کیهان:عملیات هوایی علیه یمن و ارزیابی شتابآلود آلسعود
«عملیات هوایی علیه یمن و ارزیابی شتابآلود آلسعود»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم سعدالله زارعی است که ر آن میخوانید؛عملیات هوایی عربستان علیه یمن که از روز پنجشنبه ششم فروردین ماه جاری آغاز شده و تاکنون به شهادت صدها و مجروح شدن صدها نفر دیگر منجر گردیده، نتوانسته است گره یمن را برای آل سعود باز کند. چرا که این عملیات پرهزینه، هیچ تحرکی در روی زمین مطابق با فلسفه و الگوی عملیات هوایی به نفع عربستان به وجود نیاورده است.
عملیات هوایی به خودی خود موضوعیت ندارد و برتری در آن در مواجهه با مردم و کشوری که از توان هوایی محدودتری برخوردارند، به معنای به نتیجه رسیدن اهداف عملیاتی به حساب نمیآید. عملیات هوایی، عملیات پشتیبانی است و به منظور شکلدهی به حرکت زمینی نیروی مهاجم و یا کمک به حرکت نیروی معارض با دولت مورد تهاجم دنبال میشود اما اگر عملیات هوایی در حد مقدور انجام شود ولی زمینه را برای ورود زمینی کشور مهاجم فراهم نکند و یا نیروی معارض داخلی نتواند از آن برای تغییر شرایط به نفع کشور مهاجم استفاده کند، بینتیجه به حساب میآید و این در حالی است که کشور مهاجم باید تبعات و آثار درازمدت حمله هوایی علیه خود را مورد توجه قرار دهد.
عملیات هوایی رژیم آل سعود علیه یمن نتوانسته است کمک مؤثری به مخالفان انقلاب مردمی یمن بنماید. دو گروه مهم «اصلاح» و «لقاء مشترک» که پس از عزیمت منصور هادی به عدن به او پیوستند، بعد از عملیات هوایی رژیم سعودی سکوت کرده و مشروعیت اقدامات ضد یمنی سعودی را تأیید نکردهاند. در این میان دبیر کل حزب ناصری یمن، عبدالله نعمان که مهمترین گروه چهاربخشی «لقاء مشترک» میباشد، پس از عملیات هوایی رژیم سعودی زبان به انتقاد علیه منصور هادی گشوده و او را مسبب اصلی وضعیت کنونی برشمرده است. سکوت جریان شبه اخوانی- وهابی اصلاح و اعتراض رهبر جریان ناصری به خوبی نشان میدهد که اقدامات رژیم سعودی به تقویت جریان معارضه کمکی نکرده است.
براساس آنچه از سوی مقامات سیاسی و نظامی عربستان- و از جمله ملک سلیمان بن عبدالعزیز- بیان شده، رژیم آل سعود از حملات هوایی اهداف زیر را مورد توجه داشته است:
- عقب راندن مردم و عقیم گذاشتن انقلاب یمن؛ رژیم سعودی برابر الگوی «مبادره - طرح - خلیجی» که انقلاب فوریه 2011 یمن را متوقف کرد، در نظر داشت با حمله هوایی، حرکت مردم یمن در زمینه استقلال این کشور از عربستان را نیز متوقف و وضعیت سابق را برگرداند. مقامات سعودی با بیان این نکته که تغییرات یمن، امنیت کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس را به مخاطره انداخته و باید متوقف شود، سعی داشتند عواقب امنیتی وخیم تغییرات را به مردم انقلابی یمن گوشزد نمایند.
- ممانعت از توافق داخلی در یمن. مردم یمن پس از آنکه مصادره انقلاب فوریه خود توسط عربستان را مشاهده کردند، وارد میدان شده و انقلاب جدیدی را شکل دادند. این انقلاب مسالمتآمیز و مبتنی بر توافق داخلی بین گروهها حول محور ارزشهای ملی و مطالبات واقعی تودههای محروم یمن بود. یکی از شعارهای اصلی «انصارالله» و میلیونها هوادار شافعی و زیدی آن، تحقق نتایج گفتگوها و توافقات میان گروههای یمنی بود این توافق یک پایه محوری داشت و آن تشکیل دولت وحدت ملی به منظور حل مشکلات اقتصادی مردم و از جمله اجرای طرح «جرعه» در حوزه کشاورزی بود. توافق داخلی در یمن که به نتایج مهمی رسید و حتی از سوی منصور هادی رئیس جمهور وقت به رسمیت شناخته شد، عملاً به نقشآفرینی عربستان و دولتهای عربی و نیز گروههای یمنی وابسته به آن پایان داد. یکی از مهمترین اهداف عملیات هوایی رژیم سعودی بر هم زدن توافق داخلی و باز گرداندن سرنوشت مردم یمن به تصمیمات شورای همکاری خلیج فارس با محوریت عربستان بود.
- روحیه دادن به نیروهای در حال فرار. گروههای وابسته به عربستان در یمن شامل حزب اخوانی اصلاح، لقاء مشترک، انصارالشریعه- شاخه یمنی القاعده- و میلیشیای وابسته به منصور هادی، پس از سیطره نیروهای انقلاب بر صنعا- در نیمه شهریور 93- دچار ضعف شدید شده بودند در این میان منصور هادی که طرح تقسیم یمن به شش اقلیم را ارائه کرده بود ناچار شد به شرایط نیروهای انقلاب مردمی به رهبری انصارالله تمکین کند پس از این بود که «محمد باسندوه» جای خود را به «خالد محفوظ بحاح» داد. اما منصور در نهایت با نقض توافق، اول بهمن ماه 93 استعفا کرد و یک ماه بعد به عدن گریخت و حکومت جدیدی در پایتخت یمن جنوبی سابق به وجود آورد اما این ابتکار که با پشتیبانی و بلکه طراحی عربستان همراه بود بیش از یک ماه دوام نیاورد و عدن هم به محاصره انصارالله درآمد.
پس از آنکه طرح عربستان در راهاندازی یک دولت جداییطلب در عدن به شکست انجامید و عبد ربه فرار کرد و اکثر مقامات دولت خودخوانده او دستگیر شدند، ریاض حمله مستقیم هوایی به یمن را در ششم فروردین 94 آغاز کرد. این کشور گمان میکرد با این عملیات نیروهای از هم پاشیده دوباره به یک جریان قوی معارض تبدیل شده و مانع شکلگیری یک دولت هوادار انصارالله در صنعا میشوند. اما البته 10 روز پس از آغاز این عملیات، نیروهای وابسته به عربستان نتوانستند اقدام موثری انجام دهند و چهار استان جنوبی شامل عدن، ضالع، لحج و ابین نیز به منطقه تحت سیطره انصار ملحق گردید.
- نابود کردن پدافند هوایی و پایگاههای نظامی یمن، پس از آنکه ارتش یمن با انصارالله ائتلاف کرد و عملا به مردم ملحق گردید، رژیم آل سعود برای ضربه زدن به توان نظامی و تسلیحاتی یمن، حمله به مراکز پدافندی و پایگاههای نظامی یمن شامل مقر لشکر یکم زرهی که پیش از این تحت فرماندهی علی محسنالاحمر بود، پادگانهای الدیلمی و الصباحه واقع در صنعا، پادگان ریمه حمید در منطقه سنجان، پایگاه هوایی الحدیده، پایگاه هوایی تعز و پادگان العند در استان لحج را در دستور کار گذاشته و بارها آنها را هدف تهاجم بمبافکنهای خود قرار دادند. اما برخلاف تصور مقامات نظامی عربستان، این حملات لطمه چندانی به زیرساخت نظامی یمن وارد نکرد و مقامات ارتش با پیشبینی قبلی، تدابیر لازم را برای حفظ تسلیحات خود اندیشیده بودند.
- تحویل زمین سوخته به مردم انقلابی یمن؛ رژیم سعودی با هدف مواجه کردن انقلاب و مردم یمن با بحران و درگیر کردن آنان با مشکلات عدیده اجتماعی، زیرساختهای محدود این کشور را مورد حمله قرار دادند. آنان گمان میکردند نابود کردن تاسیسات محدود یمن در حوزه صنعت و کشاورزی و خدمات اجتماعی، مردم یمن را به زودی رویاروی نیروهای انقلاب و رهبران آن قرار میدهد.
مردم یمن دارای اقتصاد ضعیفی هستند و این درحالی است که این کشور در زمینه نفت، گاز، آلومینیوم، صنایع غذایی، صنعت نساجی، صنایع دریایی و موقعیت ممتاز ساحلی دارایتواناییهای مناسبی است که اگر یک دولت ملی داشتند، امروزه در رفاه به سر میبردند. با این وجود برابر اعلام کمیساریای عالی سازمان ملل، نرخ بیکاری مردم یمن در سال 2013، 35 درصد بوده است. یمن موقعیت مناسبی در زمینه تولید و صدور محصولات کشاورزی شامل غلات، میوهها، سبزیجات، پنبه، قهوه و لبنیات و انواع دام دارد. در این میان ذرت خوشهای، پنبه و انبه یمن در سطح منطقه هواخواهان بسیاری دارد حملات عربستان به زیرساختهای محدود یمن با هدف ترساندن مردم از فقر بیشتر و در نتیجه دور کردن آنان از انقلاب و رهبران آن دنبال شده است، اما علیرغم گذشت 10 روز از آغاز حملات این رژیم به استانهای اقتصادیتر یمن، نشانهای از جدا شدن مردم از انقلاب دیده نمیشود.
امکان اجرایی عملیات زمینی؛ بینتیجه بودن عملیات هوایی و بعضی از اظهارات و تحرکات رژیم سعودی بحث انجام عملیات زمینی علیه مواضع ائتلاف یمنی حول محور انصارالله را به میان کشیده است. در عین حال بسیاری از ناظران نه تنها درباره مفید بودن آن بلکه درباره اجرایی شدن آن نیز ابراز تردید کردهاند.
عملیات زمینی علیه مواضع ارتش و انصارالله از سه استان یمن در شمال، غرب و جنوب محتمل میباشد. عملیات زمینی سعودی از طریق مرزهای غربی عربستان و شمالی یمن قاعدتا متوجه دو استان صعده و جوف است. این دو استان تحت سیطره انصارالله و ارتش یمن است و عربستان در جریان جنگ ششم حوثیها که از نیمه شهریور تا نیمه بهمن ماه 1388 امتداد داشت، تجربه جنگ با انصارالله را دارد. در جریان آن جنگ، نیروی زمینی و هوایی عربستان، نیروی هوایی اردن و نیروهای زمینی و هوایی یمن- در دوره علی عبدالله صالح- علیه حوثیها که تعداد آنان از چندهزار نفر فراتر نمیرفت، وارد جنگ شدند و در نهایت شکست خورده و چهار استان شمالی یمن- صعده، حجه، جوف و عمران- بطور کامل به تصرف حوثیها درآمد.
انصارالله امروز تشکل یافته از نیروهای پراکنده حوثیها در جنگ ششم و جمعیتهای جدیدی از زیدیهاست که اینک تعداد آنان از هزاران نفر به دهها هزار نفر رسیده و تشکل منسجمی دارند و از سوی هزاران «لجان شعبی» - گروههای مقاومت مردمی- در سراسر شهرها و روستاهای یمن کمک میشوند و به قویترین نیروی دفاعی یمن تبدیل شدهاند. علاوه بر این امروز ارتش یمن در اتحاد کامل با انصارالله بوده و ائتلاف واحدی تشکیل دادهاند و از سوی دیگر از سوی میلیونها توده یمنی حمایت میشوند. بنابراین سرنوشت درگیری زمینی در مناطق شمالی یمن- و غربی عربستان- مشخص است.
احتمال دیگر این است که عربستان از طریق استان «الحدیده» در غرب یمن اقدام به عملیات زمینی کند. این استان طولانیترین مرز دریایی یمن در دریای سرخ را دارد و از این منظر دارای اهمیت استراتژیک میباشد. این استان که اکثریت مردم آن شافعی مذهب هستند، در اختیار ارتش و انصارالله میباشد. عربستان برای حمله زمینی از طریق سواحل الحدیده نیازمند استفاده از نیروی دریایی و بمباران سواحل غربی یمن و سپس پیاده کردن نیروی نظامی از طریق شناورهای نظامی و هلیبرن میباشد. اما درگیری در دریای سرخ موضوعی است که برای تردد آزاد کشتیهای تجاری بینالمللی از جمله دستکم 50 نفتکش که روزانه از این دریا تردد مینمایند خطرآفرین بوده و سبب توقف و تاخیر در انتقال 3/8 میلیون بشکه نفت که روزانه از این آبراه استراتژیک به اروپا منتقل میشود، خواهد شد. این در حالی است که بروز بینظمی در آبراه دریای سرخ نه فقط ارتش یمن و انصارالله را وارد عمل میکند بلکه، هر شهروند الحدیده که خانهاش مورد حمله قرار میگیرد را برای انتقامگیری وارد عمل میکند و این یعنی حرکت صدها قایق مسلح مردمی در دریای سرخ. بنابراین حمله زمینی به الحدیده نیز تا حد زیادی غیرممکن خواهد بود.
احتمال سوم این است که عربستان از طریق استان کوچک «عدن» در جنوب یمن اقدام به حمله زمینی کند. عدن در یک دوره کوتاه حدود دو ماهه، مرکز تحرک مشترک القاعده و میلیشیای وابسته به منصورهادی بود. اینها میتوانستند مقدمات انجام عملیات زمینی عربستان علیه مواضع ارتش و انصارالله را فراهم نمایند. اما در مورد امکان اجرایی این عملیات در جنوب دو نکته اساسی وجود دارد؛ نکته اول این است که عدن و از جمله سواحل آن، اینک بطور کامل در اختیار ارتش و انصارالله است و از حضور نیروهای انصار الشریعه- القاعده- و نیروهای هادی پاکسازی شده است. نکته دوم این است که انجام عملیات از طریق سواحل عدن و الحدیده یک تله برای نیروهای نظامی عربستان به حساب میآید چرا که به محض نفوذ نیروهای نظامی عربستان به عمق یک تا دو کیلومتری این استانها به محاصره ارتش یمن و انصارالله و کمیتههای مردمی وابسته به آن درمیآیند و تارومار میشوند.
جمهوری اسلامی:رفع تحریمها، فرصتها و تهدیدها
«رفع تحریمها، فرصتها و تهدیدها»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی به قلم سیدسروش صاحب فصول است که در آن میخوانید؛اقتصاد ایران پس از تحریمها چه شرایطی پیدا میکند؟ این پرسشی است که طی چند روز اخیر ذهن تمام مردم را به خود مشغول کرده و هر کس در سطح زندگی و دایره فعالیتهای اقتصادی و معیشتی به دنبال پاسخی برای آن است. اما مهمتر و فوریتر از تشریح و گمانهزنی شرایط اقتصاد کشور پس از لغو تحریمها، توجه به اقتضائات و نیازهای ورود به این مرحله است. واقعیت این است که لغو و رفع تحریمها برای اقتصادی مانند اقتصاد کشور ما با مجموعهای از فرصتها و تهدیدات همراه است که غفلت از این تهدیدات و دلخوش کردن به فرصتها، خود مجموعهای از مشکلات جدید را به همراه میآورد.
درک فرصتها و شناسایی تهدیدها بیگمان حاصل نمیشود مگر با شناخت شرایط فعلی و ظرفیتها و کاستی ها.
الف – یکی از تهدیدهای جدی در شرایط فعلی، فربه شدن بیش از اندازه انتظارات و توقعات جامعه از دولت و ایجاد امیدواریهای غیرواقع بینانه از لغو تحریمها است. نگاهی دقیقتر به شرایط اقتصادی کشور نشان میدهد که در یک دستهبندی کلی، اقتصاد ایران گرفتار دو مشکل عمده است؛ مشکلات ساختاری و روبنایی که البته بیارتباط با گرفتاریهای ساختاری نیستند. بخش عمدهای از مشکلات ساختاری اقتصاد کشورمان ارتباط مستقیمی با تحریمهای چند سال اخیر نداشتهاند و علل عمیقتری در پیدایش و استمرارشان نقش داشته است. به عنوان مثال وابستگی شدید به درآمدهای نفتی و حضور پررنگ نهاد دولت در اقتصاد از جمله مشکلاتی است که به یکی دو سال اخیر بلکه سه دهه گذشته و حتی پیش از آن نیز محدود نمیشود. نکته مهم این است که آثار زیان بار و پیامدهای خسارت بار این مشکلات در برههای مانند چند سال گذشته که دشمنان با وضع تحریمهای سختگیرانه، درآمدهای نفتی ما را هدف قرار داده بودند، بیش از گذشته مشهود و محسوس شده است.
این دسته از مشکلات که اتفاقاً خطرناکتر و حل آنها در اولویت است، در کوتاه مدت و با رفع تحریمها، قابل حل نیستند و چه بسا مجدداً مغفول واقع شوند. به همین دلیل، انتظار حل و فصل چنین مشکلاتی نمیتواند توقع منطقی باشد و طرح این انتظارات، جز دمیدن در توقعات بیجا معنای دیگری ندارد.
دسته دوم، مشکلات که بیشتر برای بدنه جامعه به چشم میآید و رگههای پررنگی از انتظار برای حل آنها را نیز میتوان به روشنی در گفت و گوهای جاری مردم مشاهده کرد، مسائلی هستند که عمدتاً ریشه در همان مشکلات ساختاری دارند و با وضع تحریمها، تشدید شده بودند. به عنوان مثال جهش شدید قیمت ارزهای مختلف در چند سال اخیر اگرچه تا حدودی معلول تحریمهای بانکی و نفتی بود ولی ریشه این جهش را باید در اصرار بر اجرای سیاست نادرست تثبیت نرخ ارز طی دو دهه گذشته جستجو کرد چنانکه با وجود ادامه تحریمها، دیدیم که نرخ دلار در محدوده سه هزار تومان باقی ماند چرا که این قیمت در واقع ارزش نسبی واقعی دلار نسبت به ریال بود. به همین خاطر نیز نباید انتظار داشت پس از لغو تحریمها هم دلار به حد هزار تومان باز گردد.
در چنین شرایطی است که انتشار عکسهای مردم درحالی که دلار و اسکناس 500 تومانی را کنار هم قرار داده بودند، نگران کننده است و به نظر میرسد دولت، رسانهها و نخبگان جامعه باید اقدامات جدی و سریعی در زمینه مدیریت انتظارات جامعه از رفع تحریمها انجام دهند.
ب – اقتصاد ایران پیش از دولت نهم با اقبال خوبی از سوی سرمایهگذاران خارجی مواجه بود. در دوران دولت نهم نیز با افزایش قیمت جهانی نفت، درآمدهای بینظیری عاید کشور شد ولی در کمال تاسف در هیچ یک از این دو مقطع آن گونه که شایسته بود از فرصتهای مناسب استفاده نشد. در دولت هشتم صرفاً به وارد کردن فناوری بسنده شد و در دولت نهم هم درآمدهای ارزشمند نفت صرف امور جاری شد. یادآوری این تجربه از آن جهت در شرایط فعلی ضروری است که ممکن است با رفع تحریمها مجدداً شاهد حضور سرمایهگذاران و شرکتهای دارای فناوری خارجی و افزایش درآمدهای نفتی باشیم. بنابر این مسئولان و فعالان اقتصادی باید این بار از تکرار اشتباهات قبلی پرهیز کنند و الگوی کسب و کارها را به گونهای طراحی کنند که سرمایهگذاران و شرکتهای خارجی، شرکای تولید کنندگان داخلی باشند نه رقبای آنان.
ج – در میان اهالی اقتصاد مشهور است که «سرمایه ترسو است». از این رو پایین بودن ریسک سیاسی و... جزو بدیهیترین شروط هر سرمایهگذاری برای حضور در یک کشور است. با رفع تحریمها این مانع بزرگ از سر راه سرمایهگذاران برداشته میشود ولی این، تمام مسئله نیست. حضور سرمایهگذاران اعم از داخلی و خارجی کافی نیست. این حضور زمانی مفید خواهد بود که سود و انتفاع سرمایهگذاری نیز چشم انداز روشنی داشته باشد. این افق امیدوار کننده هم نیازمند وجود قوانین مناسب و متناسب با شرایط جدید کشور، فضای مناسب کسب و کار، ایجاد امنیت در تبادلات، فراهم بودن زیرساختهای ارتباطی و... است.
رسالت:بد و خوب بیانیه لوزان
«بد و خوب بیانیه لوزان»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم محمدکاظم انبارلویی است که در آن میخوانید؛بیانیه لوزان را نباید کم اهمیت تلقی کرد. این بیانیه حاوی مطالب مهمی است که باید در مورد آن تعمق کرد. پس از 18ماه گفتگو درباره مناقشه هستهای در دولت یازدهم آن را باید محصول تلاشهای دیپلماتیک در دولت جدید ارزیابی کرد. گفتگوهای هستهای طی 11 سال گذشته هیچ گاه قطع نشده و در دولتهای گذشته با فراز و نشیبهای فراوانی روبه رو بوده است. در دولتهای نهم و دهم این گفتگوها در حالی تداوم داشت که جهان مجبور بود ورود ایران به باشگاه هستهای با غنیسازی 20 درصد را به رسمیت بشناسد. در همین دوره بود که پیشرفتهای هستهای ایران به نقطه برگشت ناپذیر رسید به گونهای که حمله به تاسیسات هستهای ایران ناممکن شد.
گزینه فشار سیاسی و اقتصادی هم جواب نداد، لذا دولتهای زورگوی جهان مجبور شدند در گفتگوها تن به امتیاز دادن بدهند. فتنه 88 این امتیازدهی را به تاخیر انداخت اما خبر پیشرفتهای هستهای ایران روز به روز آنها را نگرانتر میکرد. ضمن اینکه کاری جز افزودن بر حجم تحریمها نداشتند. حاصل تحریمها سرعت گرفتن پیشرفتهای ایران در ابعاد فناوریهای نوین از جمله هستهای و نظامی بود. با روی کار آمدن دولت یازدهم اشتیاق غرب به مذاکرات و امتیاز دادن شدت گرفت اما به دلیل غرور و استکباری که داشت در دادن امتیازات خسّت به خرج میداد.
غرب در توافق ژنو غنیسازی هستهای را پذیرفت اما حاضر به اعتراف آن نبود، توافق ژنو را تفسیرپذیر کرد و در این مدت به دنبال تفسیری بود که زیر بار حقوقی غنیسازی اورانیوم نرود اما در لوزان شمشیر و سپر را زمین گذاشت و مجبور شد مشروعیت دانش هستهای در ایران را به رسمیت بشناسد و غنیسازی را حداقل زیر 5 درصد قبول کند و در مورد تحقیق و توسعه هم علی رغم ان قلتهایی که دارد، بپذیرد که کارهایی در ایران صورت گیرد. لحن بیانیه لوزان لحن کسی را دارد که التماس میکند تو را به خدا بیش از این پیشرفت نکنید. لذا محدودیتهایی را پیشنهاد میکند. آمریکاییها همین وضعیت را در سال 88 پذیرفته بودند اما دل به فتنه و تغییر از درون بسته بودند. ولی چیزی عاید آنها نشد. اکنون میبینند دولت اقتدار خود را حفظ کرده است. لحن آنها درباره دولت و رهبری انقلاب تغییر کرده است و با احترام و تکریم سخن میگویند ضمن اینکه "لاتبازی جهانی" خود را نمیخواهند فراموش کنند. آنها چشم دیدن نطنز و فردو را نداشتند، از آب سنگین اراک هراس داشتند و به چیزی جز ویرانی و شخم زدن این سه مرکز با بمب و موشک رضایت نمیدادند اما خودشان هم میدانستند این کار عملی نیست.
اگر بود یک لحظه تردید نمیکردند. لذا 1+5 در لوزان دستها را بالا بردند و این حق را در بیانیه مشترک به رسمیت شناختند. به همین دلیل در عکس یادگاری زیاد خوشحالی نکردند، به هم دست ندادند و تبریک هم نگفتند و در برابر دوربینها وزرای خارجه همدیگر را در آغوش نگرفتند.
آنها در بیانیه اعتراف کردند" ایران برنامه صلح آمیز هستهای خود را دنبال می کند"، "نطنز به عنوان مرکز غنیسازی ایران میماند"، "تحقیق و توسعه غنی سازی در ایران بر روی ماشینهای سانتریفیوژ بر اساس یک جدول زمانی و سطح توافق شده انجام میگیرد "و...
این ادبیات هستهای با ادبیات هستهای چارواداری 6 قطعنامه سازمان ملل و قطعنامههای تحریم اتحادیه اروپا و کاخ سفید و کنگره آمریکا متفاوت است. بعد هم گفتهاند اگر چنین و چنان شود قطعنامههای شورای امنیت و نیز تحریمهای اتحادیه اروپا و ایالات متحده آمریکا لغو خواهد شد. این نوع "غلط کردم" گفتن 6 قدرت جهانی است. این دستاورد را نباید دستکم بگیریم لذا باید از تیم هستهای به خاطر مقاومت در برابر زورگوییهای غرب و بویژه آمریکا تشکر کرد. این وجه خوب بیانیه لوزان است ضمن اینکه بیانیه، یک بیانیه حقوقی الزام آور نیست و ممکن است تفسیرهای متفاوتی از آن شود کما اینکه آمریکاییها از همان ابتدا تفسیرها و روایتهای خود را بیان کردند. اما واکنش اوباما و نتانیاهو چیزی را عوض نکرد و نتوانست صورت مسئله عقب نشینی آنها در افکار عمومی جهان را عوض کند.
اوباما تصریح کرد که نمیتوانستند گزینه نظامی یا فشار و تحریمها را دنبال کنند لذا مجبور به تن دادن به راه حل سوم شدند و این راه به دلیل مقاومت ملت ایران و رشادت دانشمندان هستهای بویژه شهدای هستهای اجتنابناپذیر بود.
با همه این اوصاف بیانیه لوزان یک تفاهمنامه است و هیچ ارزش اجرایی ندارد. ما هنوز تا متن توافق که دقتهای حقوقی و تضمینهای لازم در آن لحاظ شده باشد فاصلهای حداقل به مدت سه ماه داریم.
واکنشها در برابر این بیانیه فوق العاده باید هوشمندانه باشدو از هر گونه ذوقزدگی و قهرمانسازی باید پرهیز شود، چرا که راه
پر سنگلاخی را در پیش داریم و نباید از آن راضی بود، چرا که در ازای چیزی که هنوز دریافت نکردهایم امتیازات فوق العادهای داده شده است که حاصل خون شهیدان هستهای و دانشمندان دلسوز و زحمتکش در حوزه فناوری صلح آمیز هستهای بوده است.
بیانیه لوزان یک تفسیر فنی دارد که رضایت بخش نیست. دادهها فوق العاده سخاوتمندانه بوده است.
ما میتوانستیم در خصوص امتیازاتی که دادیم چانهزنی بیشتری کنیم و این قدر سخاوت به خرج ندهیم. بویژه اینکه بخشی از این امتیازات به دلیل اعتمادسازی نقداً پرداخت شده است. پذیرفتن پروتکل الحاقی با دقتهایی به لحاظ استقلال ملی باید همراه باشد و مجلس حتماً در این مورد حرف ملت را خواهد زد. در این مورد ملاحظات امنیت ملی رعایت نشده است و این را از مفاد "بد" بیانیه لوزان باید تلقی کرد. باید توازنی بین "دادهها" و "ستادهها" وجود داشته باشد.
آقای صالحی مسئول فنی "تیم مذاکرهکننده" باید به سئوالات و دغدغههایی که در این مورد وجود دارد پاسخگو باشد. ما در آستانه تصمیمسازی و تصمیمگیری در سطح ملی هستیم که به لحاظ تاریخی فوق العاده مهم است. نباید هیچ ابهامی در این مورد وجود داشته باشد. البته مردم توقع فتح الفتوح در این مورد ندارند اما نباید به سمتی هم رفت که برخی بر این تفاهم یا توافق، نام تلخ "ترکمانچای" را بگذارند.
قرار نیست در خصوص خوب و بد بیانیه لوزان یک دو قطبی در جامعه شکل گیرد. برای این حالت غرب سناریو دارد. لذا هم دولت و هم موافقان و مخالفان باید این مراقبت را داشته باشند که تصویری درست از موضوع داشته باشند. بزرگنمایی و کوچک نمایی دستاوردها همان قدر مخرب است که در مورد امتیازات داده شده همین مسیر طی شود، باید واقع بین بود.
دولت سه ماه مهلت دارد ابهامات را حل کند و به پرسشهای پیش روی افکار عمومی پاسخ دهد تا هزینه این تصمیمگیری برای ملت حداقل باشد. نباید آنچه میدهیم دقیق و با اندازهگیری دقیق و آنچه قرار است بگیریم تفسیرپذیر و نسیه باشد. ملت به چیزی جز لغو یکباره تحریمها آن هم یکجا و همزمان رضایت نمیدهد. اینکه غربیها دل خود را به تعلیق آن هم 10 ساله و 15 ساله خوش کنند، یک سراب است. خطوط قرمز مردم و رهبری در حقوق هستهای باید رعایت شود. هیچ دولتی نمیتواند از این خطوط عبور کند. لغو تحریمها پس از اجرای توافق و یا انجام تعهدات ایران یک نیرنگ کثیف است. بیانیه لوزان در روشنگری نسبت به رعایت حقوق ملت کاستیهایی دارد که باید در متن حقوقی که قرار است طی سه ماه تا تیرماه سال جاری تدوین شود، رفع گردد. همه چیز باید صریح و روشن و بدون ابهام باشد. بین آنچه میدهیم و آنچه می گیریم باید توازن وجود داشته باشد. البته برای آنچه از دست میدهیم نباید عزا گرفت و برای آنچه هم به دست میآوریم جشن و پایکوبی معنا ندارد.توافق هستهای یک قرارداد بین ایران و 6 قدرت جهانی است که ما را از یک گردنه صعب العبور میگذراند و به قله پیشرفتهای هر چه بیشتر ایران نزدیک میکند. این عبور باید صبورانه، هوشیارانه و قهرمانانه صورت گیرد.
قدس:بازی دو سر باخت عربستان
«بازی دو سر باخت عربستان»عنوان یادداشت روز روزنامه قدس به قلم دکتر حسن حسن زاده است که در آن میخوانید؛نظام سعودی در زمان حاضر یکی از سختترین مراحل تاریخ خود را میگذراند و نظر به حساسیت این نظام، سران آل سعود، به هر تغییری از یک سو و تمرکز امتیازات در دست خانواده حاکم از سوی دیگر، هر اصلاح نسبی را خطری بزرگ برای نظام کنونی میدانند.
این کشوربه عنوان بزرگترین مدافع منافع غرب، بویژه آمریکا در منطقه تصمیم دارد بودجه نظامی خود را در سالهای آینده تا هفت برابر افزایش دهد . در بحرین حتی به قیمت استخدام نیروهای نظامی به مقابله با مردم پرداخته و درجریان اعتراضهای مصر نیز نقشی ارتجاعی ایفا کرده است؛ به طوری که در ابتدا و در روزهای نخست انقلاب و اعتراضها در مصر، از «حسنی مبارک» رئیسجمهور مصر حمایت و پشتیبانی کرد. بعدها ریاض کمکهای میلیاردی خود را برای حمایت و پشتیبانی از رژیم نظامی قبل و بعد از حاکمیت «محمد مرسی» اختصاص داد. ضمن اینکه پشتیبانی و حمایتهای گسترده عربستان از نیروهای ضد انقلابی در دو کشور بحرین و مصر با تلاشها و فعالیتهای این کشور در سوریه در تقابل آشکار قرار دارد. این کشور در موضوع سوریه ، موضع «مخالفت با شرایط کنونی و موجود» را در پیش گرفته و بر حمایت و پشتیبانی از مخالفان سیاسی و نظامی رئیسجمهور سوریه و حکومت وی تأکید غیر قابل انعطافی دارد.
از سوی دیگر پیگیری و تلاش ایران برای دستیابی به صنایع هستهای تأثیر زیادی بر شکلگیری دستور کار منطقهای این کشور داشته و تهدید بسیار مهمی برای خود تلقی کرده است، به طوری که این کشور به شکل علنی ویا غیر مستقیم به یکی از مخالفان جدی مذاکرات تبدیل شد .
به هر حال باید اذعان کرد که تمامی این اقدامها و تلاشها در راستای رویکردی است که عربستان از گذشته و پیش از آغاز بهار عربی اتخاذ کرده بود، اما پس از آن به اقدامهای خود شدت بخشید، به طوری که در صدد بر آمد قاطعانهتر از گذشته با مسایل منطقه ای برخورد کند و با تمام قدرت به منظور تغییر شکل نقشه اتحاد منطقه و دستیابی به منافع خود تلاش نماید.
وبه همین منظور است که این بار با شدت بیشتری وارد جنگ با یمن شده و حتی ننگ همکاری با اسراییل را هم به جان خریده است تا به این وسیله هم نقش منطقه ای خود را در جهت منافع غربی ها به درستی ایفا کرده باشد و هم بتواند منافع کسب شده از دهه های گذشته ناشی از دست نشاندگی حاکمان یمن را حفظ کند . منافعی که حداقل آن به اجاره گرفتن سه استان یمن به نفع سعودی هاست. بنابراین اگر از لحاظ تاریخی به این موضوع بنگریم، درمییابیم که عربستان همواره خواهان نوعی رویکرد خاص در تقابلات خود بوده است، رویکردی با ریزه کاریهای خاص و تا حد زیادی ارتجاعی.
عربستان حتی در موضوع سوریه نیز ترجیح میداد که متحد تاریخی خود یعنی آمریکا، از اپوزیسیون و گروههای مخالف بشار اسد بیشتراز اینها حمایت و پشتیبانی کند، بنابراین زمانی که متوجه شد آمریکا با اقدامها و تلاشهای این کشور به منظور تضعیف ایران و بشار اسد آن طوری که مایل است همراهی نمیکند، بسیار خشمگین و عصبانی شد و این بار در یمن مستقیم به صحنه آمد تا جلوی تزلزل سیاسی خود را بگیرد، غافل از آن که امروز این کشور در شرایطی قرار دارد که هر اقدامی به ضرر اوست و این به دلیل ناتوانی در اتخاذ سیاستهای مستقل و معقول در ارتباط با مسایل بحق داخلی و منطقه ای است.
سیاست روز:مردم هم توقع معجزه ندارند
«مردم هم توقع معجزه ندارند»عنوان سرمقاله روزنامه سیاست روز به قلم سیاوش کاویانی است که در آن میخوانید؛این که تاکید میشود، درباره موضوعی یا اتفاقی بزرگنمایی نشود، یا بر سر آن جنجالی صورت نگیرد، حرف درستی است، چون اگر با این بزرگنمایی، توقعاتی در میان افکار عمومی ایجاد شود، آنگاه که آن موضوع و اتفاق از واقعیت فاصله گرفت، به هر دلیلی، پاسخ دادن به افکار عمومی بسیار مشکل خواهد شد.
ایجاد توقع و انتظار خارج از ظرفیتهایی که وجود دارد، هزینههای زیادی را برای کشور میتراشد. این هزینهها از هر جنبه و نظر، مادی و معنوی، باعث میشود که مردم نسبت به دستاوردی که قرار بود با گفتوگو و مذاکره به دست بیاید، دلسرد شوند. به همین خاطر تیمی که به دنبال دستیابی به یک هدف و منظور است، باید سعی کند تا سطح توقعات جامعه را نه تنها بالا نبرد، بلکه به پایین آوردن آن اقدام کند.
اکنون که گفتوگوهای هستهای، شاید روزهای پایانی خود را سپری میکند و میرود تا احتمالاً به یک توافق نهایی برسد، بدون اغراق و بزرگنمایی، این یک دستاورد برای جمهوری اسلامی ایران است که ثابت کند و افکار عمومی جهان را اقناع کند که فعالیتهای هستهای ایران صلحآمیز است. باید توجه داشت که با وجود رسانههای گسترده نظام سلطه، افکار عمومی مردم دنیا هم با سیاستهای منفی تبلیغی علیه ایران همراهی میکردند. اکنون این همراهی شکننده شده و بسیاری از مردم جهان هم پی به دروغ بزرگ آمریکا و غرب علیه ایران بردهاند.
موضوع مهم در این بحث این است که، گرچه هنوز توافقی به دست نیامده است، اما راه آن با استمرار گفتوگوهای هستهای هموار شده است، اما این که یک بیانیه سیاسی و تأثیرات آن اینگونه مورد توجه قرار گیرد، به صلاح نیست. چرا؟ برای این که اگر این توافق هم انجام شود ولی اتفاقی در امور اقتصادی و معیشت مردم هم نیفتد، مردم با خود چه فکری خواهند کرد؟!
اقتصاددانان هم تأکید دارند که، برچیده شدن همه تحریمهایی که علیه ایران به خاطر موضوع هستهای وضع شده، گره اقتصادی کشور را باز نمیکند.
هنگامی که خبر بیانیه لوزان منتشر شد، عدهای از مردم به خاطر آن ابراز خرسندی و شادمانی کردند، عدهای به فرودگاه رفتند تا از بازگشت تیم هستهای کشورمان استقبال کنند، بدون شک کار تیم هستهای، سخت و دشوار است. یک کشور در مقابل ۶ کشور که خود را قدرت جهانی میدانند، هماوردی دو طرفه، به مانند میدان شطرنج است. شطرنجی که یک طرف صحنه آن ایران نشسته و طرف دیگر ۶ کشور دنیا. بازی سنگین و نفسگیر است و برای هدایت بازی نیاز به همدلی میان نقشآفرینان تیم ایرانی است. مهمترین حامی این تیم رهبری انقلاب اسلامی و مردمی هستند که در این سالها توانستهاند با ایستادگی خود، حامیان و مشوقان تیم باشند.
مردم به خوبی در جریان روند گفتوگوهای هستهای و مواضع طرف مقابل قرار دارند و به خوبی اخبار این تحولات را رصد میکنند. آنها به خوبی میدانند که طرف مقابل، قابل اعتماد نیست و باید در این نبرد، هوشیاری و هوشمندی تیم هستهای مهمترین موضوع باشد، چون احتمال نیرنگ آمریکا در این صفحه شطرنج بسیار محتمل است، در واقع یقین است.
مردم در این موضوع شاخص و نماد خوبی هستند که متوجه شویم، طرف مقابل یعنی آمریکا، تا چه اندازه در بیانیه لوزان، حسننیت دارد و تا چه اندازه ایران به اهداف خود رسیده است.
ابراز خوشحالی و شادمانی مردم هم یکی از عوامل مهم این موفقیت است. به عنوان مثال هنگامی که تیم ملی فوتبال کشورمان در یک بازی بینالمللی با پیروزی به خانه باز میگردد، مردم خودجوش برای ابراز احساسات خود، به خیابانها میآیند و شادی خود را نشان میدهند، تعداد آنها هم قابل توجه است و میتوان ادعا کرد که قاطبه مردم از این اتفاق خشنود هستند.
در یکی دو روز گذشته مردم به خاطر بیانیه «لوزان» به خیابانها آمدند. تعداد آنها زیاد هم نبود بلکه با جمعیتی قلیل به خیابان آمدند. این اتفاق نشان میدهد که مردم از چند و چون نتایج گفتوگوها آگاه هستند و به خوبی درک میکنند که اکنون زمان بروز شادمانی نیست، چرا که همچنان نتایج گفتوگوها در ابهام است و نمیتوان برای آن با شرایط موجود قضاوت کرد و البته به خوبی هم میدانند که اگر هم توافق نهایی به دست بیاید، باز هم تحول اقتصادی در کشور اتفاق نخواهد افتاد، مردم آگاه هستند که مشکلات اقتصادی کشور به تحریمها ارتباط مستقیم ندارد، بلکه حل مشکلات اقتصادی کشور تنها با توجه به توصیهها و برنامههایی است که رهبر معظم انقلاب بارها بر آنها تاکید کردهاند. حمایت از تولید داخلی، عزم ملی و مدیریت جهادی، کار و تلاش و از همه مهمتر اقتصاد مقاومتی.
جمهوری اسلامی ایران در جریان گفتوگوهای هستهای هر نتیجهای حاصل شود، بازنده آن نخواهد بود. چه توافق بشود و چه نشود، پیروز میدان شطرنج هستهای، جمهوری اسلامی ایران است. اگر توافق نشود، ایران چیزی را از دست نداده، بلکه اتفاقاً، وضعیت فعالیتهای صلحآمیز هستهای به شرایط قبل باز میگردد و اگر هم توافق بشود، فعالیتهای هستهای هر چند براساس توافق، محدودیتهایی را تحمل خواهد کرد، اما حقانیت ایران اثبات خواهد شد و بخشی از تحریمها هم برچیده میشود.مردم هم توقع معجزه از توافق احتمالی هستهای ندارند.
وطن امروز:غیبت ملت در جشن دولت
«غیبت ملت در جشن دولت»عنوان سرمقاله روزنامه وطن امروز به قلم سیدعابدین نورالدینی است که در آن میخوانید؛ 1- آقای روحانی قبل از آنکه به دنبال حل کردن سایر مسائل اختلافی با آمریکا باشد، ابتدا باید چارهای برای همین موضوعی که فعلا درگیر آن هستند، یعنی موضوع هستهای تدبیر کنند! هنوز موضوع هستهای به جایی نرسیده است! مذاکره با آمریکا برای لغو تحریمها آغاز شد و این مذاکرات هنوز هیچ دستاوردی برای مردم ایران نداشته است! بهرغم تعطیلی و توقف بخش مهمی از صنعت هستهای ایران، مذاکره تیم هستهای آقای ظریف برای مردم ایران چه آوردهای داشت که اکنون در میانه راه مذاکرات، برای حل سایر موارد اختلافی ابراز تمایل میشود؟! یک واقعیتی وجود دارد و آن این است که رفتار و ادبیات دولت در قبال مذاکرات مدتی است با مطالبات ملت از این مذاکرات فاصله گرفته است. یعنی آن اهتمام لازم برای رعایت انطباق مطالبات دولت و ملت مشاهده نمیشود. گفتوگوهای هستهای در ابتدا با محوریت «مذاکره برای لغو تحریمها» آغاز شد اما اکنون پس از ماهها گفتوگوهای دوجانبه و چندجانبه، گویا برخی به دنبال آن هستند که «مذاکره برای توافق» جایگزین مذاکره برای لغو تحریمها شود! خب! این قطعا موجب سلب اعتماد عمومی میشود. دولت باید نهایت تلاش خود را انجام دهد که در افکار عمومی بهعنوان نماینده ملت در مذاکرات هستهای پذیرفته شود!
2- دولتیها توافق لوزان را روی دست گرفتند و بهرغم تمهیدات فراوان با استقبال عمومی مواجه نشدند!
در واقع به غیر از آنکه روایت دولتهای آمریکا و ایران از توافق لوزان متفاوت و بعضا متناقض بوده است، در ایران نیز میتوان یک نوع دوگانگی در برآورد از توافق لوزان را مشاهده کرد. دولت که به نمایندگی از ملت به مذاکرات هستهای رفته است، معتقد است آنچه در لوزان انجام داده، مطالبات عمومی بویژه درباره لغو تحریمها را محقق میکند! دولتیها توافق لوزان را جشن گرفتند و وزرا به ظریف، ظریف به وزرا، روحانی به ظریف و ظریف به روحانی تبریک گفتند! اما طی این 2 روز همه ما دیدیم که واکنش مردم به توافق لوزان، با واکنش دولت متفاوت بود. گزارهها و نشانههایی که حاکی از همزبانی مردم و دولت درباره توافق لوزان باشد دیده نشده است. حتی بهرغم تمهیدات گسترده برای ایجاد یک کارناوال خیابانی در حمایت از این توافق، توفیق چندانی بهدست نیاوردند. توئیت معنادار ظریف درباره تجمع ساعت 20 جمعه و نیز سخنرانی روحانی یک ساعت قبل از زمان تجمع هم باعث نشد یک تجمع خیابانی قابل توجه در حمایت از توافق لوزان بهدست آید. جالب آنکه اقدامات غیر منطقی صدا و سیما برای تهییج و تحریک افکار عمومی برای دفاع از توافق لوزان هم باعث تهییج و تحریک مردم برای آمدن به خیابان نشد. به هر حال پروژه دیپلماسی خیابانی ناکام ماند و به جای آنکه نشانگر همزبانی دولت و ملت در موضوع مذاکرات باشد، روایتگر یک شکاف نگرانکننده شد!
3- «تردید»! این مهمترین پیامی است که از رفتار مردم نسبت به توافق لوزان میتوان دریافت کرد. البته این به معنای ناامیدی نیست اما کاملا مشخص است که محاسبات عمومی نسبت به مقوله تحریمها و مذاکرات هستهای نسبت به گذشته تغییر کرده است. متاسفانه این تردید میتواند به مرور باعث ایجاد بیاعتمادی میان ملت و دولت شود! تغییر رفتار مردم نسبت به مذاکرات هستهای و نتیجهبخش بودن آن البته دلایل متعددی دارد.
اول، نقدهای جریان فعلی حاکم بر قوه مجریه به مذاکرات هستهای گذشته و مقوله تحریمها اساسا فاقد بنیانهای عقلی و صرفا متکی بر هیجانها و احساسات عامهپسند بود. آنها با تعابیر تودهپسند تفسیری از مذاکرات و موضوع هستهای مطرح کردند که حل مشکل معیشت و تحریم را وابسته به صرفا مذاکره با آمریکا کرده بود. یعنی افکار عمومی حل موضوع هستهای و مخاصمه آمریکا با ایران را عامل بهبود معیشت و یک امر ساده میدانست. وعدههای روحانی در انتخابات نیز بر همین انتقادات احساسی مبتنی بود. وعده حل مشکلات در 100 روز نیز مبتنی بر همین رفتار و ادبیات عامهپسند بود. در واقع یک نوع سادهانگاری و سطحینگری نسبت به مقوله هستهای و تحریمها توزیع شد! اکنون با گذشت یک سال و نیم از مذاکرات اما تناقض نقدها و وعدهها با آنچه رخ داده را درک کرده و تا حدودی با واقعیت موضوع آشنا شدهاند.
دوم، دولتیها باید نسبت به مخدوش شدن صداقت خود در جامعه هوشیار باشند! آنچه دولتیها درباره توافق ژنو روایت کردند به مرور رنگ باخت و به مرور صحت انتقادات نسبت به محتوای این توافق آشکار شد. در واقع جامعه متوجه شد که روایت اولیه دولتیها از مذاکرات و توافق ژنو چندان با واقعیت تطابق نداشت. از سوی دیگر طرح دغدغههای حزبی از سوی ظریف در مذاکرات بر اعتماد مردم نسبت به دولت اثر گذاشت. اصرار دولتیها بر محرمانه ماندن متن مذاکرات و به عبارتی مخفیکاری آنها هم تاحدودی افکار عمومی را مردد کرد. در واقع هرچه زمان گذشت امید جامعه نسبت به نتیجهبخش بودن مذاکرات کمرنگ شد و این منجر به بیاعتمادی و شکاف خواهد شد. برخی آمارهایی عجیب مدعی بهبود شاخصهای اقتصادی هم در این ماجرا بیتاثیر نبوده و نیست. آمارهایی که نتیجه و اثر آن بر سفره مردم قابل مشاهده نبود.
سوم، جامعه شاهد آن بود که دولت به غیر از مذاکرات و امید به گشایش خارجی تقریبا هیچ تحرک قابل تاملی در سایر حوزهها برای بهبود وضعیت معیشتی مردم وجود ندارد. اگرچه اکثر مردم طرفدار توافق هستهای هستند اما سکون و کم تحرکی دولت در این حوزه سوالبرانگیز بوده است! چراکه مردم تبعات و هزینههای قمار یک دولت بر مذاکرات هستهای را میدانند.
چهارم، رفتار آمریکا در طول مذاکرات و ادبیات توهینآمیز آنها نسبت به دولت و مردم ایران نیز میتواند در ایجاد شکاف میان ملت و دولت موثر باشد. مقامات آمریکایی بارها مدعی شدهاند دولت ایران ناگزیر از نشستن پای میز مذاکره بود و به نوعی این ادعا را مرتبا تکرار میکردند که کلید حل مشکلات ایران در اختیار آنها است! رئیسجمهور آمریکا بارها مدعی شد نتیجه انتخابات ریاست جمهوری 92، محصول فرآیندی است که او با کلید زدن تحریمها ایجاد کرد! آنها همچنین مدعی شدند که بقای دولت نیز وابسته به توافق است! در واقع ادعاهای گزاف آمریکاییها میگوید ظهور و بقای دولت ایران وابسته به اهرمهایی است که در اختیار کاخ سفید است. این قبیل رفتارهای متبخترانه و انفعال دولت در قبال آن نیز نوعی سرخوردگی را منجر میشود.
به هر حال به هر دلیلی که باشد مردم آنگونه که دولتیها تصور میکردند از توافق لوزان استقبال نکردند. شاید برخی فکر میکردند مردمی که باخت مقابل آرژانتین یا بوسنی را جشن میگیرند، براساس همان معادله توافق لوزان را هم جشن خواهند گرفت اما در عمل این اتفاق نیفتاد! واقعیت این است که مردم هم دیگر به کسی چک سفید امضا نمیدهند! این البته موضوع خوشایندی است و این امیدواری را ایجاد میکند که حداقل در 3 ماه آینده تلاشی برای جلب اعتماد ملت صورت گیرد.
***
شاید به جز ادعای جان کری مبنی بر مادامالعمر بودن اجرای پروتکل الحاقی توسط ایران، تقریبا هیچکدام از مفادی که در آمریکا درباره مفاد توافق لوزان گفته و نوشته شد، برای ما در ایران تازگی نداشت! در واقع ما در ایران شوکه نشدیم! رآکتور آب سنگین اراک همان اسفند 1392 که آمریکاییها در مذاکرات پیشنهاد بازطراحی آن را دادند، دیگر قرار نبود افتتاح شود! نطنز نیز تنها با 5 هزار سانتریفیوژ قدیمی و برای غنیسازی اورانیوم به میزان 67/3 درصد فعالیت میکند. 13 هزار سانتریفیوژ ایران بلااستفاده خواهد ماند.
قرار است فردو به یک تراژدی ملی تبدیل شود. تاسیساتی که زیر کوه ایجاد شد و فلسفه آن امن بودن در مقابل حملات نظامی دشمن بود، حالا قرار است به یک پارک تحقیقاتی تبدیل شود! جواد ظریف فقط توضیح دهد این چه توافقی است که میگوید غنیسازی را روی زمین انجام دهید و تحقیقات را زیر زمین! آیا این اتفاق جوک نیست! از آن مضحکتر، اخذ رضایت طرف آمریکایی برای چرخش 1000 سانتریفیوژ بدون تزریق گاز در فردو است! «سانتریفیوژهای عقیم» هم آیا یک دستاورد هستهای به شمار میرود؟ ماجرای ذخایر هم از مدتها قبل مشخص بود! با هر فرمولی که باشد، چه ذخایر اورانیوم غنیشده ایران به روسیه منتقل شود و چه براساس یک زمانبندی ثابت تبدیل به اکسید شود، ایران حق ندارد بیشتر از 300 کیلوگرم اورانیوم غنیشده زیر 5 درصد داشته باشد!
حالا آقایان بگویند! اینها شادی دارد؟ باید برای آن جشن گرفت؟!
حمایت:پازل تحولات یمن
«پازل تحولات یمن»عنوان یادداشت روز روزنامه حمایت به قلم دکتر محمد حسن قدیری ابیانه است که در آن میخوانید؛تحولات اخیر یمن، تحولاتی استراتژیک است که بر اوضاع منطقه تاثیری شگرف دارد. اهمیت راهبردی باب المندب که یمن بر آن مشرف است، از اهمیت تنگه هرمز نیز به مراتب بیشتر است، چرا که در صورت مسدود شدن این آبراه حیاتی، کشتی ها مجبور خواهند بود برای تردد میان دریای مدیترانه و اقیانوس هند (از غرب به شرق) دور تا دور قاره آفریقا را بپیمایند و در این صورت وقت و هزینه بسیار زیادی بر حمل و نقل دریایی تحمیل خواهد گردید. علاوه بر این، بخش قابل توجهی از نفت عربستان برای رسیدن به کشورهای آسیایی از باب المندب عبور می کند و در صورت مسدود شدن، بخش مهمی از درآمدهای عربستان از دست خواهد رفت. جمعیت 23 میلیون نفری فقیر اما مقاوم یمن و پیروزی مردم و حاکمیت آنان بر کشورشان بر اثر انقلابی که حادث شده است، خطر بسیار بزرگی هم برای آمریکا، اسرائیل و غرب و هم برای عربستان سعودی به شمار می آید. به همین جهت، غرب تمام تلاش خود را به کار گرفته است که مردم بر این کشور دارای موقعیت استراتژیک مسلط نشوند و همواره عوامل دست نشانده غرب در این کشور حاکم بوده اند. در برهه ای از زمان، حتی اتحاد جماهیر شوروی سعی داشت بر این منطقه مسلط شود. به هر حال هر کشوری در منطقه که در آن انقلاب رخ دهد، مردم در آن به ارکان حاکمیت راه یابند و خواست مردم، اداره سرزمین شان با مشی مردمسالاری باشد، به خصوص مردمسالاری دینی، عربستان سعودی که مرتجعترین کشور جهان است، احساس خطر می نماید.
مردم عربستان هیچ نقشی در اداره کشورشان ندارند و لذا وحشت عربستان نه از تحولات یمن بلکه از مردم سرزمین خود است، از این باب که ممکن است شهروندان سعودی روزی بخواهند بر سرنوشت خود حاکم شده و شاهزاده های سوار بر گرده مردم جزیرة العرب را از اریکه قدرت به زیر بکشند.
تا زمانی که انقلاب اسلامی واقع نشده بود- هر چند ایران کشوری شیعی محسوب می گردید- به خاطر حاکمیت رژیم دیکتاتوری در ایران مشکلی بین حکومت شاه با حاکمیت های سلطنتی در منطقه وجود نداشت و همگی بردگان یک ارباب بودند. اما زمانی که انقلاب به پیروزی رسید و حکومت مردمسالار دینی به قدرت گرفت، رهبران سعودی احساس وحشتی نمودند که از جنس ترس از حمله نظامی نبود. حاکمان جزیرة العرب از این امکان نگران بودند که مردم عربستان نیز بخواهند چنین تحولی را در کشور خود تجربه کنند. لذا تبلیغات علیه ایران با عناوینی چون شیعی و غیرعربی را آغاز نمودند.
با پیروزی مسلمانان در عراق بر اشغالگران آمریکایی و برگزاری انتخابات در آن کشور، عربستان دیگر نتوانست ادّعای غیرعرب بودن را به مردم عراق وارد کند اما همواره تبلیغ می کرد که اکثریت شیعه هستند. در لبنان، با پیروزی های چشمگیر حزب الله، عربستان نتوانست ادعای غیرعرب بودن آنان را سر دهد بلکه شعار شیعه بودن رزمندگان مقاومت را مطرح می نمود، امّا درباره حماس، اخوان المسلمین و تونس این حربه کاملاً از دست آنان گرفته شد زیرا قادر نبود ادعا کند که عرب و سنی نیستند.
حاکمان سعودی از سرنگونی حسنی مبارک ناراحت بودند زیرا در این کشور عربی و سنّی انتخابات برگزار شد و نوعی جمهوریت مستقر گردید، لذا به کودتا علیه رئیس جمهور منتخب و روی کار آوردن السیسی مبادرت نمود و اخوان المسلمین را در لیست گروه های تروریستی قرار داد. تمام این اقدامات از جمله در تونس، عراق، سوریه و بحرین، باعث بر باد رفتن سرمایه گذاری های خاندان آل سعود برای ترویج حاکمیت خود و عقیده وهابیت که به بیش از صدها میلیارد دلار بالغ می گشت، گردید. بر خلاف خواسته آنان، امروزه شاهد شکل گرفتن تنفر عمومی در بین مسلمانان و اعراب و از جمله اهل سنت نسبت به خاندان سعودی در عربستان هستیم و چنین تنفری در ادوار گذشته بی سابقه بوده است و اکنون در بحرین، عراق، لبنان و سوریه شعار مرگ و لعن بر آل سعود در کنار شعار مرگ بر آمریکا و اسرائیل به گوش می رسد.
روی آوردن به حمله نظامی به مردم یمن، نشانگر شکست تبلیغات هنگفتی است که عربستان سالیان طولانی برای آن هزینه کرده بود. اما این حملات هوایی نتوانست مقاومت مردم یمن را در هم بشکند و در عوض موجب بالا گرفتن تنفر در بین شیعیان و اهل سنت این کشور گردید. در حالی که عربستان با حمایت هم پیمانان خود در حال ارتکاب جنایت علیه بشریت و کشتار غیرنظامیان در یمن است، شاهدیم که حوثی های آگاه از اهمیت راهبردی کشورشان، پیشروی در داخل یمن را ادامه داده و عدن را از دست هواداران منصور هادی خارج کرده و کنترل آن را به دست گرفتند.
کنترل شهرها و مناطقی که بر تنگه باب المندب مشرف است، از دیگر دستاوردهای جنبش انصارالله است به نحوی که برخی کشورها از جمله مصر که زمزمه مداخله نظامی در این کشور را داشتند، از موضع خود برای عملیات زمینی عقب نشینی کرده اند. در این میان برخی کشورهای نیازمند به دلارهای آمریکایی نیز حاضر شدند، چوب حراج به خود و مواضعشان بزنند که از آن جمله می توان به ترکیه اشاره کرد. در حقیقت می توان کارگردانی این سناریو که به عهده ایالات متحده آمریکا و رژیم صهیونیستی است را در حوادث یمن به وضوح مشاهده کرد کما اینکه گزارشاتی از شرکت جنگنده های اسرائیلی و کاربرد سلاح های صهیونیستی و غیرمجاز منتشر شده است. این وقایع، خامی حاکمان جدید عربستان را به منصه ظهور می رساند که گمان می کنند می توانند با توسل به زور بر ایمان و عقیده ملتی فائق آیند.
پیروزی مردم افغانستان بر دو ابر قدرت شوروی و آمریکا، شکست آمریکا و همپیمانانش در عراق و سوریه و ابقای بشار اسد، عجز اسرائیل در شکست دادن حزب الله و حماس همه و همه گویای این حقیقت است که سرانجام این جنگ، چیزی شکست و نابودی برای آتش افروزان و پیروزی رهبری هوشمند و مردم آگاه یمن، ثمری دیگری نخواهد داشت و همانگونه که حضرت امام (ره) فرمودند: «خون بر شمشیر پیروز است». حرکت انصارالله به سمت کنترل کامل یمن است و با توجه به اینکه بخش هایی از این کشور تحت اشغال سعودی است، حتی این توجیه وجود دارد که جنبش انصارالله برای دفاع از خود به مرزهای امروزی سعودی حمله کند و برای آزادسازی مناطقی از یمن که به سال ها پیش به اشغال عربستان درآمده بود نیز خیز بردارد.
عربستان سعودی با این تهاجم، زیربنای حاکمیت خود بر جزیرة العرب را متزلزل کرد و آمریکا، اسرائیل و عربستان باید منتظر ضربات سنگین مردم یمن بوده و شاهد فتح یکی از کشورهای استراتژیک تحت بیداری اسلامی باشند. عربستان تنها کشوری است که به نام خاندانی وابسته شناخته می شود؛ کشوری که مهد اسلام و محل تولد پیامبر گرامی (ص) است، اگر بناست نام خاندانی بر آن باشد، باید به نام خاندان پیامبر(ص) نامگذاری شود.
جوان:بیانیه لوزان و دشواریهای پیش رو
«بیانیه لوزان و دشواریهای پیش رو»عنوان یادداشت روز روزنامه جوان به قلم عباس حاجینجاری است که در آن میخوانید؛مذاکرات فشرده و نفسگیر تیم مذاکرهکننده هستهای ایران با گروه 1+5 در لوزان اگرچه به صدور بیانیهای منتهی شد که واجد نقاط مثبت و منفی در روند فعالیتهای هستهای ایران است، اما مانند توافقات اولیه منشأ تفاسیر و برداشتهای متفاوتی شده است که طی دو روز اخیر فضای رسانهها را به خود اختصاص داده است.
پس از انتشار بیانیه لوزان در مصاحبه مشترک مطبوعاتی آقای ظریف و نماینده اتحادیه اروپا که وجه بارز و قابلتقدیر آن پذیرش رسمی غنیسازی ایران توسط گروه 1+5 است اما سندی که وزارت خارجه امریکا بعد از این مصاحبه و به عنوان جزئیات توافق منتشر کرده است بیانگر این است که این سطح از غنیسازی نمیتواند نماد مطالبه مردم ایران از فعالیتهای هستهای باشد. براساس این سند پیوستی ایران برای 15 سال اورانیوم تا 3.67 درصد غنیسازی خواهد کرد. ذخایر اورانیوم ایران به 300 کیلو مواد 3.67 درصد غنیشده تقلیل خواهد یافت و ایران تحت توافق، 6 هزار و 104 سانتریفیوژ خواهد داشت که 5 هزار و 60 عدد آن بهمدت 10 سال غنیسازی خواهد کرد و سانتریفیوژهای آن از نوع آیآر1 خواهد بود.
با نگاه اجمالی به بیانیه و سند پیوستی چند نکته اساسی قابل توجه است:
1- فارغ از عنوانی که برای بیانیه لوزان انتخاب شده، متن آن نشان دهنده پذیرش تعهداتی است که ابعاد آن باید در مذاکرات بعدی تکمیل شود و این امر نشاندهنده دومرحلهای شدن مذاکرات است.
2- لغو تحریمها موکول به راستیآزمایی فعالیتهای هستهای ایران شده است. با توجه به سابقه عملکرد آژانس انرژی هستهای در برخورد خصمانه علیه ایران تحقق رفع تحریمها چشمانداز مبهمی خواهد داشت.
3- پذیرش پروتکل الحاقی ولو به صورت داوطلبانه ضمن اینکه تکرار تجربه تلخ گذشته است، تعهدی را ایجاد کرده که لازمه آن تصویب مجلس شورای اسلامی است؛ مجلسی که تا کنون به طور جدی در جریان مذاکرات قرار نگرفته است.
4- طرف امریکایی از هم اکنون زیادهخواهیهای خود را در ادامه مسیر مذاکرات آغاز کرده است. اوباما رئیسجمهور امریکا بلافاصله بعد از انتشار بیانیه لوزان در سخنانی از پیش برنامهریزی شده میگوید:برخی از تحریمها علیه ایران مرحله به مرحله لغو خواهد شد، البته بازگشت پذیر خواهد بود. تحریمهای دیگر از جمله حمایت از تروریسم و موشکهای بالستیک و حقوق بشر همچنان باقی خواهند ماند. یا اینکه میگوید:امروز، پس از ماهها دیپلماسی سخت و اصولی، به چارچوب توافق دست یافتیم و این یک توافق خوب است، توافقی که اهداف اصلی ما را تأمین میکند. این چارچوب همه مسیرهایی را که ایران بتواند به سلاح اتمی دست پیدا کند، قطع خواهد کرد.
ایران با محدودیتهای شدیدی در برنامه هستهای روبهرو خواهد شد و ایران همچنین با قویترین و شفافترین رژیم بازرسی که در هر برنامه هستهای در تاریخ وجود داشته، موافقت کرده است. بنابراین توافق بر اساس اعتماد نیست، توافق بر اساس راستیآزمایی بیسابقه است.
5- باتوجه به ابعاد باقی مانده در برنامه هستهای ایران و اینکه هرچه غنیسازی میشود تا سطح 300کیلو عملاً باید تبدیل و یا... عملاً ادامه این فعالیتها غیر منطقی مینماید.
6- فراخوانی که برای حضور در خیابانها و شادی کردن، به طور گسترده در شبکههای مجازی انجام شد، اگرچه برای فعالانی که برای ارائه یک نقطه مثبت در کارنامه دولت لحظهشماری میکنند، قابل توجیه است، اما باید توجه داشت که این ایجاد امید نیازمند تحقق عملی است که مردم باید آثار عینی آن را مشاهده کنند و این امر کار دولت را درآینده دشوار میکند.
مقام معظم رهبری در آستانه سال نو در حرم رضوی در مورد مذاکرات هستهای بر چند نکته اساسی تأکید و فرصت مناسبی را برای تیم ایجاد کردند تا بتواند متکی برآن، مذاکرات را قدرتمندانه به پیش ببرد، از جمله اینکه:
1- امریکاییها به این مذاکرات بسیار احتیاج دارند و اختلافات درونی آنها هم به این دلیل است که جناح رقیب دولت کنونی امریکا تلاش دارد تا امتیاز این مذاکرات به نام رقیب حزبیاش ثبت نشود.
2- رئیسجمهور امریکا در پیام خود میگوید در ایران افرادی هستند که با حل دیپلماتیک موضوع هستهای مخالفند، در حالی که این سخن دروغ است، زیرا در ایران هیچ فردی مخالف حل مسئله هستهای از طریق مذاکره نیست. رهبر انقلاب خاطرنشان کردند: آن چیزی که ملت ایران با آن مخالف است، زورگوییها و تحمیلهای دولت امریکا است که ملت در مقابل آن ایستاده است.
3- حضرت آیتالله خامنهای با تأکید مجدد بر اینکه مذاکرات کنونی ایران با امریکا، صرفاً در موضوع هستهای است و نه موضوعی دیگر، خاطرنشان کردند: ما در مسائل داخلی و منطقهای و موضوع تسلیحات، به هیچ وجه با امریکا مذاکره نخواهیم کرد، زیرا سیاست امریکا در منطقه ایجاد ناامنی و مقابله با ملتهای منطقه و بیداری اسلامی است که نقطه مقابل سیاستهای محوری جمهوری اسلامی ایران است.
3- رهبر انقلاب با اشاره به اظهارات مکرر امریکاییها مبنی بر اینکه تحریمها، بعد از توافق و بعد از بررسی رفتار و عملکرد ایران، برداشته خواهند شد، آن را یک خدعه دانستند و افزودند: این سخن غیرقابل قبول است، زیرا برداشته شدن تحریمها جزئی از مذاکرات است و نه نتیجه مذاکرات؛ بنابراین همانگونه که رئیسجمهور محترم صریحاً گفتند، رفع تحریمها باید بلافاصله بعد از توافق انجام شود.
4- حضرت آیتالله خامنهای همچنین با اشاره به اظهارات امریکاییها مبنی بر اینکه تصمیمهای ایران در هر توافق احتمالی باید برگشتناپذیر باشد، گفتند: این سخن نیز قابل قبول نیست، زیرا اگر آنها برای خود این حق را قائلند که بعد از توافق احتمالی، به هر بهانهای، بار دیگر تحریمها را برقرار کنند، پس هیچ دلیلی ندارد که ما اقداماتی را بپذیریم که برگشتناپذیر باشند. ایشان تأکید کردند: صنعت هستهای ایران یک صنعت بومی و مردمی است که باید پیش برود و پیشرفت جزو ذات هر صنعت و فناوری است.
5- رهبر انقلاب با اشاره به ادعای امریکاییها مبنی بر تلاش ایران برای دستیابی به سلاح هستهای گفتند: آنها خودشان هم میدانند که ما در این مذاکرات به همه تعهدات بینالمللی و تعهدات اخلاق سیاسی پایبند بودیم و نقض عهد نکردیم و تلوُّن هم به خرج ندادیم، اما در نقطه مقابل، امریکاییها عهدشکنی و تقلب کردند و تلّون و دوگانگی را در مواضع و سخنان خود نشان دادند.
6- حضرت آیتالله خامنهای رفتار امریکاییها در مذاکرات هستهای را مایه عبرت برای مردم دانستند و خاطرنشان کردند: رفتار امریکا برای مجموعه روشنفکری داخل کشور نیز مایه عبرت است تا متوجه شوند در مذاکرات با چه کسی طرف هستیم و امریکا چگونه رفتار میکند.
به نظر میآید که بخش عمدهای از تلاش تیم مذاکرهکننده در ماههای آینده همچون توافقنامه اولیه باید صرف جبران آثار منفی این بیانیه باشد؛ نکتهای که تأمل بیشتر در مراحل قبلی میتوانست دشواریهای آینده را کاهش دهد.
آفرینش:رضایت مردم را ملاک عمل قرار دهید
«رضایت مردم را ملاک عمل قرار دهید»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم حمیدرضا عسگری است که در آن میخوانید؛اساساً در تمامی جوامع، اعم از توسعه یافته ترین آنها تا کشورهای جهان سوم و پایین تر ازآن، روال تصمیم گیریها و عملکردها به گونهای است که همواره نظرات و خواستههای تمام اقشار مردم تامین نمیشود و به تناسب نوع ضرر و زیانهای مالی و یا تزلزل جایگاه سیاسی و اجتماعی، تعداد معترضان، کم و زیاد میشود. البته این امر طبیعی است و برخواسته از تضارب آرا و سلایق جامعه بشری میباشد. امروز درکشور ما نمود این مسئله را میتوان در مسئله هستهای مشاهده کرد. عملکرد تیم مذاکره کننده و ارائه راهکارهای پیشنهادی برای توافق باغرب، به زعم عدهای از سیاسیون داخلی خوش نیامده و راضی کننده نظرات آنها نبوده است.
این مخالفت در چارچوب اختلاف سلیقهها گنجانده میشود و هیچ اشکالی هم ندارد. اما مشکل اصلی زمانی بروز میکند که بعضی بخواهند نظرات و خواستههای خود را بر سیاستهای اجرایی و صلاح دید ملی، تحمیل کنند!. مسلماً برعملکرد تیم مذاکره کننده ممکن است انتقاداتی در بعد حقوقی و کارشناسی وارد باشد، اما با اطمینان از نوع نظارت جامع رهبری بر روند مذاکرات هستهای، دایه دلسوزتر ازمادر شدن از سوی عدهای از گروههای خاص پذیرفته نیست. ضمن اینکه باید این نکته را به این دست افراد و احزاب نگران گوشزد کرد که هنوز هیچ توافقی امضا نشده و باید صبرکرد و این راهکارها از سوی کارشناسان صاحب علم و تجربه مورد واکاوی قرار گیرد تا صحت و صلاحیت آن برای عموم محرز گردد. این درست نیست که عدهای بدون داشتن تخصص و صرفاً از روی منافع و مطامع سیاسی و اقتصادی، خود را عقل کامل و صاحب صلاح کشور بدانند.
از سوی دیگر باید نوع خواستهها و رضایت مردم را در هرگونه تصمیم گیری و اظهار نظر ملاک و معیار قرار داد. امروز مشاهده کردیم که عامه مردم به عملکرد تیم مذاکره کننده امید بستهاند و از نحوه عملکرد آنها رضایت دارند و درپی هر دستاوردی در خیابانها خوشحالی خود را ابراز مینمایند تا همگان ببینند که ملت پشتیبان و پیگیرمذاکرات هستند. آیا این عده که با عملکرد و نحوه هدایت مذاکرات هستهای مخالفت دارند، مشکلشان دغدغه مردم است؟!. چرا در طی هشت سال گذشته که مدام قطعنامهها با هویت کاغذ پاره، زندگی مردم را به تنگ آورده بود، صدایی و اعتراضی شنیده نمیشد؟ درحالی که اکثریت مردم از وضع موجود ناراضی بودند و تنها عدهای اقلیت که منافعشان با تنگ ترشدن حلقه تحریمها تامین میشد، سکوتی ناشی از رضایتمندی داشتند!.
اما با تمام این اوصاف بازهم جای نگرانی از بابت وجود مخالفان هستهای وجود ندارد، ولی باید بر این امر تاکید کرد که ممکن است برخی ازاین معترضان و گروههای ناراضی، با به کارگیری از ابزارهایی که دراستفاده از آنها مسبوق به سابقه هستند، درصدد تخریب دولت و ایجاد فشار بر جامعه در مسائل اجتماعی و فرهنگی، برآیند. لذا این توقع وجود دارد تا مسولان امر با صلابت و قدرت در مقابل کارشکنیهای احتمالی ایستادگی کنند و حقوق مردم را به سبب برخی ملاحظات سیاسی نادیده نگیرند. وضعیت کنونی میتواند سرآغازی برای تغییرات سازنده باشد، به شرط آنکه وحدت و همدلی را سرلوحه کار قرار دهیم و خواسته مردم را بر امیال شخصی وگروهی ترجیح دهیم. درغیر این صورت باید منتظر پیشامدها و کارشکنیهای تلخ در آینده بود.
شرق:بیانیه لوزان؛ توافق حقوقی یا سیاسی بینالمللی
«بیانیه لوزان؛ توافق حقوقی یا سیاسی بینالمللی»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم محمدرضا ضیاییبیگدلی است که در آن میخوانید؛بیانیه لوزان یا اعلامیه مشترک پایان مذاکرات هستهای ایران، صادره توسط وزیر امور خارجه جمهوریاسلامیایران و مسوول سیاست خارجی اتحادیه اروپا بهعنوان نماینده گروه کشورهای١+٥ و اتحادیه اروپا، مورخ ١٣فروردین٩٤ که شفاها و براساس متن ازپیشتوافقشده و نوشتهشدهای به دوزبان انگلیسی و فارسی ایراد شد، سند راهبردی حلوفصل مسایل هستهای ایران و مبنای تهیه، تنظیم و نگارش سند نهایی تحتعنوان «برنامه جامع اقدام مشترک» است. بیانیه لوزان، گام نخست برای نیل به توافق جامعالاطراف است که بنابه گفته وزیر امور خارجه انگلستان، مبنایی برای یکتوافق خوب است؛ توافق خوبی که از آن یاد شد را بلافاصله پس از اعلام رسمی، آقای بانکیمون، دبیرکل سازمانمللمتحد، یک «تفاهم سیاسی» نامید و هیچیک از طرفها و گروه١+٥ آن را تعهد حقوقی ندانستند. حال پرسشی که مطرح میشود این است: آیا بیانیه لوزان یک توافق حقوقی است یا یک توافق سیاسی؟ در پاسخ باید اذعان کرد که بیانیه لوزان در زمره موافقتنامههای نزاکتی یا اخلاقی است.
امروزه عناوینی که معمولا برای این نوع موافقتنامهها به کار میرود، بدون قید حصر عبارتند از: یادداشت تفاهم، اعلامیه مشترک، بیانیه مشترک، اعلامیه سران، تفاهم سیاسی، تفاهمنامه و صورتمذاکرات. موافقتنامههای نزاکتی یا اخلاقی را معاهدات سیاسی نیز مینامند. این نوع موافقتنامهها معمولا توسط مقامات اجرایی دو یا چندکشور یا سازمان بینالمللی منعقد میشوند و دارای ماهیت و خصوصیت و آثار غیرحقوقی هستند و موضوع آنها میتواند هرچیزی باشد؛ ازجمله در مورد بیانیه لوزان که موضوع آن، برنامه هستهای ایران است. اینگونه اسناد گاهی متضمن تعهدات سیاسی یا غیرحقوقی است، گاهی صرفا برنامهریزی برای مذاکرات آتی است، گاهی نحوه اجرای یک توافق دیگر را مشخص میکند و گاهی گام نخستین برای رسیدن به یک توافق حقوقی جامع است. بیانیه لوزان متضمن چندمفهوم از مفاهیم مذکور است، چراکه طبق نص صریح بیانیه، بیانیه مجموعه راهحلهای تفاهمشده است برای رسیدن به برنامه جامع اقدام مشترک در چارچوب عناصر مندرج در برنامه اقدام مشترک مورخ ٢٤نوامبر٢٠١٣؛ راهحلی بهمنظور دستیابی به حلوفصل جامعی که ماهیت صلحآمیزبودن برنامه هستهای ایران را تضمین و تمامی تحریمها را بهصورت کامل لغو کند. باوجود بیانیه، طرفین اعلام میدارند در این فرصت باقیمانده (تا پایان ژوئن٢٠١٤) برای تنظیم و نگارش توافق نهایی اقدام خواهند کرد.
موافقتنامههای نزاکتی یا اخلاقی (ازجمله بیانیه لوزان) هرچند فاقد ماهیت، ویژگی، اعتبار و آثار حقوقی طبق حقوق بینالملل هستند و به بیانی، حقوق بینالملل بر آنها حاکم نیست، اما همواره و به دودلیل اساسی در حقوق بینالملل مطمح نظر است. یکی اینکه آنها نباید خلاف قواعد حقوق بینالملل، مخصوصا حقوق بینالملل عام، از جمله قواعد آمره بینالمللی باشند. مثلا کشورها مجاز نیستند بیانیه مشترک یا یادداشت تفاهمی درخصوص همکاری در حمله یا تجاوز نظامی به کشور دیگر صادر یا منعقد کنند. در نتیجه، صدور یا انعقاد چنین توافقهایی نقض صریح مقررات حقوق بینالملل و موجبات مسوولیت بینالمللی طرفها را بههمراه دارد.
دلیل دیگر اینکه درک مفهومی و صحیح از موافقتنامههای نزاکتی، شناخت ما را از مفهوم معاهدات بینالمللی (بهعنوان اسناد حقوقی بینالمللی) آسان میکند. به بیان دیگر، طرح موضوع در حقوق بینالملل (بهویژه حقوق معاهدات بینالمللی) صرفا از حیث تمایز و بازشناسی توافقهای حقوقی از توافقهای سیاسی است.
چراکه بعضا و به ظاهر تمایز و تفکیک مفهومی آنها چندان ساده نخواهد بود. چه بسیارند اسنادی که عنوان یادداشت تفاهم یا بیانیه دارند، اما بهواقع معاهدهاند یا برعکس. از این روست که در حقوق بینالملل اصلی وجود دارد که بنابر آن: «ترمینولوژی عنصر تعیینکننده نیست.»مسلما نه شکل و نه عناوین اسناد بینالمللی به تنهایی نقشی در تعیین ماهیت حقوقی آنها ندارند. امروزه معیارهای تمایز توافقهای حقوقی از توافقهای سیاسی عمدتا بر قصد، عنوان انتخابشده (معیاری نهچندان قابل اعتنا)، واژگان و عبارات به کاررفته در متن، رفتار بعدی و اظهارات مقامات رسمی طرفهای توافق، کارهای مقدماتی یا شرایط و اوضاعواحوال زمان صدور یا انعقاد توافق استوار است. فرضا در رابطه با بیانیه لوزان، معیارهای مذکور حاکی از نزاکتیبودن توافق است. البته اگر قصد طرفهای توافق چندان مشخص نباشد، فرض بر معاهدهبودن توافق است (با رعایت سایر معیارها). رویه دیوان بینالمللی دادگستری و مقررات داخلی برخی از کشورها، از جمله ایالاتمتحدهآمریکا، موید این دیدگاه است.
علل گرایش دولتها به صدور یا انعقاد توافقهای نزاکتی یا سیاسی را میتوان در چند عامل جستوجو کرد؛ از جمله توافق سریع و آسان، اجرای فوری، سهولت در مذاکره، پذیرش و بازنگری متن و مخصوصا موانعی که قوه مقننه کشورها براساس قانوناساسی یا مشکلات سیاسی داخلی بهویژه در رابطه با کشور طرف توافق، تمایلی به ایجاد تعهد حقوقی بینالمللی برای خود ندارند، ایجاد میکنند و در نتیجه، قوه مجریه را به صدور یا انعقاد چنین توافقهایی سوق میدهند. این موافقتنامهها همچون معاهدات بینالمللی برای طرفها متضمن تعهداتی است که اجرای آنها بستگی بسیار زیادی به حسننیت آنها دارد. اصل حسننیت هرچند یک اصل حقوقی است اما حاکم بر تمامی اشکال روابط و همکاریهای بینالمللی ازجمله توافقهای سیاسی است. درهرحال چون تعهد وجود دارد (نه تعهد حقوقی) حسننیت هم وجود دارد. معمولا توافقهای نزاکتی پیشدرآمد و زمینهساز توافقهای حقوقی بعدی است. بیانیه لوزان نیز تابع این قاعده است و توافق بعدی که همان برنامه جامع اقدام مشترک است مسلما متضمن تعهدات حقوقی بینالمللی و تابع تصویب مجلسشورایاسلامی خواهد بود.
حال اگر کشوری برخلاف اصل حسننیت، نقض عهد کرد باید در انتظار واکنش سیاسی و نه حقوقی طرف مقابل باشد و تردیدی نیست واکنش سیاسی نهتنها از اهمیت امر چیزی نمیکاهد، بلکه در مواردی، ضمانتاجرای موثری نیز بهشمار میرود. (عمل متقابل) در حقوق ایران تنها یک مصوبه به موضوع پرداخته است و آن آییننامه چگونگی تنظیم و انعقاد توافقهای بینالمللی مصوب ١٣٧١ هیات وزیران است. طبق ماده ١ آییننامه یادشده «توافق نزاکتی، توافقی است ناشی از روابط بینالمللی که به موجب آن، دستگاه دولتی تصمیم خود را به تعقیب سیاستهای معینی اعلام میکند، بدون آنکه اثر حقوقی لازمالاجرایی بر آن مترتب باشد.» در همین ماده از آییننامه، تفاهمنامه نیز بهعنوان یکی از اشکال توافقهای نزاکتی تعریف شده است: «تفاهمنامه توافقی است که زمینه همکاری دولت جمهوریاسلامیایران یا یکی از دستگاههای دولتی را با طرفهای خارجی مشخص میکند، بدون آنکه تعهد حقوقی جهت انجام آن برای دستگاه دولتی ایجاد کند.»تنظیم و امضای توافقهای نزاکتی بهعهده دستگاه دولتی ذیربط است.
(ماده١٦ آییننامه) ضمنا شورای نگهبان نیز در نظریه تفسیری خود در سال١٣٦٢ اعلام کرد: «یادداشت تفاهم چنانچه ایجاد تعهد نماید، مثل قرارداد است و بایستی ضوابط مذکور در قانوناساسی نسبت به آن رعایت شود.» البته منظور شورای نگهبان از «تعهد» مسلما «تعهد حقوقی» بوده و نه سیاسی. در مجموع، بیانیه لوزان در زمره توافقهای نزاکتی یا سیاسی و فاقد هرگونه ماهیت، ویژگی، اعتبار و آثار حقوقی است. اما این به آن معنی نیست که این نوع توافقها فاقد هرگونه اعتبار و اثر هستند. چه بسیارند اسناد بهظاهر نزاکتی که اعتبار سیاسی آنها بهمراتب بیش از اعتبار حقوقی آنها در جامعه بینالمللی مورد شناسایی است. البته اصل حسننیت طرفهای چنین توافقهایی نقش بسیار والایی در اعتبار و اجرای آنها دارد و بیانیه لوزان نیز از این امر مستثنی نخواهد بود.
مردم سالاری:القای ارزش کار و تولید
«القای ارزش کار و تولید»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم منصور فرزامی است که در آن می خوانید؛آنجا مایه خوش دلی است که برنامهریزی اصولی اقتصادی دولت تدبیر و امید در سال جدید، منتج به «رونق اقتصادی» شود بدیهی است که به بار نشستن چنین آرزویی در کشوری که صنایع بزرگ و کوچکش رکودی خردکننده دارد کمی دست نیافتنی است با این حال امید آن داریم که از این حالت بیرون بیایند و با نوشکوفایی خود، تمامی ظرفیتها را به کار گیرند تا مشکل بیکاری میلیونها جوان تحصیلکرده دانشگاهی حل شود.
وقتی بنای کار بر «رونق اقتصادی» است باید رویکرد مردم نیز نسبت به «کار» عوض شود ؛یعنی باید اقتصاد انگلی و وابسته که قرنهاست وبال گردن جامعه مصرفی ماست، جای خود را به کار و تولید بدهد و از این حالت واسطهگری خود را بتکاند وگرنه نظر «ژان شاردن» جهانگرد معروف فرانسه که حدود ده سال از عمر هفتاد ساله خود را در عصر صفوی در ایران گذراند و فارسی را به خوبی فراگرفت و در احوال اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی مردم ایران غور کرد در این زمان هم مصداق پیدا میکند که گفت: «ایرانیان، خیلی علاقه به دلالی دارند و دوست میدارند که کالایی را بخرند و استفادهای گرفته، بفروشند! حال، برای رویت نمونه عینی نظر آن جهانگرد ایران شناس باید شمار بنگاههای معاملاتی ریز و درشت شهرهای ما را با شمار کارگاههای تولیدی ما مقایسه کرد تا صدق گفتار «شاردن» مشخص شود.
اگر میخواهیم که مفهوم کار، همان عملی باشد که مولای متقیان، علی(ع)، « بهترین تفریحش» فرمودند، این دلالی واسطهگری و وام ازدواج دادن نیست شالوده کار و خدمت به جامعه باید در خانوادهها پیریزی شودخانواده باید فرهنگ کار را در نهاد فرزند خود نهادینه کند تا با زحمت و عمل نیک و موثر زندگی خود را بسازند و در زندگی دیگران نیز تاثیر مثبت داشته باشند و گوشزد کنند که در روابط متقابل اجتماعی، هیچکس نباید از تلاش و تولید و ساختن بازایستد.
پیرو همین اندیشه، ما باید در جامعه ایران صاحبان قلم و بیان تاثیرگذاری را داشته باشیم تا به جوانان ما، تلاش و پویایی و شجاعت تولید و خستگی ناپذیری القا کنند نظیر همان «توماس مور» انگلیسی که به مردم خود جسارت میبخشید و میگفت: «هیچ جا مردمیقویتر از ایشانیا مانند ایشان در امان از بیماریها وجود نداردمیتوان ایشان را دید که با چه کوششی با مهارت و کار به بهکرد خاکهای کم توان میپردازند و چه بسا جنگلی را از جایی برمیکنند و در جای دیگر میکارند» با همین القائات بود که انگلیسیها، قایقهای پارویی خود را به آب انداختند و با اراده ای نیرومند و خللناپذیر، سینه امواج توفنده اقیانوسها را شکافتند و سرزمینهای تازه را کشف کردند و بر کرسی آقایی جهان قرنها ایستادند تا آنجا که به درستی گفتند « در بریتانیای کبیر، آفتاب غروب نمیکند»!
و اکنون چرا آن مردم، ما نباشیم؟ آیا آن گاه که بر گرده جهان به آقایی نشستیم، مردمی نبودیم که دمینمیآسودیم، بیشتر کار میکردیم و کمتر میخوردیم؟ آیا برای آقایی دوباره نباید آن خصایل نیکو را در خود زنده کنیم؟ چرا باید خانوادهها مدرکگرایی و بیزحمت و از هر راهی پول درآوردن را به فرزندان خود تلقین کنند؟ چرا نباید به فرزند خود بیاموزند که گنج به ازای رنج مداوم و کوشش شبانهروزی است چون در جامعه یکم کار و پرخور، سقوط به ورطه فقر حتمیاست ما باید از «هند»یک میلیارد و سیصد میلیون نفری فاقد نفت و گاز بیاموزیم که «کار» چگونه برای آن ملت تعریف شده است که میتواند در عین فقر منابع، به بالاترین میزان رشد 5/8 درصدی برسد و آمریکا و اروپا و حتی چین را پشت سر بگذارد در حالی که میدانیم «هند» از دموکراتترین کشورهاست و « جبر» هم در اعمالش نیست و از نظر فرهنگی و نژادی، نزدیکترین کشورها به خصایل ماست جامعهای که ارزش «کار» را میداند، «ژاپن» میشود که معرف ماست و کرهجنوبی میشود که به ژاپن پهلو میزند و در زمینههایی نیز از آن پیشی گرفته است و چین، که همه بازارهای جهان مسخر اوست و مایه شرمندگی است که حتی مهر و تسبیح و سجاده ما هم از آنجا میآید! میدانید چرا؟ برای آن که مردم این کشورها آموختهاند که به جای جاذبههای جنسی و جسمیو تبختر رفتاری بلندآواز در باطن هیچ شخصیت کاری خود را وارد جامعه کنند.
و اما، اگر دولت محترم در پی رونق اقتصادی است، نخست باید به انقلاب اداری بیندیشد و هر کس را در جای خود به کار گیرد، چون با دستان نحیف و اراده ضعیف نمیتوان صخرههای کوه پیکر مفتخوری را از سر راه برداشت و به «رونق اقتصادی» رسید.
ابتکار:گذری بر رابطه دولت و مردم به بهانه نام سال
«گذری بر رابطه دولت و مردم به بهانه نام سال»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم هادی وکیلی است که در آن میخوانید؛در تداوم سنت جاری سال های پیش، رهبر فرزانه انقلاب، سال 94 را سال «دولت، ملت – همدلی و هم زبانی» نام گذاری کردند و در سخنرانی خود در جوار حرم ثامن الحجج به پارادایم نظام اسلامی در خصوص رابطه دولت و ملت اشاره تفصیلی داشتند. رهبران نظام در گذشته به مناسبت های مختلف به ابعاد متمایز این رابطه اشاره ها داشتند ولی اکنون که به تفصیل به آن پرداخته شده و نام سال شده است امید است بهانه ای شود تا نخبگان و فرهیختگان به ابعاد مغفول مانده ارتباط دولت و مردم در نظام سیاسی اسلامی بپردازند و با تبیین آن تصویری واقعی از موقعیت موجود و فاصله آن با موقعیت مطلوب و راههای رسیدن به آن را ارایه کنند.
بی شک در یک نظام مردمسالار، مردم در ایجاد مقبولیت و کارآمدسازی حکومت نقش آفرین اصلی هستند اما شیوه نگرش مردم در مورد چگونگی ایفای این نقش تحت تاثیر عوامل مختلف در گذر زمان، دستخوش تغییر میشود که این خود عامل مهمی در تبیین رابطه متقابل دولت و ملت و در نتیجه تعیین میزان کار آمدی نظام بحساب میآید. مهمترین دغدغه اندیشمندان علوم سیاسی پاسخ به چگونگی رابطه دولت و فرد میباشد. برخی معتقدند که این رابطه یکطرفه است یا از بالا به پایین و یا بالعکس است. در حکومت های استبدادی این رابطه از بالا به پایین است و مردم مطیع مطلق تعریف میشوند و در حکومت های دموکراتیک این رابطه از پایین به بالا تصویر میگردد و حاکمان پاسخگوی خواسته مردم اند.
الگوی سوم رابطه دو سویه است که معادله آن «فرماندهی-فرمانبری» بلکه هر کدام حقوق و تکالیفی دارند و در یک رابطه تعاملی تراز و توازن آن با تناسب حقوق و تکالیف میباشد. رهبران نظام اسلامی ایران الگوی سوم را مبنای نظام سیاسی قرار داده اند و تصریحات رهبر انقلاب این الگو را تائید میکند. بر اساس این الگو، رابطه دولت و مردم حول حقوق و تکالیف مقابل شکل میگیرد. در این الگو آحاد جامعه دارای حق و حقوقی است که برای دولت تکلیف بحساب میآید و دولت نیز حقوقی دارد که برای مردم تکلیف محسوب میگردد. تخطی هر کدام نسبت به تکالیف خویش تعرض به حقوق دیگری است و انجام وظایف قانونی هر طرف مستلزم رعایت حقوق طرف مقابل میباشد. مردم در این الگو نظاره گر اعمال اند و حاکمان موظف به پیشبرد خیر عمومی و پاسخگویی در مقابل مردم میباشند. مردم حق انتقاد دارند هر شیوه ای که حق انتقاد را از مردم سلب نماید ناقض این رابطه است.
خوشبختانه ساختار قانون اساسی جمهوری اسلامی بر اساس رابطه دو سویه پی ریزی شده است. مردم حقوقی دارند که دولت به معنای اعم آن وظیفه پاسداشت این حقوق را بر عهده دارد و هدف نظام در حقیقت رعایت حقوق اساسی مردم میباشد و مردمداری به مرکز توجه دولت و نظام تبدیل شده است. وظایف دولت در مسیر سعادتمندی و تعالی مردم تعریف گردیده است مردم هم برای کار آمدی نظام تکالیفی بر عهده دارند از جمله پرداخت مالیات، عوارض و... و رعایت قوانین و مصوبات و اطاعت از اوامر حاکمیت در چار چوب قوانین موضوعه. دولت به معنی اعم آن که شامل هر سه قوه میشود نیز در مقابل حقوق مردم تکالیفی عهده دار میباشد. تکلیف دولت تامین امنیت در بخش های مختلف میباشد.
حق مردم است که از بالاترین ضریب امنیت در حوزه های مختلف،اجتماعی،اقتصادی، سیاسی و فرهنگی برخوردار باشند. هر اقدامی که حقوق اساسی مردم را تحدید و یا تهدید نماید ناقض رابطه متقابل دولت و ملت میباشد. هر اقدامی که عزت و اقتدار مردم را خدشه دار سازد جزو مصادیق تعرض به حقوق اساسی مردم بحساب میآید. اگر رابطه دولت و مردم بر اساس تناسب و تعادل حق و تکلیف دو سویه پیش رود به اعتماد عمومی ختم میگردد. اعتماد متقابل نظام و مردم به احساس مشترک منجر میشود.
احساس مشترک یعنی درک متقابل شرایط و احوالات همدیگر و اینکه مردم خود را شریک درمشکلات دولت بپندارد، دولت نیز مشکلات مردم را مشکل خویش بداند، بیگانگی احساس به دوگانگی منجر میگردد. احساس مشترک مقدمه همدلی و همزبانی است همدلی شرط لازم همراهی بحساب میآید. مردم ایران نشان داده اند که نمیتوانند با یک نظام یک سویه از بالا به پایین همراهی نمایند. رمز همراهی سی و شش سال گذشته درک این رابطه متقابل میباشد. اکنون البته لازم است یکبار دیگر این رابطه واکاوی گردد و رسوبات انباشته زدوده شود. در بسیاری از موارد دست دولت در جیب مردم گیر کرده و دست مردم بطرف دولت دراز و عزت آنان مخدوش است.
دولت بایست دست خود را از جیب مردم بیرون آورد و زمینه خود اتکایی مردم برای دست دراز نکردن را فراهم آورد. مردم فقط در ایام بحران و انتخابات عزیز شمرده نشوند عزیز بودن مردم میبایست به گفتمان غالب تبدیل شود و پاسخگویی حاکمیت باید پارادایم نظام باشد. اقتدار دولت اقتدار کلیت نظام قلمداد گردد و تضعیف دولت تضعیف کلیت نظام بحساب آید. رضایتمندی مقطعی مردم یک نوع شارلاتانیسم مدیریتی است که مناسب شان نظام اسلامی نیست. این رضایتمندی باید به همت عمومی و هدف اصلی حکومت تبدیل شود.
به هر روی در ارزیابی این رابطه آنچه به اجمال در پایان میتوان گفت اینکه کارنامه مردم در انجام وظایف خویش درخشان تر از کارنامه وظایف دولت ها است.
دنیای اقتصاد:سیاست ارزی پس از لوزان
«سیاست ارزی پس از لوزان»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم دکتر حمید زمانزاده است که در آن میخوانید؛دستیابی به توافق جامع هستهای اگرچه تضمینشده نیست، اما تفاهم لوزان مسیر توافق جامع را هموار کرد. با عنایت به تجربه موفقیتآمیز اجرای توافق موقت ژنو و عزم جدی طرفین برای توافق نهایی که در تفاهم لوزان به نمایش درآمد، اکنون به نظر میرسد احتمال حصول توافق جامع در تیرماه بسیار بالا است؛ بنابراین با وجود اینکه تفاهم لوزان به لحاظ عملی تغییری در شرایط تحریم ایجاد نکرده است، اما سیگنالهای بسیار مهم این تفاهم، مسیرهای اقتصاد ایران در حوزههای مختلف را از فردای این تفاهم تغییر داده است. همانطور که انتظار میرود عینیترین و سریعترین تحولات در بازارهای دارایی رخ داد.
شدیدترین واکنش را بازار سهام از خود نشان داد؛ بهنحویکه بازار سهام با جهش قیمتها و تقاضای بسیار بالای سهام در مسیر صعودی قرار گرفت. این در حالی بود که بر خلاف انتظارات فعالان اقتصادی، بازار ارز و به تبع آن بازار طلا واکنش محدودی به سیگنالهای تفاهم لوزان نشان دادند. به لحاظ اقتصادی انتظار میرفت روز شنبه بازار ارز با کاهش نسبتا بالای نرخها مواجه شود. دلایل کاهش نرخ ارز نیز روشن است: تفاهم ژنو چشمانداز توافق جامع و به تبع آن رفع تحریمهای اقتصادی را روشن کرده است. در نتیجه انتظار میرود در آینده نزدیک تحریمهای نفتی، مالی و بانکی رفع شده و به دنبال آن نه تنها درآمدهای نفتی افزایش خواهد یافت، بلکه ذخایر ارزی بلوکه شده کشور نیز آزاد شده و علاوه بر آن پس از سالها اقتصاد ایران شاهد ورود سرمایه به کشور به جای خروج سرمایه باشد. همه اینها نوید تقویت شدید طرف عرضه ارز در آینده نزدیک را میدهد. این امر اثر تعیینکنندهای بر شکلگیری انتظارات در بازار ارز خواهد داشت، بهنحویکه آن دسته از دارندگان ارز اعم از افراد و شرکتهای بخش خصوصی که ارز را بهعنوان یک دارایی ذخیره کردهاند، اکنون برای جلوگیری از زیان تمایل به فروش ذخایر ارزی خود داشته و به این ترتیب حجم عرضه ارز در حال حاضر تقویت خواهد شد. در مقابل و در طرف تقاضا، تقاضای سفتهبازی در بازار ارز جهت کسب سود با عنایت به چشمانداز آتی بازار ارز به شدت کاهش پیدا خواهد کرد؛ بنابراین انتظار میرفت برآیند این نیروها در دو طرف عرضه و تقاضای بازار ارز، نیروی بزرگی برای کاهش نرخ ارز در بازه زمانی کوتاه فراهم کرده و کاهش نسبتا زیاد نرخ ارز را در کوتاهمدت رقم بزند.
اما تحولات در بازار ارز به گونهای دیگر رقم خورد و نرخ ارز تنها کاهش بسیار محدودی را تجربه کرد. علت واکنش دور از انتظار نرخ ارز پس از تفاهم لوزان چه بود؟ احتمالا علت اصلی را باید در سیاست ارزی بانک مرکزی جست. همان طور که رئیس کل بانک مرکزی عنوان داشته است، سیاست گذار ارزی بر آن است تا جلوی هیجانات بازار را بگیرد و از همین رو می بایست مانع شوک منفی قیمت ارز نیز شد تا اقتصاد کلان با ثبات باشد. این در حالی است که اگر مدیریت بانک مرکزی در دولت قبل اکنون حاکم بود، بانک مرکزی در چنین روزی و پس از توافقی مانند تفاهم لوزان به استقبال حداقل کاهش ۱۵ تا ۲۰ درصدی نرخ ارز میرفت! البته که سیاستهای اقتصادی مردمپسندانه چنین کاهشی در نرخ ارز را اقتضا میکرد و البته مهم نبود که نتیجه چنینسیاستی در نهایت برای مردم و اقتصاد کشور چه باشد، اما واقعیت بنیادین اقتصاد این است که سیاستهای اقتصادی عموما ذاتی دوگانه دارند؛ ظاهرشان برخلاف باطنشان است؛ سیاستهای اقتصادی که ظاهری جذاب و عامهپسند دارند و در بادی امر برای عموم مردم خوشایند مینمایند، عموما در باطن خود پیامدهای ناگوار و نامطلوب اقتصادی برای مردم در بر دارند؛ اما سیاستهای اقتصادی که ظاهری سرد، بیروح و کسلکننده دارند و در بادی امر برای عموم مردم ناخوشایند مینمایند، عموما در باطن خود پیامدهای مطلوب اقتصادی برای مردم در بر دارند. مشکل اینجا است که ظاهر سیاستهای اقتصادی برای مردم ملموس و به سادگی قابل درک خواهد بود، اما باطن سیاستهای اقتصادی و پیامدهای ناشی از آن عموما برای مردم نه ملموس است و نه چندان قابل درک! این دوگانگی ظاهر و باطن سیاستهای اقتصادی، کار را بر اقتصاددانان در مقام سیاستگذاری سخت و سنگین مینماید؛ چراکه سیاستهای اقتصادی جذاب و عامهپسند عموما برای دولتمردان و سیاستمداران نیز ترجیح دارد! اما خوشبختانه دولت جدید و مدیریت جدید بانک مرکزی برای چندمین بار نشان داد که در مقابل وسوسه اعمال سیاستهای عامهپسند خواهد ایستاد تا به مردم و اقتصاد کشور خدمت واقعی برساند، نه خدمتی که با وجود ظواهر فریبندهاش در بطن خود برای مردم زیانبار است.
واقعیت این است که اقتصاد ایران برای رسیدن نرخ ارز به نرخهای کنونی هزینههای سنگینی را داده است و اکنون تازه دوران برداشت ثمرههای افزایش نرخ ارز است که در رشد سریع صادرات کشور و تقویت تولید ملی در برابر رقبای خارجی نمود خواهد یافت و روا نیست که مردم و اقتصاد کشور را از این بهره محروم کنیم. نکته بسیار مهم این است که در دوران پساتحریم نهتنها سیاستهای اقتصاد مقاومتی نباید کمرنگ شود؛ بلکه اتفاقا در چنین شرایطی و درست زمانی که اقتصاد کشور با شوکهای مثبت برونزا مواجه میشود، پیگیری سیاستهای اقتصاد مقاومتی در همه حوزههای اقتصادی ضرورت و اهمیتی دو چندان مییابد. در این میان سیاست ارزی خط مقدم سیاستهای اقتصاد مقاومتی در دوران پساتحریم است که شاخص آن حفظ مستحکم ثبات بازار ارز، حفظ ذخایر گرانبهای ارزی و دفاع از تولید ملی در برابر رقبای خارجی است. دولت و بانک مرکزی در این ماجرا نیز نشاندادهاند که خود را ملزم به اجرای سیاستهای اقتصاد مقاومتی و دفاع از اقتصاد ملی میدانند و تسلیم سیاستهای عوامپسندانه نخواهند شد. بر این اساس بر کارشناسان اقتصادی است که با تبیین و تحلیل واقعبینانه این موضوع، به درک افکار عمومی از این امر کمک کنند.
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد