای خون به چشم میخورد و داخل یکی از اتاقهای خواب، جنازه دختری 18 ساله قرار داشت. دست و دهان و پاهای دختر جوان با چسبهای پهن مخصوص بستهبندی کارتن، بسته شده و با ضربات چاقو به قتل رسیده بود.
از روی رد خونی که در کنار جسد بود و تا اتاق پذیرایی امتداد داشت میشد فهمید که عاملان جنایت دختر جوان را در پذیرایی مورد ضرب و جرح قرار داده و بعد او را کشانکشان به اتاق خواب برده و در آنجا با ضربات چاقو به قتل رساندهاند. داخل حمام نیز جنازه مادر او که زنی حدودا 65 ساله بود به چشم میخورد. زن میانسال نیز مثل دخترش با ضربات متعدد چاقو به قتل رسیده بود و دست و پا و دهانش از سوی افراد ناشناس با چسب بسته شده بود اما معلوم نبود این مادر و دختر چرا و با چه انگیزهای به قتل رسیدهاند.
برای یافتن جواب این سوال، کارآگاه جوان تحقیقاتش را آغاز کرد. بررسیها نشان میداد زن 65 ساله ثروت زیادی داشته است. این زن بعد از مرگ همسرش همراه دختر و پسرش در آن خانه اعیانی زندگی میکردند. با توجه به نحوه به قتل رسیدن زن صاحبخانه و دخترش و همزمان بودن این دو جنایت با هم احتمال داده میشد قتلها توسط یک نفر صورت نگرفته است. از طرفی در تحقیقات از پسر خانواده مشخص شد که عاملان جنایت مبلغ زیادی وجه نقد و طلا سرقت کردهاند. درهای ورودی سالم بود و نشانی از ورود به عنف به خانه اعیانی دیده نمیشد، معلوم بود عاملان جنایت با خانه و صاحب آن آشنایی داشتند.
پسر صاحبخانه که با مشاهده اجساد مادر و خواهرش بسیار ناراحت شده بود گفت: صبح برای انجام کار بانکی بیرون رفتم، چون زمانی که میرفتم خیابانها شلوغ بود تصمیم گرفتم ماشین ماکسیمای سورمهایام را داخل خانه بگذارم و پیاده بروم اما بانک هم شلوغ بود و کار من زیاد طول کشید. وقتی به خانه رسیدم، هر چه زنگ زدم کسی در را باز نکرد. سابقه نداشت که مادر و خواهرم هر دو با هم بدون اینکه به من چیزی بگویند خانه را ترک کنند. با کلید در را باز کردم و وارد خانه شدم، باورم نمیشد. انگار زلزله آمده بود. تمام وسایل خانه به هم ریخته بود. وقتی جنازه مادر و خواهرم را در آن وضع دیدم تا چند لحظه شوکه شدم و نتوانستم تکان بخورم. حتی نمیتوانستم از شدت ناراحتی با پلیس تماس بگیرم. وقتی به خودم آمدم، ماجرا را به پلیس اطلاع دادم. ما هیچ خصومت شخصی با کسی نداشتیم که بخواهد این طوری از ما انتقام بگیرد.
بعد از حرفهای این مرد، تحقیقات ادامه یافت. عاملان جنایت علاوه بر سرقت طلا و جواهر و پول، خودروی ماکسیمای پسر جوان را به سرقت برده بودند. در بررسی در پارکینگ مشخص شد که راننده هنگام خروج از پارکینگ با در تصادف کرده و مقداری از رنگ سورمهای ماشین روی در مانده بود. این مساله نشان میداد راننده یا دست فرمان خوبی ندارد یا بلد نبوده با خودروی ماکسیما رانندگی کند.
در تحقیقات از همسایهها، پسر جوانی که همسایه روبهرویی قربانیان بود گفت: صبح در خانه تنها بودم و برای اینکه حوصله ام سر نرود، رفتم مقابل پنجره تا بیرون را نگاه کنم. حدود ساعت 30/9 دقیقه بود که دیدم در خانه روبهرویی باز شد و خودروی ماکسیما در حالی که مردی پشت فرمان آن نشسته بود، از داخل پارکینگ بیرون آمد. چون فاصله خیلی دور بود نتوانستم او را خوب ببینم ولی مطمئنا رضا، پسر صاحبخانه نبود.
شماره پلاک خودروی ماکسیما خیلی زود به تمام واحدهای گشتی و مبادی ورودی و خروجی شهر اطلاع داده شد. چیزی که مسلم بود عاملان جنایت با خودروی ماکسیما فرار کرده بودند و ممکن بود هنوز سوار آن باشند. بررسی صحنه 4، 5 ساعتی طول کشید وسروان حسینی هنوز در حال تحقیق بود که یکی از واحدهای گشتی پلیس اعلام کرد ماشین ماکسیما در یکی از خیابانهای شرق تهران پیدا شده است.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
بهتاش فریبا در گفتوگو با جامجم:
رضا کوچک زاده تهمتن، مدیر رادیو مقاومت در گفت گو با "جام جم"
اسماعیل حلالی در گفتوگو با جامجم: