فیلم ویدئویی «زنها کم نمیارن» ساخته یوسف صیادی، شاید توصیف این جمله باشد و بعد از حدود 20 سال از ساخته شدن فیلم درخشان لیلا، ساخته داریوش مهرجویی نسخهای ویدئویی از فیلمی است که یک زن بهدلیل نازایی سعی میکند برای شوهرش همسر دیگری پیدا کند تا او را به آرزویش که داشتن فرزند است، برساند.
این ایده یک خطی که میتواند دستمایه فیلمی همچون لیلا باشد، در اینجا به اثری بدل شده که فقط میتوان در مقابل آن یک علامت سوال و تعجب گذاشت، سوالی از مسئولان فرهنگی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی برای صدور مجوز و تعجب برای بخش نمایش خانگی بابت تولید.
در همان خلاصه یک خطی روی جلد هم میتوان به همه داستان پی برد، جالب اینجاست که همین زن شخصیت اصلی، در سکانس ابتدایی مشغول درددل کردن با روحانی در مورد این موضوع است و از او میخواهد که کسی از آن آگاه نشود، اما وقتی به منزل میرسد، متوجه میشود که نوچه کلاه مخملی برادر قصابش همه چیز را به برادرش گفته است و تمام اهل محل از ماجرا باخبر شدهاند!
پاراگراف فوق نه برای نقد فیلم که هشدار به مخاطبان جدی سینما و حتی فیلمهای شبکههای خانگی است که اینجا با هیچکدام از استانداردهای مرسوم در فیلمسازی روبهرو نیستیم.
عدهای بازیگر به همراه یک سرمایهگذار ناآگاه، بدون فیلمنامهای مشخص و محکم، گردهم آمدهاند که حاصل آن فیلمی است که دیدن آن تعداد زیادی علامت سوال بدون پاسخ به وجود میآورد.
آیا صرف داشتن یک سرمایهگذار و فیلمنامه بظاهر آماده، میتوان فیلم ساخت و وارد برنامه فرهنگی خانوادههای ایرانی کرد؟ با وجود تمام تاکیدات مسئولان فرهنگی بر ساخت برنامههایی با موضوع سبک زندگی ایرانی و توجه ویژه به خانوادهمحوری، این آثار با چه توجیه و منطق مشخص تولید میشود؟
این که یک زن دنبال همسر دوم برای شوهرش بوده، در نهایت دوست خود را که مطلقه است، به عقد همسرش درآورده، و از همه جالبتر دقیقا روزی که دوستش زایمان میکند، از بارداری خود آگاه میشود، با کدامیک از ارزشهای جامعه ایرانی و حتی اسلامی همخوانی دارد؟
به یاد بیاوریم در چند سال گذشته، موج فیلمهای مبتذل و ضعیف در شبکه نمایش خانگی شرایطی را بهوجود آورد که حتی مخاطبان همین فیلمها نیز اشباع شدند و بسیاری از این تولیدات با عدم اقبال مخاطب عام مواجه شده است، آن هم زمانی که برای مقابله با هجوم شبکههای ماهوارهای باید به فرهنگ بومی و غنی ایرانی و اسلامی پرداخت.
تولید آثار این چنینی، نهتنها کمکی به این مساله نمیکند، بلکه باعث میشود مخاطب داخلی به سمت کانالهای ماهوارهای و فیلمهای خارجی گرایش پیدا کرده، چرخه تولیدهای داخلی رو به سکون بگذارد.
به نظر میرسد، مسئولان محترم بخش نمایش خانگی هنگام صدور مجوز باید به این مهم توجه داشته باشند که به صرف حضور چند بازیگر چهره نمیتوان یک فیلم مناسب ساخت و روانه بازار کرد، این بخش به طور مستقیم با خانوادههای ایرانی سروکار دارد و به نوعی محیطی امن محسوب میشود و از آنجا که برخلاف برنامههای تلویزیون و سینما که بارها و بارها از طریق شوراهای مختلف مورد بررسی قرار میگیرد، تولیدات این شبکه از محدودیتهای ساختاری کمتری برخوردار هستند.
وقتی یک سری تیپ به جای شخصیت، داستانی بدون درام و قصه مشخص به جای فیلمنامه، بازیگران غیرحرفهای نقشهای مکمل که عمدتا سرمایهگذار و دوستان و اطرافیان آنها هستند به جای بازیگر و در نهایت لوکیشن سفرهخانه سنتی به جای خانه پدری استفاده میشود و... وارد پروسه تولید فرهنگی میشوند، حاصل کار، اثری میشود که فقط و فقط برای کسب سود روی پرده میآید.سالهاست که دوستان منتقد و نویسنده اعتراض خود را در قالب مقالههای مختلف ابراز کردهاند که چرا تولید این آثار سخیف، همچنان در سینمای نمایش خانگی ادامه دارد؟ اما همواره این استدلال کلیشهای که ساخت آنها برای عامه مردم لازم بوده و از قدیم هم وجود داشته است، تولید خود را موجه جلوه میدهند. ولی بر هیچکس پوشیده نیست که این دلایل و مباحث فرهنگی، دیگر کارکرد هنری و علمی ندارد.
آن هم زمانی که اغلب این مثلا آثار، هیچ گونه استانداردهای فنی و کیفی ندارد و صرفا بهدلیل نامی بودن کارگردان تولید میشود، کما اینکه در این فیلم نیز که اساسا جایی برای نقد آن هم به شکل کلاسیک باقی نگذاشته است، نهاد خانواده، شخصیت زن ایرانی، فرهنگ بومی، روحانیت و... اصولا تمام پارامترهای آشنای زندگی ایرانی، نه به شکل عامدانه که بهدلیل ناآگاهی و ضعف عوامل تولید مورد تمسخر قرار گرفته است.
بهرنگ ملک محمدی - چاردیواری (ضمیمه شنبه روزنامه جام جم)
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتوگو با امین شفیعی، دبیر جشنواره «امضای کری تضمین است» بررسی شد