فوتبال؛ تاریخ تمدنآموزی
شاید امروز برای ما باور این مساله ساده نباشد که فوتبال یکی از نمادهای قاعدهپذیری، مدنیت و آن طور که نوربرت الیاس، جامعهشناس آلمانی معتقد بود، جزئی از فرآیند تمدنآموزی باشد. فوتبالی که امروز با آشوبگری، درگیریهای محلی، شهری و گروهی و خشونت و انواع ناهنجاریها همراه شده و طریقی تودهای و جمعی شبیه فاشیسم، برای توجیه خشونت و سرکوب عدهای توسط عدهای دیگر مینماید، ریشههایی تمدنی و قانونمند داشته که هنوز هم وجود دارد و در ساختارها، تاکتیکها و نظام پیچیده این بازی ملحوظ است. شاید هیچ ورزش حرفهای دیگری در ساخت استراتژیهای پیروزی و پرهیز از شکست، به اندازه فوتبال به علم نزدیک نشده باشد. ورزشی که پر از تحلیلگران، کارشناسان و متفکران شده و انواع و اقسام مکاتب آموزشی و حرفهای را در خود ایجاد کرده است. پس فوتبال هم وجوه پررنگی از تمدن را به همراه دارد و هم حواشی خاصی که آن را بیگانه با تمدن نشان میدهد.
قوانین فوتبال برای نخستین بار در بریتانیا مدون شد. اکتبر سال 1863 آخرین جلسه از مجموعه جلساتی ظاهرا پر هیاهو در مهمانسرای فراماسون در لندن برگزار شد که شرکتکنندگان آن اغلب دانش آموزان سابق دبیرستانهای خصوصی بودند. در این جلسه تصمیم گرفته شد انجمن فوتبال تشکیل شود تا تصمیمی در خصوص ماهیت این بازی بگیرند چرا که در آن زمان فوتبال به چند روش مختلف و با چند قانون متفاوت برگزار میشد. در هر دبیرستان خصوصی بزرگ، شکل متفاوتی از فوتبال اجرا میشد. نکته مهم اینجاست که این بازیهای تیمی با قواعدی منسجم برگزار میشد تا رشد ذهنی و جسمی اعضای آتی طبقه حاکم در بریتانیا تقویت شود و دانشآموزان با رضایت و رغبت بیشتری به اقتدار معلمان خود تن دهند.
فوتبال سازمان یافته در دبیرستانها جایگزینی بود برای بازیهای خشن و بی حساب و کتابی که جوانان پیش از آن با توپ انجام میدادند. برای همین فوتبال از ابتدا ورزشی در جهت مهار، مدنیسازی و غیرویرانگر کردن رفتار جوانان بود. اواخر دهه 40 دانشجویان دانشگاه کمبریج که از دبیرستانهای مختلف کنار هم جمع شده بودند، تعدادی از گونههای متفاوت این بازی را بر اساس مجموعه واحدی از قواعد همشکل کردند و به توافقی برای این که چگونه فوتبال بازی کنند، رسیدند. این گونه بتدریج با توجه به ضرورت ایجاد مجموعه مشترکی از قواعد برای ممکن شدن بازی تیمهایی که خاستگاه نهادی (آموزشی) متفاوتی داشتند، یکسانسازی فوتبال ادامه یافت.
فوتبال دست وپا گیر
فوتبال در دبیرستانها و دانشگاهها محدود نماند و تیمهای محلات هم تشکیل شدند. این تیمهای محلی را کلیسا و کارفرمایانی ایجاد کردند که در پی نظم بخشیدن به اوقات فراغت کارگران و معطوف کردن آنها به فعالیتهایی جسمانی و مفید بودند. تعطیلات در زندگی کارگران با رشد اقتصادی بیشتر میشد و اوقات فراغت امری روزمره و مهم، لذا فوتبال بیشتر رواج پیدا میکرد و بیشتر با زندگی کارگران آمیخته میشد، همانطور که با زندگی جوانان. فوتبال از یک سو اوقات کارگران را منظم میکرد و از سوی دیگر فرهنگ آنها در فوتبال ساخته میشد.
در انجمن فوتبال سال 1863 دو قانون مهم تصویب شد، ممنوعیت استفاده از دست و لگد پراندن به معنای ضربه زدن به پای بازیکن حریف به جای توپ. این دو قانون مهم از یک سو پا را که ابزار خشونت بود، بیشتر به ابزار مهارت بدل کرد و دست را که ابزار ساختن بود حذف نمود تا پا را از کارکرد خشونتآمیز خود تهی کند. به این ترتیب پا وارد مرحلهای متفاوت و تازهای از زندگی انسان شد. پیشتر پا یا عامل استحکام و قدرت بشر بوده یا عامل خشونت ورزیدن او، در کارکرد اول پا حامی و استوارکننده بدن کارگر است و در کارکرد دوم وسیله درگیری و تعرض اجتماعی او. با حذف دست که همواره عامل مهارت قلمداد میشد، در فوتبال انسان وادار به استفاده متفاوتی از پایش شد که بیشتر در جهت تمدن بود. لذا فوتبال برای گروه وسیعی از مردان اثرگذار در جریان پیشرفت صنعتی بشر و توسعه اجتماعی، تمدنآموز بود. اوقات فراغت را قاعده میبخشید و برای تفریح عامل مهارت را تعیینکننده میگرداند.
یک تناقض سازنده
اما چگونه میتوان این محدودیتهای مدنی و نظام ساز فوتبال را در کنار نا هنجاریها و اغتشاشاتی قرار داد که در زمین و بیرون از زمین بازی رخ میدهد. از یک سو باید در نظر گرفت که با توجه به روند مختصری که از قاعدهمندی و شیوع فوتبال توضیح داده شد، این ورزش همواره سیاسی و در ارتباط با قدرت بوده است. قدرتمندان این ورزش را به عنوان یکی از راههای مهم پر کردن اوقات فراغت میدیدند.
از سوی دیگر فوتبال نوعی آزادی از درس و کار هم بود و هست. یعنی در عین این که خود قواعدی بسته و مشخص دارد که خدشهاش مساوی با زیر سوال رفتن اصل بازی و جذابیتهای آن است، از سوی دیگر نمادی از آزادی کارگر و دانشجو از کار و وظیفه هم هست. پس هم قاعدهساز است و هم رهایی بخش. به همین دلایل باید فارغ از غلبه یکی بر دیگری، سرشت فوتبال و هویت اجتماعی آن را، سرشتی ترکیبی، متناقض و متلاطم دانست. فوتبال هم محدودیتزاست، هم آزادکننده، هم سرگرمکننده است، هم سیاسی و متعصبانه. هم عاملی در دست قدرت میتواند باشد و هم عاملی در دست کارگران و مردم عامی برای حفظ فرهنگ خود، هم بستری برای گردش کلان سرمایه و لذت سرمایهگذاری برای سرمایهداران بزرگ است و هم فضا و مکانی برای دورهم شدن فقرا و حاشیهنشینان و متحد شدن آنها.
شاید یک از دلایلی که فوتبال تا به این حد پر جاذبه و پر اهمیت شده، ناشی از همین سرشت متناقض و چندگانه باشد و این سرشت، مؤید دیگری است برجمله معروف بیل شنکلی، مربی بزرگ دهه 70 تیم فوتبال لیورپول که وقتی درباره فوتبال مورد سوال خبرنگاری قرار گرفت، اینگونه پاسخ داد: «فوتبال مساله مرگ و زندگی نیست، فراتر از آن است.»
علیرضا نراقی
اندیشه
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد