تصادف‌های خنده دار در «اشکان، انگشتر متبرک و چند داستان دیگر»

تـارانتینـو در تهـران

کوئنتین وارد می‌شود: باید قبل یا بعد از دیدن فیلم اول شهرام مکری «اشکان، انگشتر متبرک و چند داستان دیگر» که بعد از فیلم دوم او «ماهی و گربه» در گروه سینمایی هنر و تجربه بتازگی اکران شده، دست‌کم باید یک فیلم از تارانتینو یعنی قصه‌های عامه‌پسند را ببینید، البته اگر تاکنون خود را از دیدنش محروم کرده‌اید. فیلم اشکان... بشدت وامدار فیلم قصه‌های عامه‌پسند تارانتینو و حتی می‌توان گفت ادای دینی است به آن شاهکار شورانگیز.
کد خبر: ۸۰۹۵۱۰
تـارانتینـو در تهـران

این یکی از شکلهای نسبتا تازه و جذاب فیلمسازی است که خود تارانتینو از استادان آن است، یکی در یک گوشه دنیا از طریق استفاده از داستانها و شکل کار کسی دیگر در گوشهای دیگر از این جهان فیلم خود را سر و شکل میدهد. امروز که خیلی از فیلمسازان از درون عشق فیلمها (عشق فیلم در واقع چیزی است شبیه فیلم بین حرفهای) این اتفاق که کارگردانی از نشانهها و عناصر فیلم یا فیلمهای کارگردان مورد علاقه خود در اثرش استفاده کند، فراوان دیده میشود. برای مثال یکی از کارگردانهایی که خیلیها در گونههای مختلف فیلمسازی از گذشته تا امروز به او ادای دین کردهاند آلفرد هیچکاک بوده است. مثلا از امثال برایان دی پالما با فیلمهایی چون صورت زخمی، تسخیرناپذیران، زن مرگبار و... یا پل ورهوفن با آثاری چون دختران نمایش، غریزه اصلی و کتاب سیاه و... تا فیلمسازان متفاوتتری مثل مارتین اسکورسیزی با آثار درخشانی چون راننده تاکسی، گاو خشمگین، رفتگان و... و جوانی مثل کریستوفر نولان با فیلمهایی مثل یادآوری، سرآغاز و بین ستارهای و... از هیچکاک تأثیر گرفته و حتی تلاش کردهاند لحظهها و سکانسهایی از فیلمهای او را عین به عین اجرا کنند.

اما فیلمساز ما از فیلمسازی تأثیر گرفته، که خود او از آن عشق فیلمهای اساسی است و چند بار تلاش کرده فیلمهای عامهپسند و قدیمی جهان را بازسازی کند یا دستکم سکانسهایی از آنها را که دوست داشته دوباره و البته بهتر و دقیقتر اجرا کند.

مرگهای تصادفی یا جنایات خندهدار: دیری نمیگذرد که در فیلم مکری متوجه این ادای دین میشویم. جاذبه دیالوگها و خندههایی که با تصادف و تلاش برای جنایت همراه است و نوع تقطیع زمان در روایت داستان، آدم را میبرد به جهان قصههای عامهپسند. دو نابینا میخواهند بانک بزنند، یک جوان افسرده میخواهد بمیرد، اما نمیتواند، یک انگشتر برای خوششانسی، یک پیشگوی هنری که موفقیت هنرمندان را تضمین میکند و کار بزرگش پیشگویی موفقیت عباس کیارستمی بوده است، دو تا آدم جنایتکار که برای یک خلافکار بزرگ و پولدار (چیزی شبیه یکی از مافیا) کار میکنند، اما خیلی خنگ هستند و هنگام تعقیب و گریز به مشکل میخورند، چون علاوه بر خنگی آنکه رانندگی میکند چشمانش بسیار ضعیف است و... به سبب ماجراها و رخدادهایی باهم برخورد میکنند. به این مجموعه باید چیزی را اضافه کرد به نام تصادف یا شانس. اساسا در این فیلم شانس نقش مهمی بازی میکند و از هر چیز دیگری خوششانسی یا بدشانسی در تعیین سرنوشت آدمها نقش مهمتری دارد. این مجموعه باعث شده فیلم از مرگهای تصادفی و لحظههایی که در باطن خشن و دردآورند، اما خندهدار و مضحک مینمایند پر شود. این البته اشکال فیلم نیست، خصوصیت و جاذبه آن است. خصوصیت موقعیتها و دیالوگهای فیلم و تضاد آدمها با موقعیتهایی که در آن گیر میافتد یا خود را گیر میاندازند، ما را به سمت احساساتی چندگانه میبرد. خود فیلم داستانهای عامهپسند تارانتینو یا حتی فیلمهای دیگر او از اینگونه موقعیتها فراوان دارد. شما در مجموعهای از خنده و ترس، خشونت و خوشحالی قرار میگیرید که همه به اندازهای دیگری را تلطیف میکنند و این باعث میشود که بیشتر از آنکه بخواهید درگیر واقعگرایی یا مقایسه فیلم با واقعیت شوید از جهان درونی آن و داستان و نوع روایت کردن متفاوت و جذاب آن خوشتان بیاید.

فواید معجون بدبیاری و تصادف و خنده: اگر آدم فکر کند هیچ چیز تحت کنترلش نیست و گاه چیزهایی مهم با تصادف و اتفاق بهوجود میآیند و خیلی از رویدادهای خوب و بد به واسطه اراده یا خوب و بد بودن آدم رخ نمیدهند، به نظر شما چه اتفاقی میافتد؟ هیچ، انسان سالم بهسادگی نفس عمیقی میکشد و میگوید این از توان و کنترل من خارج است، همین. بسیاری از شکستها ناشی از بدبیاری، بدشانسی و اتفاق است، همانطور که بسیاری از موفقیتها تنها زاده خوششانسی و تصادف هستند. پس در برابر چنین چیزهایی انسان میتواند پاهایش را دراز کند و از آرامش و رهایی بیمسئولیتی و بیتأثیر بودن، خوشحال باشد و آنجا که لازم است، شانس را بچسبد و از بدشانسی فرار کند.

بر عکس آنچه تصور میکنیم میزان کارهای خندهدار ما از کارهای جدی ما بیشتر است؛ کارهای خندهدار ناشی از تناقض و تصادف هستند، ناشی از درگیر شدن زیاد در چیزهایی که اهمیت ندارند یا تلاش برای تغییر چیزهایی که با بیاعتنایی دارند کار خودشان را میکنند و هیچکس نمیتواند تغییرشان دهد. این معجون فضای کلی و جهان فکری فیلم اشکان، انگشتر متبرک و چند داستان دیگر را شکل میدهد، تصادف و خندیدن به کارهای مهم و لحظههای دشوار.

علیرضا نراقی / چمدان (ضمیمه آخر هفته روزنامه جام​جم)

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها