شهریار که از این توقف ناگهانی نگران شده بود، به خود جراتی داد و پرسید: «چی شده اوستا؟» بهروز که دنبال جوابی برای او میگشت و از طرفی زمان حکم طلا را برای او داشت، با سردی جواب داد: «یکسری مدارک برای کار را در خانه جا گذاشتهام. باید حتما به خانه بروم.» و در اولین دور برگردان به سمت بروجرد برگشت. باید در کمترین زمان خودش را به خانه میرساند، نباید هیچکسی زودتر از او از مرگ سوسن و دو فرزندش باخبر میشد. این اتفاق مساوی بود با لو رفتن او و این یعنی تمام ماجرا و پایان زندگی عاشقانهای که برای آن نقشهها کشیده بود.
مدتی قبل گزارش سه مورد مسمومیت با قرص برنج از سوی یکی از بیمارستانهای بروجرد به پلیس آگاهی اعلام شد.
ظواهر امر اینطور نشان میداد که زن جوان و دو فرزندش دست به خودکشی زدهاند و زمانی که یکی از همسایهها با در باز خانه آنها مواجه شده بود از ماجرا باخبر شده و موضوع را به اورژانس اعلام کرده بود.
خودکشی یا جنایت
بلافاصله کادر درمان وارد عمل شده و معاینات برای نجات مادر و دختر و پسرش آغاز شد، اما زن جوان و دختر 10 سالهاش در این ماجرا جان خود را از دست دادند و پسر 13 سالهاش به نام پیمان زنده ماند. باتوجه به مرگ مشکوک زن جوان به نام سوسن و دخترش، کارآگاهان جنایی استان لرستان وارد عمل شده و به جمعآوری اطلاعات در رابطه با این موضوع پرداختند.
در بررسی محل حادثه که خانه قربانیان بود، به سرنخهایی رسیدند که حکایت از جنایت داشت و نه خودکشی.
این درحالی بود که تعدادی از اقوام و دوستان سوسن مدعی بودند که او مدتی است دچار افسردگی شده است.
به طوری که به گفته همسرش، سوسن بارها او را تهدید کرده و گفته که خودم و بچهها را میکشم و داغ آنها را به دلت میگذارم.
سرنخهایی برای یک جنایت
زمانی که کارآگاهان جنایی به جمعبندی اطلاعات پرداختند مطمئن شدند سوسن و دخترش قربانی جنایت شدهاند و همسر او به نام بهروز با اظهارات دروغین سعی در تغییر مسیر تحقیقات دارد. به این ترتیب بلافاصله دستور بازداشت بهروز صادر شد و مشخصات او به تمام واحدهای گشت پلیس آگاهی این استان و دیگر استانهای کشور اعلام شد. طولی نکشید کارآگاهان جنایی رد بهروز را زدند و مرد 36 ساله را در عملیاتی ویژه دستگیر کردند.
بهروز در تحقیقات ابتدایی منکر جنایات شد و گفت: «در زمان وقوع حادثه من در بروجرد نبودم و به همراه شاگردم به سمت تهران در حرکت بودیم. حتی برای اثبات گفتههایم شاهدانی دارم که میتوانم آنها را به شما معرفی کنم.»
نقشهای از پیش تعیینشده
باتوجه به اظهارات ضد و نقیض متهم و مدارکی که پلیس در دست داشت، احتمال میرفت مرد جوان در رابطه با این ماجرا دروغ گفته است.
به همین دلیل کارآگاهان سراغ شاهدانی که بهروز آنها را معرفی کرده بود رفت، اما در ادامه بررسیها مشخص شد زمان وقوع قتلها بهروز با شاهدان نبوده و درحقیقت او پس از جنایت با آنها برخورد کرده است. از طرفی پسر بهروز که تا آن زمان بیهوش بود، به هوش آمد و مدعی شد پدرش قرصها را به آنها خورانده است.
کارآگاهان که این بار مدارک کافی در دست داشتند، به تحقیق دوباره از متهم پرداختند. بهروز که خود را در برابر مدارک پلیسی میدید به ناچار لب به اعتراف گشود و گفت: «قتلها را من انجام دادم، با نقشهای کاملا حرفهای و از پیش تعیینشده. نقشهای که به تصورم هیچکسی نمیتوانست ردی از من در آن پیدا کند. من نقشه قتل همسر و بچههایم را تنها به خاطر یک زن کشیدم، چرا که آنها مانع رسیدن من به او بودند.»
قرص مرگ به جای قرصهای تقویتی
مرد جوان ادامه داد: «شغلم مکانیکی است و حدود سه ماه قبل زن جوانی به مغازهام آمد. آن روز ماشین سمیرا را تعمیر کردم و چند روز بعد خودرویش را به مغازهام آورد تا ایراد دیگرش را برطرف کنم. همین مساله باعث آشنایی من و سمیرا شد و هر روز رابطه ما صمیمیتر میشد. من به او نگفته بودم که متاهل هستم و دو فرزند دارم. ترس اینکه او بفهمد و مرا برای همیشه ترک کند آزارم میداد. من به او علاقهمند شده بودم و نمیتوانستم با نبودش کنار بیایم. رابطه پنهانی من و سمیرا ادامه داشت تا اینکه یک روز همسرم عکس او را در گوشی تلفن همراهم دید و دعوای ما از همان روز شروع شد. درگیریها ادامه داشت، از یک طرف همسرم مدام تهدیدم میکرد که باید سمیرا را ترک کنم و از طرف دیگر نمیتوانستم او را از دست بدهم. به نظرم همسر و بچههایم سد راهم برای زندگی با او بودند و باید آنها را از میان برمیداشتم.»
او گفت: «فکر از میان برداشتن آنها باعث شد نقشه قتلشان را طراحی کنم. از یک هفته قبل شایعه انداختم که همسرم دچار افسردگی شده و مرا تهدید کرده که میخواهد خود و بچههایم را بکشد و داغ آنها را بر دل من بگذارد. با این کار میخواستم زمینهسازی کنم تا خودکشی آنها را باور کنند. از طرف دیگر با همسرم طرح دوستی ریختم و به او گفتم سمیرا را ترک کردم و از همان شب قرصهای ویتامین و تقویتی به هرکدام از آنها میدادم به این بهانه که ضعیف شدهاند و باید خودشان را تقویت کنند. سوسن و بچههایم هم بیخبر از آنچه من در سر داشتم قرصها را میخوردند. تا اینکه شب حادثه شام را از بیرون گرفتم و خودم را خوشحال نشان دادم. طوری که همسرم باور کند که واقعا از دیدن او این حس به من دست داده است. بعد از خوردن شام به آنها قرصهای برنج را دادم و آنها به این تصور که این قرصها همان قرصهای تقویتی است که هر شب میخورند آنها را خوردند. کمی که حالشان بد شد گوشی تلفن همراه همسرم را برداشتم و سیم تلفن را از بیرون بریدم تا او نتواند با کسی تماس بگیرد و کمک بخواهد. بعد هم در را از بیرون قفل کردم و به مغازهام رفتم. میخواستم برای خودم مدرکسازی کنم و شاهدی داشته باشم که شهادت دهد در زمان جنایت در خانه نبودم. به شاگردم گفتم میخواهم به تهران بروم و او هم چون در تهران کار داشت با من همراه شد. در مسیر یادم افتاد که در را از بیرون قفل کردهام، بیشک پلیس به این موضوع شک میکرد. برای همین به بهانه اینکه وسیلهای را جا گذاشتم به خانه برگشتم، همسر و بچههایم بیهوش روی زمین افتاده بودند با دیدن این صحنه خیالم راحت شد که آنها نمیتوانند از کسی کمک بخواهد به همین دلیل از خانه خارج شدم و در را باز گذاشتم. در راه بودم که یکی از همسایهها با من تماس گرفت و گفت حال اعضای خانوادهام بد است و من فورا به بروجرد برگشتم.»
متهم با اعتراف به این جنایت با قرار بازداشت موقت روانه زندان شد.
هلیا نصرتی - تپش (ضمیمه چهارشنبه روزنامه جام جم)
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
سیر تا پیاز حواشی کشتی در گفتوگوی اختصاصی «جامجم» با عباس جدیدی مطرح شد
حسن فضلا...، نماینده پارلمان لبنان در گفتوگو با جامجم:
دختر خانواده: اگر مادر نبود، پدرم فرهنگ جولایی نمیشد
درگفتوگو با رئیس دانشکده الهیات دانشگاه الزهرا ابعاد بیانات رهبر انقلاب درخصوص تقلید زنان از مجتهد زن را بررسی کردهایم