ناگفته‌های ابوابراهیم یکی از اعضای جدا شده از داعش در سوریه

از رشته کامپیوتر تا مرکز امنیتی داعش

در 22 سالگی، ابوابراهیم شبیه یک دانشجوی معمولی در اروپا یا آمریکاست. شلوار جین و تی‌شرت به تن دارد، صورتش کاملا اصلاح شده و سعی می‌کند جدیدترین مدل مو را داشته باشد، اما این ظاهر با شکل و شمایل یک سال گذشته او کاملا تفاوت دارد؛ زمانی که ریش و موهای بلندی داشت و به عنوان یک نیروی امنیتی برای داعش فعالیت می‌کرد.
کد خبر: ۸۳۲۶۶۷
از رشته کامپیوتر تا مرکز امنیتی داعش

از اکتبر 2014 تا می ‌2015، ابوابراهیم در مراکز اطلاعاتی داعش در شهرهای رقه و دیرالزور کار می‌کرد. او پس از مشاهده خشونت‌های وحشیانه داعش، از این گروه تروریستی جدا شده و در حال حاضر به عنوان یک پناهنده در یکی از شهرهای جنوبی ترکیه در نزدیکی مرز سوریه زندگی می‌کند. شرح‌حال ماجراهای او می‌تواند روند عضوگیری داعش را نشان داده و مشخص کند چرا یک عضو تاثیرگذار در نهایت از این گروه سرخورده می‌شود.

ابوابراهیم یکی از پنج فرزند خانواده‌ای متوسط است که در حومه شهر رقه در شمال سوریه زندگی می‌کردند. او در رشته علوم کامپیوتری در دانشگاه شهر دیرالزور درس می‌خواند. سال اول دانشگاهش را تمام کرده بود که درگیری‌ها در سوریه آغاز شد. پدرش شدیدا نگران او بود. وی با یادآوری آن روزها می‌گوید: اعتراضات متعددی در دانشگاه‌های دیرالزور در جریان بود و پدرم می‌ترسید جان من به خطر بیفتد. خانواده او همچون بسیاری از خانواده‌های ساکن در آن منطقه اصرار داشتند به محل امن و آرام‌تری بروند. با شدت گرفتن درگیری‌ها، امکان ادامه تحصیل برای او در دیرالزور غیرممکن شد و به خانه بازگشت. ابوابراهیم تصور می‌کرد قرار است برای یک تعطیلات نسبتا بلندمدت در خانه بماند، اما در همان زمان، نیروهای جبهه النصره وابسته به القاعده و نیروهای ارتش آزاد توانستند کنترل رقه را به دست بگیرند. او تصور می‌کرد با ورود این نیروها به منطقه، آرامشی نسبی برقرار می‌شود، اما اتفاقات چند ماه بعد تمام تصورات او را از بین برد.

پیوستن به گروه‌های مسلح

کار و شغل چندانی در شهر جنگ‌‌زده رقه باقی نمانده بود و به همین دلیل ابوابراهیم بیشتر اوقات خود را با دوستانی می‌گذراند که به جبهه النصره پیوسته بودند. وی با آنها در مورد موضوعاتی همچون تاریخچه نیروهای جهادی بحث و گفت‌وگو می‌کرد. بیشتر بحث و گفت‌وگوها در مورد عبدالله عزام (یکی از موسسان القاعده و مرشد اسامه بن لادن) بود، اما آنچه بیش از همه او را تحت تاثیر قرار می‌داد، حملاتی بود که نیروهای جبهه النصره در پایتخت سوریه انجام می‌داد. تصور او بر این بود که جبهه النصره کاملا با دیگر گروه‌های تروریستی متفاوت است. او حتی موضوع پیوستن به این گروه را نیز در سر می‌پروراند.

اما پیش از آن که او بتواند این کار را انجام دهد، داعش کنترل کامل رقه را به دست گرفت و جبهه النصره مجبور به عقب‌نشینی شد. برخی از دوستانش با جبهه النصره فرار کردند، اما افرادی نیز بودند که به داعش پیوستند. ابوابراهیم ماند و چیزهای بیشتری در مورد آنها فراگرفت. وی در این زمینه می‌گوید: دوستان داعشی من مدام درباره تفاوت‌های این گروه با جبهه النصره سخن می‌گفتند، اما این تفاوت برای من چندان مشخص نبود. در نتیجه من شروع به حضور در کلاس‌ها و سخنرانی‌های داعش کردم.

با گذشت زمان، او در مسیر تبدیل شدن به یکی از طرفداران واقعی داعش گام برمی‌داشت. در کلاس‌های آموزشی داعش یاد گرفت هر فردی که از این گروه حمایت نکند، کافر است. حتی او متوجه شد اعضای جبهه النصره نیز مورد تائید داعشی‌ها نیستند زیرا آنها از قوانین اسلام پیروی نکرده، با شهروندان با مدارا رفتار می‌کنند و نیروهای خوبی در جنگ نیستند. او می‌گوید: آنقدر در این کلاس‌ها بر این موضوعات تاکید داشتند که کاملا برای همه قابل باور می‌شد. او با اتمام دوره‌های آموزشی به عضویت این گروه تروریستی درآمد. ابوابراهیم در ماه‌های ابتدایی در فاصله بین رقه و حلب حضور داشت و اوضاع برایش خوشایند بود.

سازمان‌های امنیتی داعش

به دلیل این که وی پیش از پیوستن به داعش در کنار دیگر گروه‌های مسلح در سوریه نجنگیده بود، از نظر رهبران این گروه یک عضو ایده‌آل به حساب می‌آمد. زیرا افراد زیادی بودند که در گروه‌های مختلف حضور داشتند و همواره به عنوان افرادی مشکوک به آنها نگاه می‌شد. او همچنین رابطه بسیار خوبی با رهبران محلی داعش داشت که با نام «امیر» شناخته می‌شوند. به همین دلیل از او خواستند در مرکز امنیتی داعش در رقه شروع به فعالیت کند. این نهاد یکی از مهم‌ترین مراکز داعش به حساب می‌آمد و مسئولیت کنترل مناطق تحت سیطره این گروه و حفظ امنیت سازمان‌ها و رهبران داعش را به عهده داشت.

او در این مرکز حقوق ماهانه 250 دلاری دریافت می‌کرد. ابتدا به دلیل تخصص‌اش در رشته کامیپوتر مسئولیت بررسی کامیپوتر افراد دستگیر شده را بر عهده گرفت، بعد از مدتی برای ادامه کار به دیرالزور فرستاده شد و در آنجا به جمع‌آوری اطلاعات انسانی پرداخت؛ با مردم صحبت می‌کرد، به سخنان شهروندان گوش می‌داد و معمولا افراد را دستگیر می‌کرد. او می‌گوید: معمولا به آرایشگاه‌ها یا مساجد می‌رفتم و به صحبت‌های آنها گوش می‌دادم. سرانجام عضویت ابوابراهیم در داعش، رابطه‌اش با خانواده را از بین برد. پدرش حتی برای این که او وارد این جریان‌ها نشود، شرایط ازدواجش را فراهم کرد، اما ابوابراهیم به هیچ وجه به این درخواست‌ها توجهی نمی‌کرد.

گردن زدن دوستان

او در ادامه به حقایق دیگری از درون داعش اشاره می‌کند. به گفته ابوابراهیم، بسیاری بودند که فقط به خاطر دریافت پول و هزینه‌های ماهانه به عضویت داعش درآمده و حتی اگر مسیحیان چنین پولی به آنها می‌دادند، مسیحی می‌شدند. او همچنین می‌گوید: بسیاری از اعضای داعش در دیگر گروه‌های مسلح عضویت داشتند، اما ناکامی آنها و همچنین دست بالای داعش در میدان نبرد باعث شد به سمت این گروه تروریستی بروند.

اما ابوابراهیم با مشاهده برخی اتفاقات پس از عضویت در داعش، کاملا دچار سردرگمی شد. او بشدت از نحوه برخورد اعضای این گروه با شهروندان عادی عصبانی می‌شد. اعضای داعش و بخصوص اعضای خارجی آن، شهروندان عادی را افرادی فرومایه می‌دانستند. ابوابراهیم از این که مردم به دلیل عضویت در داعش با دیده تنفر به او نگاه می‌کردند، ناراحت بود. با گذشت زمان متوجه شد بسیاری دیگر از اعضای سوری داعش نیز چنین حسی دارند، اما نمی‌توانند جلوی اقدامات وحشتناک سران این گروه را بگیرند. او می‌گوید: سوری‌هایی که به داعش می‌پیوندند، پس از مدتی برای خود یک لقب انتخاب می‌کنند، زیرا می‌ترسند در صورت پایان جنگ مردم اسم آنها را به خاطر داشته و از آنها انتقام بگیرند.

در همان روزها داعش تعدادی از اعضای جبهه النصره را دستگیر کرد و پس از چند روز زندانی کردن، آنها را در میدان اصلی رقه گردن زد. در میان آنها تعدادی از دوستان ابوابراهیم حضور داشتند که سابقه آشنایی‌شان به پیش از آغاز درگیری‌ها بازمی‌گشت. او با یادآوری آن روز می‌گوید: دیگر نتوانستم طاقت بیاورم. با دیدن دوستان خود در آن وضع، نتیجه گرفتم که داعش را ترک کنم.

اما تصمیم به ترک داعش و عملی کردن آن دو کار کاملا متفاوت و سخت است؛ زیرا آن دسته از افرادی که قصد فرار داشتند، بسرعت به قتل می‌رسیدند. ابوابراهیم متوجه شد گذشتن از ایست‌های بازرسی داعش در اطراف مناطق تحت کنترل آن، نیازمند برنامه‌ای دقیق است. او بتدریج یک کارت شناسایی جعلی برای خود تهیه کرد و با عبور از مرز وارد ترکیه شد. او هم‌اکنون در شهر اورفا در ترکیه زندگی می‌کند و حتی به ادامه تحصیل خود فکر می‌کند هرچند آینده روشنی برای خودش متصور نیست. او به دلیل اقامت در ترکیه نگران انتقامجویی اعضای داعش نیست، اما از این شرایط کاملا خسته شده است. البته پس از آن که نیروهای امنیتی ترکیه طرح دستگیری اعضای مرتبط با داعش را آغاز کردند، وی کمتر در انظار حاضر می‌شود. وقتی از ابوابراهیم پرسیده می‌شود آیا بازگشت به جنگ را در سر دارد، می‌گوید تجربه حضور در داعش هر گونه انگیزه دینی و سیاسی را در وی کور کرده است. او این روزها سعی می‌کند به زندگی عادی بازگردد، اما این کار چندان ساده‌ای نیست. زندگی در داعش باعث شد جنگ به زمینه اصلی زندگی او تبدیل شود و رها کردن این تفکر برایش بسیار دشوار است.

حسین خلیلی‌‌

‌‌ گروه بین‌الملل

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها