رادش در زمان پخش این مجموعه طنز از محبوبترین بازیگرانش بود و اکثر قریب به اتفاق هنردوستان پیشبینی آیندهای روشن و پربار را برای این هنرمند جوان و مستعد میکردند.
روزگار اما با رادش سر سازش نداشت؛ او نشد آنچه باید میشد و انتظارش میرفت. حواشی با او عجین شد و شایعاتی که دست از سرش برنداشتهاند همچنان. خودش میگوید حالش خوب خوب است. میگوید گذشتهها گذشته و از همه میخواهد که مثل او فکر کنند. میگوید یک بازیگر هم ممکن است لحظات بدی در زندگیاش داشته باشد.
عملکرد نصرالله رادش در این نزدیک به 20 سالی که از پخش ساعت خوش گذشته، شبیه ستارهای است که گاه از پس یک ابر بیرون آمده، درخششی داشته، مقطعی، و دوباره در پشت ابر پنهان شده. روزگار جوانی، زیر آسمان شهر، باغ مظفر، مسافران و این آخری در حاشیه و همین. این کارنامه برای بازیگری همچون رادش و دوستدارانش نمیتواند راضیکننده باشد.
یک شروع توفانی با ساعت خوش و بعد افولی طولانی، چرا؟
نمیدانم. یکسری از مسائل به خودم بستگی داشت. شاید اشتباهات خودم باعث کمکاریام شد. یک مقدارش هم بازمیگردد به اشتغال اصلیام در شغلی غیر از بازیگری برای اینکه امنیت مالی داشته باشم. احساس میکردم در این صورت خیال راحتتری خواهم داشت. دلیل دیگرش هم شاید به مدل خودم مربوط میشود. فکر میکردم بازیگری دیگر برایم جذابیتی ندارد، اما حالا میبینم هنوز هم ممکن است اتفاقاتی در این عرصه بیفتد که برایم جذاب باشد. تلاشم بر این است که کمکاری گذشتهام را جبران کنم.
در زمان پخش مجموعه ساعت خوش و آن اقبال بینظیر، پیشبینی میشد که شما یکی از بازیگران پرکار و مطرح سینما و بخصوص تلویزیون در سالهای آتی باشید. در نهایت اما پیشبینیها و گمانهزنیها درست از آب درنیامد.
باور کنید خودم هم دلیلش را نمیدانم. فکر میکنم چیزهایی در این جهان وجود دارد که ما از درک آن عاجز هستیم. خیلی نمیخواهم فلسفی صحبت کنم، اما گاهی اتفاقاتی میافتد که خود انسان در آن چندان نقشی ندارد. شاید زندگی میخواست این درس را به من بدهد که هر چیزی راحت به دست نمیآید. قبلا فکر میکردم خیلی چیزها را میشود راحت و بیدردسر به دست آورد. 16 سال پیش که سریال روزگار جوانی را کار میکردیم، کیهان ملکی به من میگفت که سینما را مطمئن نیستم اما از این بعد در تلویزیون آنچنان سرت شلوغ خواهد شد که فرصت فراغت نخواهی داشت، اما این اتفاق نیفتاد. نمیتوانم بگویم آدم بدی هستم یا اذیت میکنم؛ شاید مدلم طوری است که کارگردانان ترجیح میدهند کمتر با من کار کنند، با آنکه ظاهرا همه مرا دوست دارند. همه میگویند فلانی بچه خوبی است. معمولا میگویند هر بازیگری که خوشاخلاق است پرکار هم میشود، اما نمیدانم چرا این اتفاق برای من نیفتاده است!
شاید انتخابهای خوبی نداشتهاید. اتفاقا پس از روزگار جوانی در چند اثر اجتماعی دیگر هم بازی کردید، اما هیچکدام نگرفت.
وقتی روزگار جوانی را کار کردم، هم خودم و هم اطرافیانم انتظار داشتیم که پیشنهادهای جدید از راه برسد و پرکار شوم، اما اتفاقا یک مدت طولانی پس از این سریال بیکار ماندم و پیشنهادی نشد. دوباره که سر کار رفتم، عدهای بهبه و چهچه کردند و منتقدانی هم بودند که ایراد گرفتند چرا تیپ بازی میکنی و به سمت نقشهای رئال نمیروی؟ اما من که در روزگار جوانی تیپسازی نکرده بودم، پس چرا بعد از آن هم بیکار ماندم. در نهایت حرف زدن درباره این مساله، شخم زدن دوباره است و حالم را خراب میکند.
پس من فقط یک سوال دیگر در این باره میپرسم و میروم سراغ موضوعات دیگر.
(میخندد) نه، اگر بتوانم برای این سوالها جوابی پیدا کنم که خیلی خوب است. باید از گذشتهها درس بگیرم.
پس از ساعت خوش باید فیلمنامههای زیادی برای بازی به دستتان رسیده باشد، اینطور نیست؟
بعد از ساعت خوش؟! چه بگویم آخر؟ خیلی دوست ندارم در موردش صحبت کنم.
بسیاری از دوستان و همبازیهایتان در ساعت خوش بعدها راه کارگردانی را در پیش گرفتند. فیلمسازی حوزه مورد علاقه شما نبود؟
من بازیگردانی را خیلی دوست دارم، اما یک مدلی بودم که نمیدانم اسمش را بگذارم تنبلی یا نداشتن روابط عمومی خوب. آن اوایل خیال میکردم اگر بازیگری خوب باشد همین کافی است و خودشان میآیند دنبالش، اما اینطور نبود. بازیگر خودش باید دنبال نقش برود، اما من زیر بار این قاعده نمیرفتم. شاید یکی از دلایل کمکاریام هم همین است. بلد نیستم با ارتباطات برای خودم کار بتراشم. اصولا انسان سمجی نیستم.
اگر بازیگردانی را دوست داشتید پس چرا جدیاش نگرفتید؟
ببینید، علت اصلی کمکاری من پوست کلفت نبودن و احساسی بودن و زود رها کردن بود. حتی اگر بعضی مسائل را نخواهیم به مسائل ماورایی ارتباط دهیم، شکننده بودن خودم را عامل اصلی دوریام از بازیگری میدانم. انسان باید در هر کاری حتی بازیگری، پوستکلفت باشد. نباید راحت کوتاه بیاید و دنبال کار خودش برود.
شما هم بازیگر نقشهای طنز بودهاید و هم جدی؛ کدام را بیشتر ترجیح میدهید؟
من کمدی را خیلی دوست دارم. با این حال معتقدم انسانها معمولا چندان شناختی از تواناییهایشان ندارند و گاهی استعدادهایی در یک انسان کشف میشود و بروز میکند که اصلا قابل باور نیست. یکی از بازیگران مطرح این روزها که شاید جزو چهار هنرپیشه اول ایران قرار بگیرد، همکلاسی من بوده است. نه من و نه هیچیک از دوستانم تصور نمیکردیم که این آدم به چنین جایگاهی برسد. بعید میدانم خودش هم دارای چنین تصوری بوده باشد. حالا با توجه به شناختی که من از خودم دارم به نظرم هنوز هم ممکن است اتفاقات بزرگ و خوبی در عرصه طنز و کمدی برایم بیفتد و امیدوارم که اینگونه هم بشود.
روزی یک کارگردان از من پرسید که چرا کمدی کار میکنی؟ در نگاهت یک غم نهفته است و این نگاه اصلا به درد کار کمدی نمیخورد. من جواب دادم که ای بابا، من با این بینیام چگونه کار جدی بازی کنم؟! او گفت بینیات چه ربطی به این موضوع دارد و این حرفها از تو بعید است.
به همین خاطر هم نمیتوانم با اطمینان بگویم قادر هستم یا نیستم که نقشهای جدی را بازی کنم. به نظرم باید در کار انجام شده قرار گرفت. اگر فرصتی برای بازی در نقشهای جدی پیش آمد امتحان میکنم؛ اگر از عهدهاش برآمدم که چه بهتر و گرنه عذرخواهی میکنم. با این حال نقش جدی هم نباید چیز پرت و پلایی باشد. مثلا شاید جالب نباشد که من نقش خلبان را بازی کنم. با این حال فکر میکنم از عهده اغلب نقشهای جدی بربیایم.
از طرف دیگر، در کارهای هنری ما خلاقیت چندانی دیده نمیشود. آدمیزاد با خلاقیت میتواند زنده بماند و جوانه بزند. در کار خودمان چیزی خلق نمیکنیم؛ ای کاش کشفی میکردیم، صدای جدیدی میآمد، نگاه جدیدی بود. من عاشق این مدل کار کردن هستم.
در کارهای طنزتان هم بیشتر شاهد نوعی تیپسازی از شما هستیم.
من تیپ را دوست دارم، اما عاشق سینمای فانتزی هستم. مثلا برای تیپهایی که جانی دپ بازی میکند، غش میکنم!
همکاری شما با مهران مدیری در تلویزیون منقطع و با فاصله بوده است؛ ابتدا ساعت خوش، سالها بعد باغ مظفر و حالا در حاشیه. دلیل این همکاریهای غیرمداوم و منفصل؟
پاسخ ساده پرسش شما این است که مدیری باید دوست داشته باشد با من کار کند و آن قابلیت را در من ببیند. شاید من هم روزی کارگردانی کنم، اما به برادرم نقشی ندهم. این مساله به خیلی چیزها بستگی دارد. مثلا ببینید فلان بازیگر هالیوود افسرده میشود و دست به خودکشی ناموفق هم میزند اما دوباره به سر کارش بازمیگردد. حال من هم مانند همه آدمها میتواند بد باشد. خب 9 سال پیش یکبار هم حال من بد بوده است، اما هنوز خیلیها تا اسمم را میشنوند، میپرسند که میشود با فلانی کار کرد؟ عجیب و غریب است. این حرف و حدیثها هم در کمکاری من بیتاثیر نبوده است. اصلا شنیدن همین حرفها هم آدم را داغان میکند. باید برایتان پیش بیاید تا متوجه حال من شوید. من معتقدم یکسری از نقشها را بازیگر میتواند حتی با حال بد بازی کند و اتفاقا جایزه هم بگیرد. یکسری مسائل با من مانده است و رهایم نمیکند. در این 9 سال کلی کار کردهام، همیشه هم خنده روی لبانم بوده، اما هنوز که هنوز است همه فکر میکنند که حالم خراب است. به دکتر که مراجعه میکنم میپرسد حالت خوب است؟ پاسخ میدهم نه، سرما خوردهام اما او میگوید که حال کلیات را میگویم. خب اینها خودش حال انسان را خراب میکند.
از نقشتان در سریال در حاشیه بگویید.
نقش که خیلی پررنگ نشد و به چشم نیامد. قرار بود سریال 90 قسمتی باشد و این نقش هم به مرور پخته شود. به نظرم نقش پیچیدهای نیست. چنین نقشهایی را دوست دارم، با این حال خیلی از مسائل در ریتم کار خلل وارد میکند و یک بازیگر باید خودش را با کلیت کار هماهنگ کند و همین موضوع باعث میشود که گاهی خودت را هم تکرار کنی. من به ریتم کار بیشتر فکر میکنم تا نقش خودم. سعی هم میکنم که تکرار نشوم. همیشه هم دوست دارم که متفاوت بازی میکنم و به گمانم تواناییاش را هم دارم. احساس میکنم تماشاگر هم از کارم در سریال در حاشیه راضی است.
به نقشهای منفی علاقه ندارید؟ دوست ندارید تجربهاش کنید؟
یک زمانی که خشمهای درونیام زیاد بود، چرا. حتی تا مدتها دوست داشتم نقش قاتل را هم بازی کنم، اما حالا که به لطف خدا آرامش درونیام زیاد شده این حس و تمایل هم کمتر شده است. یعنی حضور آن آدمها در درونم کمرنگ شده است. اینها شاید به دلیل بالا رفتن سنم هم باشد. در هر حال به نقشهای منفی علاقه کمتری دارم.
شما نقش یک داروفروش را در سریال در حاشیه بازی میکردید که حتی این اواخر کار قصد داشت دارو هم بسازد. نگران نبودید از واکنشهای احتمالی مثلا داروفروشان یا داروسازان؟
نه، فقط دوست دارم یک چیزی بگویم. اگر شوخی کنیم، اما مسخره نکنیم جامعه هم رشد میکند. یک انسان هم تا متوجه عیوبش نشود و آنها را نبیند که نمیتواند در رفع و رجوعش بکوشد. من باید خشم را ببینم و احساس کنم تا از خدا بخواهم که آن را در من برطرف کند. جامعه هم باید نواقصش را ببیند تا بتواند برطرفش کند. هنر هم کارش همین است. اصلا ای کاش یکی پیدا شود و یک سریال طنز در مورد خود هنرمندان بسازد؛ هنرمندانی که از مسیر رسالت خود و انسانیت خارج شدهاند. به نظرم خیلی جای کار دارد. یک سریال 60 قسمتی خیلی خوب میشود. اصلا یکسری از تهیهکنندهها به بازیگر به چشم یک تیرآهن نگاه میکنند. خب همین میتواند سوژه یک اثر طنز شود. البته امیدوارم که صنف آهنفروشها به این موضوع اعتراض نکنند (میخندد).
اگر هنرمندان با خودشان شوخی کنند خیلی از مشکلات مانند روابط ناسالم و غیرانسانی پشت پرده و معضلاتی همچون خرید و فروش نقش حل میشود. در عین حال که یک اثر طنز هم تولید شده و در نهایت شاهد اعتراضات کمتری در آینده خواهیم بود، چراکه مردم میبینند هنرمندان در وهله اول با خودشان هم شوخی میکنند.
محسن محمدی / گروه رادیو و تلویزیون جامجم
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد