اختلال شخصیتی یا فقط «وابستگی»؟
البته بر اساس یک رفتار نمیتوان گفت فرد دچار «اختلال شخصیتی» است و این کار بسیار اغراقآمیز خواهد بود چون افراد با هم متفاوت هستند و بر اساس الگوهای تربیتی، خانوادهای که در آن رشد کردهاند و هزاران عامل دیگر، رفتارهای متفاوتی دارند بنابراین نمیتوان گفت فردی که برای همه کارهایش منتظر تصمیمگیری پدر و مادر (یا دیگران) میماند، دچار اختلال شخصیتی خاصی است، اما شاید بتوان گفت این افراد شخصیت وابستهای دارند و در مورد همه چیز از غذا، رنگ و مدل لباسشان گرفته تا انتخاب همسر، هیچ نظری ندارند و همیشه منتظرند تا والدینشان برایشان تصمیم بگیرند و این قضیه تا بعد از ازدواج هم ادامه دارد.
دیده میشود که گاهی افراد، بر اساس عوامل متفاوتی که در روند رشدشان تاثیرگذار بوده، ممکن است تا مدتی فقط نظر پدر و مادر (یا یکی از آنها) برایشان مهم باشد و بعد نظر فرد دیگری (مثلا همسر، رئیس یا یک دوست) برایشان اولویت پیدا کند.
وابستگی تا این حد؟!
در خیلی از خانوادهها معمولا یک نفر (در بیشتر اوقات یکی از والدین) هست که همه به او اعتماد دارند و تصمیم نهایی را به او میسپارند؛ این مورد دیکتاتوری محسوب نمیشود اما در مواردی که یک فرد برای هیچ بخشی از زندگی خودش حق اظهار نظر نداشته باشد، هیچ نظری هم از او پرسیده نشود و فقط نظر فرد دیگری (که همیشه اعمال نظر میکند) در تمام امور تحمیل شود، دیگر اینکه «من» که هستم و «من» چه میخواهم و... معنی نخواهد داشت و دیگر چیزی به اسم «هویت» در کودک این خانواده درست شکل نمیگیرد.
همچنین موارد دیگری که زیرشاخههای هویت محسوب میشوند نیز در این فرد به وجود نخواهد آمد. بنابراین چنین فردی در آیندهاش نمیداند چه ویژگیها و علاقههایی دارد و سلیقهاش چیست و... گاهی هم ممکن است کودک به دلیل همذاتپنداری با والد همجنس (یعنی دختر با مادر و پسر با پدر) که فردی منفعل است، شخصیتی وابسته پیدا کند بنابراین نمیتوان گفت همیشه دیکتاتور بودن والدین باعث شکلگیری شخصیت وابسته در فرزندان میشود و عامل شکلگیری چنین شخصیتی، در خانوادههای مختلف متفاوت است.
فرزند «مال» شما نیست!
تمرین کنید فرزندتان را به عنوان یک انسان مستقل از خود نگاه کنید؛ منشأ تمام این وابستگیها این است که والدین گاهی فکر میکنند این بچه «مال» من است، یعنی یک حس مالکیت به او دارند؛ همانطور که در مورد سایر مال و اموالشان تصمیم میگیرند. پس باید به فرزندشان به عنوان فردیت انسانی مجزا از خودشان نگاه کنند، نه تکهای از خودشان! فرزند دارایی والدین نیست که بخواهند هر کاری که به نظرشان برای او بهتر است، بدون مشورت، نظرخواهی، موافقت و رضایت او برایش انجام دهند.
سلیقه و نظر والدین نباید به بچهها تحمیل شود؛ والدین باید دقت داشته باشند که فرزندان، در هر خانوادهای که رشد میکنند و بزرگ میشوند، ارزشها و معیارهایشان تا حد بسیار زیادی همسو با خانواده است، بنابراین لازم نیست با اعمال سلیقه افراطی و تحمیل نظر خود، این الگوبرداری را پررنگتر کنند. مثلا وقتی با کودکشان به رستوران میروند، از او بپرسند چه غذایی میل دارد یا وقتی برای خرید لباس به فروشگاه میروند، اگر بچه کوچک است و نمیتواند درمورد مدل لباس نظر بدهد، در غیر این صورت بچه با حقوق خود آشنا نمیشود و فکر میکند همیشه این والدینش هستند که باید برایش تصمیمگیری کنند بنابراین از خودش هیچ ابراز عقیدهای نخواهد داشت و از عوارض این رفتار میتوان به کاهش اعتماد به نفس کودک اشاره کرد؛ این کمبود اعتماد به نفس رفتهرفته شدت میگیرد و به همین دلیل است که او برای تصمیمگیریهای مهم و شخصی زندگیاش ناتوان است و منتظر انتخاب والدینش میماند.
ازدواج با فرد «وابسته»
به طور مطلق نمیتوان گفت کسانی که شخصیتی وابسته دارند، به درد ازدواج و زندگی مشترک نمیخورند اما مسلما هر دختر یا پسری که قصد تشکیل خانواده دارد، باید به سطحی از استقلال رسیده باشد و اگر فردی از هر نظر، وابستگی شدید داشته باشد، قطعا در زندگی مشترک با مشکل مواجه خواهد شد. معمولا وقتی بچهای از همان کودکی هیچوقت نظرش مهم نبوده و هرگز از او نظرخواهی نشده، حتی در مورد نیازهای خاص خودش و طبق خواسته پدر و مادرش رفتار کرده، همیشه مطیع نظرات والدینش خواهد ماند و ازدواج نمیتواند این الگو را تغییر دهد.
بعضیها شاید فکر کنند ازدواج با فردی که هیچ حرفی برای گفتن ندارد و همیشه چشمش به دهان والدینش بوده، میتواند به نفعش باشد! چون میتواند این فرد را با نظرات خودش همسو کند و هر تصمیمی که خودش بخواهد، برای زندگی مشترکشان بگیرد. یا شاید بعضیها فکر کنند بعد از ازدواج میتوانند همسرشان را عوض کنند و رفتارهایی را که در او دوست ندارند (مثلا همین وابستگی) تغییر دهند که هر دوی این گروه در اشتباهاند! تغییر، آن هم چنین تغییرات بنیادی که در مورد نوع زندگی یک انسان است، اصلا چیزی نیست که بخواهیم بر اساسش یک زندگی را شروع کنیم؛ وقتی افراد خودشان متوجه مشکلات خلقی و شخصیتی خود شده و آن را میپذیرند و دوست دارند خود و شیوه زندگیشان را تغییر دهند، به متخصصان حوزه روان مراجعه میکنند و با وجود اینکه خودشان خواهان چنین تغییری هستند، باز هم راه سخت و پرپیچ و خمی را پیش رو دارند تصور اینکه فرد دیگری بخواهد او را تغییر دهد، کاملا اشتباه است چراکه تا فرد خودش نخواهد، دیگری نمیتواند او را تغییر دهد. (زهرا جمشیدی نسب- کارشناس ارشد روانشناسی بالینی/ زندگی مثبت)
*انتشار مطالب خبری و تحلیلی رسانههای داخلی و خارجی در «جام جم سرا» لزوماً به معنای تایید یا رد محتوای آن نیست و صرفاً به قصد اطلاع کاربران بازنشر میشود.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد