برنارد جیمز مولین (1983) برای اولین بار از ورزش به عنوان صنعت یاد کرد. او اشاره داشت هر گونه فعالیت ورزشی آماتور و حرفهای که موجب افزایش ارزش افزوده کالا و خدمات ورزشی شود، صنعت ورزش به شمار میآید. در کل، صنعت ورزش به مجموعه فعالیتهای مرتبط با تولید و بازاریابی کالاها و خدمات ورزشی گفته میشود که در ارتقای ارزش افزوده نقش داشته باشند. حالا با گذشت 32 سال از معرفی ورزش به عنوان یک صنعت، از نقش رویدادهای ورزشی در جذب گردشگر، پوشش رسانهای، نقل و انتقال بازیکنان، صدور مربی، فروش بلیت، تبلیغات میادین ورزشی، ایجاد امکانات و تاسیسات ورزشی و جذب حامیان مالی به عنوان اصلیترین محصولات این صنعت یاد میشود. با وجود این تعاریف، میزگرد امروز روزنامه جامجم به بررسی وضعیت صنعت ورزش و به تبع آن صنعت فوتبال در ایران اختصاص دارد. برخلاف دنیا که از ورزش به عنوان صنعت یاد میشود، در ایران همچنان به عنوان سرگرمی به ورزش نگاه میکنند. بحث را با چرایی این موضوع و دلایل اهمیت بالای صنعت ورزش در دنیا آغاز میکنیم...
امیررضا واعظ آشتیانی: قبل از هر چیز باید بگویم من ورزشی نیستم و اگر نظری بیان میکنم از جنبه مدیریتی و اقتصادی است. کشورهای پیشرفته در مقوله ورزش، همچون مقولههایی چون اقتصاد و فرهنگ هدفمند پیش رفتهاند و جدا از برنامه محور بودن از نیروهای کارآمدی استفاده کردند که بتوانند کارایی لازم را برای محقق کردن برنامهها داشته باشند. به عبارتی این گونه نبوده که برنامهای را برای پیشرفت در نظر گرفته باشند، اما به نیروی انسانی کارآمد برای پیشبرد آن برنامه فکر نکرده باشند. در کنار آن، گروههایی را تربیت کردند که بر روند اجرای این برنامهها نظارت داشته باشند تا با بررسی چالشهای پیش رو، موانع موجود در اجرای بینقص برنامهها هم برطرف شود، اما چرا توجه به ورزش در کشورهای توسعه یافته تا این اندازه اهمیت دارد؟ ورزش کردن باعث میشود در هزینههای دارو و درمان، صرفهجویی محسوسی در سبد اقتصادی خانوارها ایجاد شود که این موضوع ناخودآگاه روی اقتصاد کلان کشور در بخش سلامت تاثیرگذار خواهد بود. همین موضوع باعث میشود در کشورهای پیشرفته برای کاهش هزینههای درمان و دارو و توسعه بهداشت و سلامت، سراغ تحقق ورزش همگانی بروند.
مشکل ما این است که هنوز نمیدانیم ورزش برای ما هدف است یا ابزار. دنیا به ورزش به عنوان ابزاری برای رسیدن به هدف نگاه میکند. آنها با این نگرش درست طوری حرکت میکنند که قبل از هر چیز سلامت جامعه از طریق ورزش همگانی تضمین شود. این خواسته هم محقق نمیشود مگر با سرمایهگذاری دولتی. ما در قانون اساسی خودمان هم داریم که دولت باید در بحث آموزش و پرورش و همین طور مسائل فرهنگی سرمایهگذاری کند. ورزش هم یکی از زیرمجموعههای اصلی فرهنگ به شمار میرود.
کشورهای پیشرفته این کار را انجام دادند و به واسطه ورزش همگانی، بستر را برای ورود سرمایهگذارها به ورزش فراهم کردند. دولتها با علم به این که کاهش هزینههای درمانی برای آنها صرفه اقتصادی دارد، حتی بستههای حمایتی برای سرمایهگذارها در نظر گرفتند تا ورزش همگانی را در سطح جامعه گسترش دهند. از آنجا که مشتریان ورزش همگانی مردم هستند، وقتی میبینند هزینه دارو و درمان از سبد اقتصادی آنها کاسته میشود، ورزش را بهترین جایگزین آن میدانند، اما در کشور ما از ابتدا سنگ بنای ورزش کج گذاشته شده و تا امروز با همین بنای کج پیش رفتهایم یعنی هیچ وقت از ورزش همگانی به ورزش قهرمانی نرسیدهایم. قطعا آقای پناهگر و آقای ترابیان هم شهادت خواهند داد که از وقتی با مقوله ورزش آشنا شدند با جنبه قهرمانی آن سروکار داشتند، نه جنبه همگانیاش. این یکی از بزرگترین مشکلات ماست.
پس از محقق شدن ورزش همگانی باید به سمت ورزش قهرمانی حرکت کرد. کشورهای توسعه یافته برای محقق کردن ورزش قهرمانی و سرعت بخشیدن به ورزش حرفهای به این نتیجه رسیدند که باید صنعت و تولیدشان را حمایت کنند، چراکه امروزه در دنیا این صنایع هستند که از ورزش حمایت میکنند. به زبان ساده تر حمایت از صنعت شد عامل توسعه ورزش؛ یعنی با یک تیر چند نشان زدند. امروز گردش سالانه پول در ورزش دنیا به رقمی حدود 550 میلیارد یورو رسیده و در فوتبال هم به تنهایی شاهد 30 میلیارد یورو گردش مالی هستیم. آمارها میگوید در برخی کشورهای توسعه یافته بین 4.5 تا 5 درصد از تولید ناخالص داخلی اختصاص به صنعت ورزش دارد. ببینید از کنار این ورزش چه بهرهبرداریهای اقتصادی کلانی صورت میگیرد. بهرهبرداری سیاسی، فرهنگی و اجتماعی آن بماند. شما امروز در دنیا هیچ اقتصادی را پایدارتر و موفق تر از اقتصاد ورزش پیدا نمیکنید. همین چند سال اخیر که اروپا و آمریکا با بحران اقتصادی مواجه بودند، تنها اقتصادی که روی پای خودش ایستاد، اقتصاد ورزش بود. در همین مدت، شما هیچ کمپانی تولید کننده محصولات ورزشی را ندیدید که ورشکسته یا با تعدیل نیرو مواجه شود.
ورزش و موفقیتهای ورزشی تا چه حد در رشد اقتصادی یک کشور میتواند تاثیرگذار باشد؟
عباس ترابیان: اگر بخواهیم کار ورزش و فوتبال رونق بگیرد، یکی از این موارد بحث میزبانی است. باید ببینید میزبانی از رویدادهای بینالمللی چه عوایدی برای کشورها دارد که تا این اندازه مشتاق به دست آوردن میزبانیها هستند. چرا برزیل با همه آن مشکلاتش میلیاردها دلار هزینه میکند تا بتواند از المپیک و جام جهانی میزبانی کند؟ اقتصاد برزیل با همین جام جهانی رونق گرفت. حتی طبق آمارهایی که ارائه شده بود، برای مدت چهار سال منتهی به جام جهانی نرخ بیکاری در کشور برزیل با توجه به استفاده از نیروی کار برای بازسازی زیرساختها کاهش پیدا کرده بود. وقتی کشوری میزبانی یک تورنمنت بزرگ را برعهده میگیرد، در کنار بحثهای اقتصادی، امنیت کشورش را هم به رخ دنیا میکشد و غیرمستقیم میگوید اگر این امنیت وجود نداشت، این جمعیت برای یک رویداد ورزشی به کشور من نمیآمد. همین موضوع به جذب سرمایهگذارهای خارجی منتج میشود.
ترابیان: افراد چون از اصول مدیریت ورزشی چیزی نمیدانند برای آن که در این رقابت پیروز باشند، یکباره قیمت بازیکنان را از 200 میلیون تومان به 2 میلیارد تومان میرسانند و نتیجه این میشود که امروز اکثر باشگاههای ما با بدهی غیرقابل جبران روبهرو هستند |
امیررضا واعظ آشتیانی: ورزش این نیست که ما میبینیم. وقتی یک دوره المپیک یا جام جهانی در کشوری برگزار میشود، معنا و مفهومی فراتر از برگزاری یک دوره مسابقه ورزشی در خود دارد. من اطمینان دارم عموم مردم آسیا تا قبل از بازیهای آسیایی گوانگجو هیچ اطلاعاتی از شهر گوانگجو نداشتند، اما الان با گذشت پنج سال از بازیها، هنوز لابهلای پیامکهایمان میتوان پیامکی یافت که تور تفریحی گوانگجو را به ما پیشنهاد داده باشد. اولین جنبه یک میزبانی، جنبه فرهنگی و توریستی آن است. پس از آن به جنبههای تجاری میرسیم. همه ما بارها شاهد بودهایم که کشورها چگونه با میزبانی از رویدادهای بزرگ ورزشی، وضعیت اقتصادی خود را سروسامان دادهاند. دولتها برای یک میزبانی هزینه زیادی بابت ساخت، نوسازی و ترمیم زیرساختهای شهریشان میپردازند که بتوانند چند برابر این هزینههای میلیاردی درآمدزایی داشته باشند. چه بخواهیم، چه نخواهیم امروز ورزش هم اقتصاد است، هم سیاست است، هم فرهنگ است و هم در مسائل اجتماعی تاثیرگذار است. منتها باید از آن بهرهبرداری درست شود. همین الان رقابتهای لیگ جهانی والیبال در جریان است و شما بهتر از ما در جریان شور و هیجان 70 میلیون ایرانی برای بردهای شیرین تیم ملی هستید. ما چه ابزاری بهتر از ورزش داریم که بتواند اینچنین شور و هیجان به جامعه تزریق کند. ما از این توانمندی بزرگ بخوبی استفاده نمیکنیم.
در دنیا علت این که ورزش پیشرفت کرده و به صورت حرفهای دنبال میشود، آن است که متولیان آن نگاه ویژهای به ورزش دارند و معتقدند با ورزش میتوانند به اهداف دیگر دست پیدا کنند. در بازیهای مقدماتی جام جهانی، مرکل صدر اعظم آلمان میرود سر میز شام بازیکنان تیم ملی میایستد، آن هم در شرایطی که بازیکنان نشستهاند. این تنها به دلیل دلگرمی دادن به بازیکنان نیست. او میخواهد به بازیکنان تیم ملی اهمیت موفقیت آنها را گوشزد کند و بگوید پیروزی آنها چقدر میتواند به انسجام و وحدت بیشتر یک ملت کمک میکند. متاسفانه سیاستمداران با این ریزهکاریها ناآشنا هستند. اصولا ما دیپلماسی ورزشی را بلد نیستیم. ببینید اگر کسی در ایران در یک رشته ورزشی در قاره آسیا یا جهانی کرسی بگیرد، از فردا همه دنبال آن هستند که چگونه آن شخص را از کرسی بیندازند.
در کنار صنعت ورزش، فوتبال هم به عنوان صنعتی پولساز شناخته میشود که حتی باعث رشد اقتصادی کشورهاست. طبیعتا ارکان اصلی این صنعت، باشگاهها، مربیان و بازیکنان هستند. با این حال در ایران، باشگاههای ما هنوز به صورت تیم اداره میشوند و مربیان و بازیکنان ما هم با وجود گرفتن پول حرفه ای، حرفهای رفتار نمیکنند. به زبان ساده چرا صنعت فوتبال در ایران از پویایی لازم برخوردار نیست؟
قاسم پناهگر: همان طور که شما هم اشاره کردید، متاسفانه ما تعریف درستی از باشگاهداری در ایران نداریم. من از سال 1337 فوتبال را دنبال میکنم، اما از همان زمان تاکنون اکثر تیمها صرفا به دنبال نتیجهگرایی بودند، نه گسترش زیرساختها و امکانات این ورزش. نتیجه این نگاه آن است که با گذشت 35 سال از پیروزی انقلاب، هنوز باشگاههای بزرگ فوتبال ما صاحب زمین فوتبال نیستند. جالب است بدانید، باشگاه لیورپول 8 سال قبل از این که در سال 1892 تاسیس شود، میآید و ورزشگاه آنفیلد را در سال 1884 میسازد. این اتفاق برای 130 سال پیش است. همین الان ما کدام باشگاه فوتبال را داریم که ابتدا به دنبال زمین اختصاصی باشد و بعد وارد مسابقات شود؟ متاسفانه ما نهتنها این تفکرات را نداریم که مقلد خوبی هم نیستیم. تصور کنید اگر همه تیمهای باشگاهی ما زمین اختصاصی داشته باشند و با در اختیار داشتن مولفههایی چون بلیت فروشی، اسپانسرها، حق پخش و کپی رایت درآمدزایی کنند، چقدر شرایط با الان متفاوت خواهد بود. به اعتقاد من فوتبال ما واقعا بیمار است و برای درمان به متخصص نیاز دارد. الان چه در فدراسیون و چه در باشگاهها باید فیلتر بگذاریم و ببینیم افراد متخصص چه کسانی هستند.
عباس ترابیان: اگر بخواهیم با دید اقتصادی به فوتبال نگاه کنیم، باید بدانیم این رشته از سال 1968 با حضور اسپانسرها و حامیان اقتصادی به آن سر و شکل حرفهای گرفت و از همان زمان، رفته رفته باشگاهها به سمت برند سازی رفتند، اما امروز آنچه در صنعت فوتبال به شکل اقتصادی پیش میرود، الگویی است که در فیفا تعریف شده. امروز وقتی به دستورالعملهای فیفا دقت میکنید، میبینید فیفا برای هر یک از درآمدزاییهای خودش چندین گارد گذاشته که مبادا اینها دچار آسیب و لطمه بشود. یکی از موارد چیزی است با عنوان آمبوش مارکتینگ (ambush marketing) که میگوید نباید زمینهای ایجاد شود که غیرفوتبالیها و غیرورزشیها بیایند و از این فوتبال، درآمدهای کلانی به جیب بزنند و بروند. یکی از مثالهای ساده آن هم زمانی است که در بلیت فروشی بازیها بازار سیاه به وجود میآید یعنی عدهای در این بازار سیاه سودهایی میبرند که مربوط به ورزش است. در همین ارتباط، کپی رایت یکی از موارد بسیار مهمی است که فیفا روی آن تاکید فراوان دارد. تصمیمگیرندگان فدراسیون جهانی فوتبال در این سالها با برگزاری جلسات متعدد، آیین نامههای سفت و سختی در این زمینه تنظیم شده تا کشورها از قوانین فیفا تخطی نکنند. با وجود این، قانون کپی رایت هنوز بدرستی در ایران اجرا نمیشود. به همین دلیل هم تولیدکنندههای ورزشی بدون هیچ محدودیتی قوانین مربوط به کپی رایت را زیر پا میگذارند و خیلی راحت اقدام به تولید محصولاتی میکنند که برند آن را در اختیار ندارند. یک روز که ما با اسپانسر خارجی در دبی جلسه داشتیم، یکی از آنها پرسید، تراژدی میدان منیریه در ایران حل شده یا نه؟ خیلی جا خوردم از این سوال و در ادامه بحث متوجه شدم آنها اطلاعات زیادی از شرایط حاکم بر میدان منیریه تهران و این قانونشکنی آشکار تولیدکنندهها و واردکنندگان محصولات ورزشی دارند. در مجموع فکر میکنم موانع زیادی در ایران وجود دارد که اجازه نمیدهد فوتبال و ورزش ما در حد توان درآمدزایی کند.
با توجه به صحبتهای مطرح شده، این که باشگاههای ما از استاندارد جهانی فاصله دارند، بخشی از آن به سوء مدیریت گردانندگان برمی گردد و این که ما تعریف درستی از هیات مدیره در فوتبال کشورمان نداریم.
امیررضا واعظ آشتیانی: اگر قبول داریم که ورزش اقتصاد است، دلیل ندارد هیات مدیره باشگاهها را ورزشی بگذاریم. فرانتس بکن بائر با آن سابقه ارزشمند فوتبالی، مدیر افتخاری باشگاه بایرن مونیخ است و بندرت در هیات مدیره حضور دارد. اصلا بحث فنی در هیات مدیره مطرح نمیشود. جای بحث فنی در کمیته فنی است که اعضای آن همه فوتبالی هستند. حال اگر باشگاهها درک تشکیل کمیته فنی را ندارند، دلیل ندارد جور مسائل فنی را هم هیات مدیرهها بکشند. متاسفانه بسیاری از مدیران ما با این مسائل ناآشنا هستند و فکر میکنند اعضای هیات مدیره یک تیم فوتبالی باید فوتبالیست باشند یا اعضای هیات مدیره یک تیم والیبالی، باید والیبالی باشند. هیات مدیره در همه جای دنیا چارچوبهای اساسی حرکت یک باشگاه را مشخص میکند، اما در فوتبال ما متاسفانه کسانی به عنوان اعضای هیات مدیره معرفی میشوند که درک درستی از معنا و مفهوم هیات مدیره ندارند. همان روز اولی که قرار شد بنده به باشگاه استقلال بروم تا درباره پذیرش مسئولیت مدیرعاملی وارد مذاکره شویم، با توجه به این که باشگاه چیزی حدود 10 میلیارد بدهی داشت، دوستان به بنده گفتند برنامه شما برای خروج استقلال از این شرایط بحرانی چیست که من در جواب گفتم وظیفه من به عنوان مدیرعامل این نیست که برای شما پول بیاورم. هیات مدیره باید تدبیر کند تا من پیگیری کنم.
واعظ آشتیانی: من اطمینان دارم عموم مردم آسیا تا قبل از بازیهای آسیایی گوانگجو هیچ اطلاعاتی از شهر گوانگجو نداشتند اما الان با گذشت 5 سال از بازیها، هنوز لابهلای پیامکهایمان میتوان پیامکی یافت که تور تفریحی گوانگجو را به ما پیشنهاد داده باشد |
عباس ترابیان: در همه جای دنیا اعضای هیات مدیره به دنبال برنامهریزی کلان هستند، اما متاسفانه در ایران عادت نکردهایم به برنامهریزی کلان. به همین دلیل میبینیم دغدغه هیات مدیره این میشود که مثلا فلان بازیکن را جذب کنند یا پیگیر تامین منابع مالی از بخشهای دولتی باشند. از سوی دیگر خیلیها اینجا با این نگاه به عضویت در هیات مدیره باشگاههای مطرح درمیآیند که از آن برای رسیدن به پستهای بالاتر استفاده کنند. چرا؟ چون این باشگاهها پرمخاطب هستند. بهترین نوع و کمهزینهترین نوع تبلیغات برای آن آدم این است که بیاید و در راس این باشگاه قرار بگیرد و مدیریت کند. همین افراد چون از اصول مدیریت ورزشی چیزی نمیدانند برای آن که در این رقابت پیروز باشند، یکباره قیمت بازیکنان را از 200 میلیون تومان به دو میلیارد تومان میرسانند و نتیجه این میشود که امروز اکثر باشگاههای ما با بدهی غیرقابل جبران روبهرو هستند.
امیررضا واعظ اشتیانی: آقای ترابیان! شاید جالب باشد بدانید سالی که من از مدیرعاملی استقلال استعفا دادم، بازیکنانی که قراردادشان در زمان من 250 میلیون تومان بود، یکباره بعد از جدایی من از استقلال با رقمهای 700، 800 و 900 میلیون تومان با استقلال تمدید کردند. واقعا چه اتفاقی میافتد که ظرف دو ماه ارزش یک بازیکن چند برابر میشود؟ اینجاست که میگویم نظارت و کنترل درستی وجود ندارد و مسئولان به وظایف خود واقف نیستند. آنهایی که وظیفه داشتند روی استقلال و پرسپولیس کنترل داشته باشند، حالا برای مبرا کردن خودشان از اشتباهاتی که مرتکب شدند، صورت مساله را پاک میکنند و با دستاویز قراردادن اصل 44 قانون اساسی، طرح فروش استقلال و پرسپولیس را کلید میزنند. البته این که قراردادهای بیپشتوانه با بازیکنان بسته میشود و در نهایت بدهیهای چند میلیاردی برای باشگاهها به جا میماند یک معنی بیشتر ندارد؛ این که مجامع باشگاهها فرمالیته است. یعنی در طول سال حتی یک بار هم از باشگاهها حسابرسی نمیشود. قانون میگوید در پایان هر سال باید باشگاهها تحت حسابرسی قرار بگیرند و میزان دقیق بدهی و طلب آنها مشخص شود. بعد هم این گزارش در مجمع سالانه ارائه شود تا اعضا درباره عملکرد مدیرعامل و هیات مدیره تصمیمگیری کنند.
قاسم پناهگر: من هم معتقدم کنترل و نظارتی که آقای واعظ به آن اشاره کرد، اصلا وجود ندارد. سال 83 زمانی که در تیم صباباتری حضور داشتم، میدیدم چطور برخی به دنبال بالا بردن بیحساب و کتاب قیمت بازیکنان بودند. 10 سال پیش، بازیکنی در صبا داشتیم که 280 میلیون تومان قرارداد امضا کرده بود. همان زمان خیلیها شعارشان این بود که باید فوتبال به سمتی برود که بازیکنان رقمهای میلیاردی بگیرند. آنها با توجه به اختیاراتی که داشتند، خیلی راحت دستشان را در جیب مردم میکردند تا پولهای بیحساب و کتابی را وارد فوتبال کنند. در واقع آن بذر بد همان سالها به زمین فوتبال پاشیده شد که امروز شاهد قراردادهای چند میلیاردی هستیم. من در اردوی تیم ملی جوانان، بازیکنی داشتم که با لگد در آشپزخانه را شکسته بود تا یک پرتقال بردارد. همان بازیکن حالا نزدیک به دو میلیارد تومان از تیمهای لیگ برتری طلب دارد. همین پیکان چرا باید برای خرید یک دروازهبان 2/2 میلیارد تومان پول بدهد؟ مگر دستمزد 18 وزیر دولت در طول سال چقدر است که یک فوتبالیست باید چنین رقمهایی را دریافت کند؟ تاثیر این پولهای کلان روی فوتبال ما و فرهنگ فوتبال است. تا زمانی که روی قراردادها نظارتی نباشد و مدیران عامل و هیات مدیرهها بیحساب و کتاب رفتار کنند، روی دور باطل حرکت خواهیم کرد.
به نظر میرسد، ما تعریف درستی از نظارت نداریم. یعنی وقتی میگوییم چرا قیمت بازیکن افزایش پیدا میکند، اولین چیزی که به ذهن میرسد دلالها هستند درحالی که این دلالها ابزاری هستند برای مدیران. آیا این موضوع را قبول دارید؟
امیررضا واعظ آشتیانی: من برای پاسخ به این سوال یک مثلث دارم و معتقدم جز این نباید به دنبال کس دیگری رفت. در راس این مثلث مدیرعامل قرار دارد، یک گوشه آن سرمربی است و گوشه دیگرش هم دلال ها. گلوگاه کار اینجاست و جالب آن که این سه عامل، بسته به شرایط جای خود را داخل مثلث عوض میکنند. یعنی گاهی سرمربی بالای هرم قرار میگیرد و گاهی هم دلال. مواقعی که مربی در راس هرم قرار میگیرد، مواقعی است که روی خرید یک بازیکن اصرار شدید میکند و دیگر به شرایط جسمانی او، سن و سالش یا نیاز باشگاه در فصل نقل و انتقالات توجهی ندارد. یادم است، سال اولی که در استقلال بودم، سرمربی تیم به دنبال جذب بازیکن برزیلی بود. ما با توجه به درخواست کتبی سرمربی، این بازیکن را به تهران آوردیم، اما بعد از تست پزشکی مشخص شد این بازیکن از هر دو پا مصدومیت دارد. با این شرایط بار دیگر از سرمربی تیمم خواستم اگر این بازیکن را میخواهم کتبا این درخواست را مطرح کند، اما او از این درخواست صرف نظر کرد. اگر مدیرعامل دیگری بود، شاید با پرداخت پولی کلان بازیکن مورد نظر سرمربی را میخرید و بعد از چند جلسه تمرین هم با آسیب دیدگی بازیکنان متوجه میشد چه پول زیادی هدر داده است. یک روز آرفی را به دفتر من آوردند تا با استقلال قرارداد امضا کند. به او گفتم چقدر میخواهی که او گفت 310 میلیون تومان. من گفتم ما نمیتوانیم بیشتر از 200 میلیون تومان به تو بدهیم که او هم در پاسخ گفت، باشگاه پرسپولیس همین رقم را به من میدهد. من هم گفتم برو به پرسپولیس و بعد متوجه شدیم دلالها با مبلغی نزدیک به 600 میلیون تومان او را به پرسپولیس دادند، اما عملکرد آرفی در همان فصل نشان داد که حتی 200 میلیون تومان هم برای جذبش زیاد بود.
عباس ترابیان: من هم معتقدم سیاستی درکار است که باشگاهها را دگرگون کند. متاسفانه باشگاهها را به روزی انداختهاند که الان برده بازیکنان شدهاند. چرا امروزه دیگر دیسیپلینی در باشگاههای ایرانی وجود ندارد. به این دلیل که دیسیپلین یک باشگاه رابطه مستقیم با قدرت و پول باشگاه دارد. وقتی مدیرعامل یک باشگاه در طول فصل به بازیکنانش بدهکار است، طبیعی است که دائما از دست بازیکن فرار کند. با این فرار و گریزها چطور میتوان مدیریت کرد ؟
در این فضا برای خروج فوتبال از بحران و تبدیل آن به صنعت چه باید کرد؟
امیررضا واعظ آشتیانی: فعلا در گردابی گرفتار شده ایم که نمیدانیم چه بکنیم. به این دلیل که نه ورزش همگانی داریم و نه اقتصاد و صنعت پویایی داریم که به رشد و توسعه ورزش در کشور کمک کند. زمانی وجود یک مدیر اقتصادی در این فوتبال جواب میدهد که ما فرآیندهای لازم را برای محقق کردن اقتصاد ورزش مان بالاخص فوتبال فراهم کرده باشیم. در این شرایط فعلا مدیرانی میخواهیم که بحران را کنترل کنند.
پناهگر: اگر دنبال رونق صنعت ورزش هستیم، قبل از هر چیز باید دنبال مدیران خوب باشیم. همان طور که اگر میخواهیم فوتبال پویا داشته باشیم، قبل از هر چیز باید مربیان با دانش تربیت کنیم تا به واسطه آن به بازیکنان حرفهای دست پیدا کنیم |
فکر مدیریتی همه و همه بحث اقتصادی نیست. تجربه و علم چیزی نیست که آدم با پول بتواند آن را خریداری کند. ورزش ما مدیری میخواهد که هزینهها را مدیریت کند، نه هزینه بر باشد. کسانی که در باشگاههای ما مدیریت میکنند، بعضا حتی مبصرهای خوبی نبودند. نتیجه اش هم کاملا مشخص است. امروز الگوهای ما دو باشگاهی هستند که ورشکسته شدهاند. فضای روانی که امروزه بر فوتبال ما حاکم شده، نشات گرفته از سوءمدیریت این دو باشگاه بوده است.
آقای ترابیان! آقای پناهگر! شما قبول ندارید که سوءمدیریت دارد این فوتبال را به بیراهه میبرد؟ باید بپذیریم در همه این سالها حتی مدیر هم نتوانستیم تربیت کنیم. در عوض، پیشکسوتانی داریم که برخی از آنها آویزان این ورزش هستند. آویزان این فوتبال هستند. تا کی باید کسانی ادعای 50 سال حضور در ورزش را داشته باشند و دست از این ورزش نکشند.
عباس ترابیان: این به خود ما برمیگردد. پله عملا در فوتبال برزیل هیچ کاره است، اما برزیلیها از اسم پله بیشترین بهره برداری را میبرند. یا بکن بائر در بایرن مونیخ. بکن بائر حدود 20 سال است که از فوتبال آلمان کنار است، اما همچنان مطرح است و طوری احساس میشود که انگار سایهاش بالای سر فوتبال این کشور است. در اصل آنها از برند پله یا بکن بائر استفاده میکنند.
قاسم پناهگر: من هم معتقدم در دنیا از مدیران تربیت شده در راس کار استفاده میشود، چیزی که ما کم داریم. یک مدیر خوب باید 34 درصد ژن مدیریتی داشته باشد، 33 درصد تحصیلات عالیه و 33 درصد هم تجربه. ما اینجا مدیرانی را در راس کار میبینیم که هیچ کدام از اینها را ندارند. ایرادی که خود من به مدیران غیرورزشی میگیرم، اینهاست. البته هر تجربهای هم تجربه نیست. تجربهای به کار میآید که با علم روز پیش رفته باشد. هیچ وقت فراموش نمیکنم روزی را که ایویچ در آکادمی فوتبال کلاس آموزشی داشت. او در آن کلاس گفت، مباحثی که در این کلاس مطرح شد، برای امروز شماست. اگر میخواهید فردا هم در این حرفه مشغول باشید، بروید سراغ دانش و اطلاعاتی که فردا میآید.
امیررضا واعظ آشتیانی: من هم با آقای پناهگر موافق هستم. ما اگر مدیر نداشته باشیم، نمیتوانیم به اهدافی که برای آینده ترسیم کردهایم، دست پیدا کنیم.
برخی معتقدند دولتی بودن تاروپود ورزش در ایران باعث شده است چرخه اقتصادی صنعت فوتبال، آن چرخهای نباشد که انتظارش را داریم. اصولا وقتی همه چیز دولتی است، آیا صحبت درباره خصوصیسازی، صحبت درستی است یا خیر؟
قاسم پناهگر: متاسفانه در بخش فوتبال برای خصوصی سازی ابزار لازم وجود ندارد. یکی از این ابزار رونق اقتصادی کشور در بخشهای مختلف است؛ رونقی که باعث شود صنعت فوتبال هم رونق بگیرد. این رونق اقتصادی صنعت باعث میشود سرمایهگذار هم با پشتوانه و اطمینان خاطر برای خرید این دو باشگاه جلو بیاید. بخش خصوصی زمانی میتواند تاثیرگذار باشد که از امنیت اقتصادی برخوردار باشد یعنی بابت آن سرمایهگذاری بتواند به درآمدزایی برسد یا حداقل خیالش راحت باشد که این سرمایه از بین نمیرود.
ما اگر از همان ابتدا به سمت تربیت مدیر و ساختن باشگاه با استاندارد جهانی میرفتیم، الان بسیاری از مشکلات موجود را نداشتیم. اگر دنبال رونق صنعت ورزش هستیم، قبل از هر چیز باید دنبال مدیران خوب باشیم. همان طور که اگر میخواهیم فوتبال پویا داشته باشیم، قبل از هر چیز باید مربیان با دانش تربیت کنیم تا به واسطه آن به بازیکنان حرفهای دست پیدا کنیم. الان مربیان ما در ایران عموما دانش فنی بالایی ندارند. سالی که من برای گذراندن دوره مربیگری B اقدام کردم، جزوههایی به ما دادند که برای هشت سال پیش بود.
امیررضا واعظ آشتیانی: اگر بناست ما اقتصاد ورزش داشته باشیم، نیازمند این است که ورزش همگانی محقق شود. تولید و صنعت کشور پویا شود و به واسطه این پویایی میتوانیم ادعا کنیم سرمایهگذاری در ورزش هم محقق میشود. البته رسیدن به این اهداف نیاز به برنامه دارد. به همین دلیل من معتقدم به جای طرح موضوعات بیفایدهای چون خصوصی سازی باید تلاش کنیم با برنامهریزی درست سرمایهگذار جذب کنیم. فراموش نکنید اگر دنیا به جایی رسیده که از اقتصاد ورزش به صورت کلان بهرهبرداری میکند، این حاصل یک یا دو سال برنامهریزی نیست. مطمئن باشید آنها از 40 سال پیش این مسیر را آغاز کردهاند تا الان به اینجا رسیدهاند. سال 2010 که ما با استقلال در لیگ قهرمانان آسیا حضور داشتیم، هر چهار تیم ژاپنی در همان مراحل ابتدایی از گردونه مسابقات خارج شدند. همان سال آنها رفتند آسیبشناسی کردند و در جمع بندی خود به این نتیجه رسیدند که میتوانند با اجرای برنامهریزی مدون در مسیری حرکت کنند که فوتبال ژاپن در سال 2050 قهرمان جهان شود. حالا این که سال 2050 چه کسی زنده یا چه کسی رئیس فدراسیون است، برایشان مهم نیست، اما در فوتبال ما هر سال چهار تا تیم میروند جام باشگاههای آسیا و حذف میشوند بدون آن که آسیبشناسی شود. شما هیچ حرف کارشناسی در این فوتبال نمیشنوید. حرف کارشناسی یعنی 2 ضربدر 2 میشود 4، اما اینجا ما نظرات شخصی مان را بیان میکنیم و مدعی هستیم این نظرات شخصی حرف کارشناسی است. در پایان پیشنهاد من به مجلس این است که به دولت تکلیف کند در برنامهای 10 یا 15 ساله به سمت رونق اقتصاد ورزشی حرکت کند. محقق شدن برنامه اقتصاد ورزش گره خورده در اقتصاد کلان کشور است. من معتقدم با روندی که امروز شاهدش هستیم تا 20 سال دیگر وضع بدتر خواهد شد که بهتر نخواهد شد.
عباس ترابیان: دولتی بودن ورزش از نگاه من قطعا تاثیرات منفی در اقتصاد ورزش خواهد کرد. همان طور که آقای آشتیانی اشاره داشت تا زمانی که تولید و صنعت در کشوری رشد نکند، محال است اقتصاد ورزش محقق شود. با این حال معتقدم نیاز اول ورزش ایران در این شرایط تربیت مدیرانی است که بتوانند با شرایط فعلی کشور خودشان را وفق دهند. قطعا ما نمیتوانیم همه مشکلات را حل کنیم، اما با استفاده از مدیران توانا میشود به بخشی از مشکلات فائق آمد.
حق پخش؛ آری یا نه؟
راه نجات فوتبال ما از وضعیت کنونی چیست؛ کاهش هزینه یا افزایش درآمدها؟ طرح این سوال باعث شد موضوع حق پخش به عنوان بحث مورد اختلاف میان عباس ترابیان و امیررضا واعظ آشتیانی داغ شود.
عباس ترابیان: مشکل ما اینها نیست. مشکل ما این است که بدانیم حق واقعی فوتبال را کجاها میخورند. ما فرض را بر این میگذاریم که مشکلات مدیریتی ما حل شده است، اما آیا آن ابزارهای لازم برای آنکه یک مدیر در کارش موفق باشد وجود دارد؟ فوتبال ما سرمایههای زیادی دارد که از آنها بخوبی استفاده نمیشود. یکی از این سرمایهها حق پخش تلویزیونی است. اگر ما استناد کنیم به گفتههای فیفا، میگوید 65 درصد درآمد فیفا از پخش تلویزیونی است. این را در عمل هم شاهد بودیم وقتی از 6/4 میلیارد یورو درآمد برگزاری جام جهانی برزیل، 65 درصد آن ناشی از فروش حق پخش تلویزیونی بود.
امیررضا واعظ آشتیانی: البته من در این موضوع بحث دارم. اگر فیفا این اعداد و ارقام را میدهد با توجه به مقتضیات هر کشور شرایط متفاوت است. اینطور نیست که همه کشورها به دنبال درآمد 65 درصدی از حق پخش باشند. ما باید این واقعیت را بپذیریم در کشور جمهوری اسلامی ایران زندگی میکنیم و قانون اساسی هم میگوید صداوسیما ملی است. مدیران ورزشی ما باید بدانند در ارتباط با حق پخش تلویزیونی فوتبال، چنین محدودیتی وجود دارد. در نتیجه باید به دنبال تقویت دیگر منابع درآمدی خود باشند.
عباس ترابیان: با این حال از نظر من فوتبال همهجوره مظلوم است. وقتی بودجه میخواهیم میگویند شما NGO هستید و باید درآمدزایی کنید، اما وقتی به دنبال ابزارهای درآمدزایی میرویم، متوجه میشویم در بهرهمندی از این ابزارها هم محدودیتهای بسیاری وجود دارد. ما خودمان قانون را بخوبی میدانیم.
امیررضا واعظ آشتیانی: مگر نه اینکه سازمان لیگ بابت آگهی کنار زمین قراردادی به ارزش 160 میلیارد تومان امضا کرد؟ این پول چه زمانی محقق میشود؟ وقتی بازیها از صداوسیما پخش شود. این همان کمکی است که صداوسیما میتواند به فدراسیون فوتبال بکند. همان روزی که کفاشیان گفت دوربینهای تلویزیونی را به ورزشگاه راه ندهید، از نظر من بزرگترین اشتباه را کرد. هرچند من کفاشیان را یک مدیر کاربلد نمیدانم، اما همان موقع با آن تصمیم بار دیگر ثابت کرد که از مدیریت چیزی نمیداند. از نظر من صدا و سیما حتی میتواند ادعا کند سازمان لیگ باید بخشی از پولی را که بابت آگهیهای کنار زمین دریافت میکند به آنها بدهد.
بحث درباره حق پخش در حالی است که به نظر میرسد گردانندگان این فوتبال از دیگر منابع درآمدی غافل هستند. ازجمله این منابع هم فضای مجازی است. آقای ترابیان آیا قبول دارید که میتوان این منابع را تقویت کرد؟
عباس ترابیان: بله! درآمدزایی در فضای مجازی به مراتب از تبلیغات محیطی بیشتر است. بارزترین محل درآمد در فوتبال الان بحث پیامک است. یک مثال ساده برای شما میزنم. روز اولی که بحث امضای قرارداد با شرکتهای پیامکی پیش آمد، ما در فدراسیون فوتبال یک حداقل 7 میلیارد تومانی را برای تیمهای ملی در نظر گرفتیم. جالب است بدانید در کمتر از چند ماه این رقم به 14 میلیارد رسیده بود. مشارکت بالای مردمی و مبالغ پایین پرداختی باعث میشود ما شاهد یک درآمدزایی کلان در چنین حوزههایی باشیم. کاری که الان در فدراسیون والیبال هم انجام میشود و من به شما قول میدهم والیبال هم دیگر محتاج والیبال نخواهد بود.
امیررضا واعظ آشتیانی: من هم معتقدم فضای مجازی یک فرمول جدید درآمدزایی است. منتها برای ما فقط پیامک زدنش کشف شده است و جنبههای دیگر محلی از اعراب ندارد.
مدیران ورزشی موفقترند یا غیرورزشی؟
این که ورزش را باید ورزشیها اداره کنند یا مدیران غیرورزشی مدیران موفقتری هستند، چالشی است که ورزش ما همیشه با آن دست به گریبان بوده است. در این میان، وجود مثالهای پرتعداد نقض برای هر دو گروه باعث شده هنوز هم تردیدهایی برای برتری مدیران ورزشی به مدیران غیرورزشی یا برعکس وجود داشته باشد. این اختلافنظر در صحبتهای قاسم پناهگر و امیررضا واعظ آشتیانی، دو مهمان میزگرد جامجم هم به نوعی وجود دارد.
قاسم پناهگر: من معتقدم باید شرایطی فراهم کرد که ورزشیها به حوزه ورزش ورود کنند. الان نخبههای ورزشی از ورزش دور هستند. ما از شایسته سالاری صحبت میکنیم، اما میبینیم نخبهها و چکیدهها همه در خانه هستند. هر جامعهای به دانش و تجربه افراد امتحان پس داده و آزموده برای پیشرفت نیاز دارد، اما اینجا بکرات مشاهده شده بیستها را کنار گذاشتهایم تا به چهار و پنجها میدان بدهیم.
در همین دولت یازدهم، یکی از اهداف دکتر روحانی این بود که ورزش را از آدمهای سیاسی خالی کند، اما آیا این هدف محقق شده است؟ شما در همین فوتبال ببینید نسبت آدمهای فوتبالی به غیرفوتبالی چگونه است؟ چندی پیش اعضای هیات مدیره دو باشگاه استقلال و پرسپولیس را اعلام کردند، اما از یک جمع 10 نفره فقط سه یا چهار نفر آنها فوتبالی هستند.
امیررضا واعظ آشتیانی: من با تمام احترامی که برای آقای پناهگر قائل هستم، اعتقاد ندارم ورزش را باید به دست ورزشیها سپرد. ورزش باید به مدیر سپرده شود که این سکان را درست هدایت کند. من به جرات میگویم این ورزش دست ورزشیها بوده که به این حال و روز افتاده است. در دنیا 40 سال پیش این فرمول را کنار گذاشتند که ورزش باید توسط ورزشیها اداره شود. من معتقدم باید جایگاهها درست تعریف شود. چیزی که مغفول واقع شده در این مملکت مدیریت است. اصلا ما چیزی به نام مدیریت نمیدانیم.
وقتی استقلال و پرسپولیس را به دو مدیر میسپارند و آنها در سه چهار سال 80 میلیارد تومان بدهی میآورند با چه فرمولی این اتفاق میافتد؟ پس دستگاههای نظارتی چه کار میکنند؟ آیا اگر در بخشهای دیگر دولت، یک مدیر 80 میلیارد تومان بدهی بیاورد، اجازه دارد راست راست راه برود؟ بازرسی کل کشور چرا سکوت کرده؟ قوه قضاییه چرا واکنشی نشان نمیدهد؟ وزارت ورزش چرا پاسخگو نیست؟ متاسفانه ما از سوءمدیریتها درس نمیگیریم و باز هم افرادی را انتخاب میکنیم که وجاهت انجام مسئولیتهای مدیریتی ندارند. به قول آقای پناهگر 20 را بر میداریم و به جای آن چهار میگذاریم، بعد انتظار داریم هم فوتبالمان، هم ورزشمان رشد کند و هم یک اقتصاد ورزشی پویا داشته باشیم.
عباس ترابیان: من هم مثل آقای آشتیانی معتقدم مدیرعامل باشگاه دلیلی ندارد حتما ورزشی یا فوتبالی باشد. همین که مدیریت کردن بلد باشد، کفایت میکند. با این حال بد نیست شخص مدیری که قرار است در یک باشگاه ورزشی فوتبالی قبول مسئولیت کند چه خوب است از دور دستی بر آتش ورزش هم داشته و با کلیات فوتبال آشنا باشد. به زبان سادهتر کسی باشد که اگر گروهی در هیات مدیره با تصمیمات خود به سمت اشتباه حرکت میکنند، او بتواند مسیر درست را از اشتباه تشخیص دهد. اگر من میگویم افرادی باشند که با زوایای مختلف فوتبال آشنا باشند، به این خاطر است که فوتبال فقط در زمین مسابقه نیست.
گروه ورزش
رضا پورعالی
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد