این هفته شبنم بهدلیل مشکلات روحی و روانی همسرش به اتاق مشاوره مجتمع خانواده تهران آمد که در ادامه صحبتهای او و تحلیل دکتر پرویز رزاقی، روانشناس را میخوانید.
همسرم خودزنی میکند!
شبنم: یک سال است ازدواج کردهام. شوهرم مردی بسیار مهربان است که بیاندازه دوستم دارد و هرکاریکه بخواهم برایم انجام میدهد. او برای ازدواج با من سختیهای زیادی تحملکرده و با اینکه به سیگار خیلی وابسته بود، اما برای راضیکردن من برای ازدواج، حتی آن را هم کنار گذاشت و رابطهاش را با دوستان نابابش قطع کرد و حالا تبدیل به یک مرد مهربان و پاک شده است.
بعد از ازدواج سعی کردم جوابگوی تمام محبتهای او باشم و به شوهرم کمک کردم تا درس بخواند و وارد دانشگاه شود و این اتفاق هم افتاد. با اینکه خیلی دوستم دارد، اما گاهی اوقات رفتارهایی نشان میدهد که حسابی عصبی و ناراحتم میکند. وقتی این رفتارها را از او میبینم، استرس زیادی به من وارد میشود و از شدت ترس سکوت میکنم. اما او از سکوتم متوجه میشود که ناراحت شدهام. به جای اینکه بیاید و منطقی با من در مورد ناراحتیام صحبت کند، رفتارهای عجیب و غریبی از خودش نشان میدهد و بهدلیل همین کارهایش بتازگی از او و تنها ماندن با او وحشت دارم.
مثلا وقتی میبیند از او دلخور هستم، ضربههای محکمی به پیشانی و سرش میزند، پاهایش را میلرزاند و گریه میکند یا فریاد میکشد. وقتی اینکارها را انجام میدهد، بشدت میترسم و جرات نمیکنم به او نزدیک شوم. حتی گاهی اوقات از او به سبب رفتارهایش متنفر میشوم. هربار که دعوا میکنیم، شوهرم بعد از خودزنی، دیگر حرف نمیزند تا زمانیکه با او آشتی کنم. پس از آشتی التماس میکنم که دیگر خودش را نزند. او هم قول میدهد. اما وقتی دوباره سر موضوعی دعوایمان میشود، خودش را کتک میزند و هربار از دفعه قبل بدتر. بعد از هربار دعوایمان به اتاق میرود و در را روی خودش میبندد. وقتی داخل اتاق است، مدام احساس میکنم میخواهد خودکشی کند. به آرامی به اتاق نزدیک میشوم و میبینم باز دارد خودش را کتک میزند و ناله میکند. خیلی میترسم. آنقدر که میخواهم از خانه فرارکنم.
یکبار به من گفت وقتی خودش را کتک میزند، دوست دارد من جلو بروم و دستانش را بگیرم و نگذارم خودش را کتک بزند. وقتی از شوهرم میپرسم که چرا خودت را میزنی، میگوید به تو خیلی وابسته هستم و میترسم بعد از دعوا از من متنفر شوی و ترکم کنی یا میگوید طاقت بیمحلیهای تو را ندارم. یکی از دلایلیکه فکر میکنم باعث شده شوهرم این رفتارها را از خود نشان دهد این است که یکی از برادرانش ازدواج ناموفق داشته و همسرش او را ترک کرده است. احساس میکنم این موضوع خیلی روی همسرم تاثیر گذاشته و برای همین بعد از هر دعوا میترسد او را ترک کنم. اما باور کنید دیگر از این وضع خسته شدهام.
من هم کمکم دارم مثل خودش میشوم. دلم نمیخواهد مادر یا حتی دوستانم از وضع روحی شوهرم باخبر شوند. خجالت میکشم. نمیدانم باید چکارکنم؟ بمانم و با او زندگیکنم یا طلاق بگیرم؟
لیلا حسینزاده / تپش (ضمیمه چهارشنبه روزنامه جام جم)
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در استودیوی «جامپلاس» میزبان دکتر اسفندیار معتمدی، استاد نامدار فیزیک و مولف کتب درسی بودیم
سیر تا پیاز حواشی کشتی در گفتوگوی اختصاصی «جامجم» با عباس جدیدی مطرح شد
حسن فضلا...، نماینده پارلمان لبنان در گفتوگو با جامجم:
دختر خانواده: اگر مادر نبود، پدرم فرهنگ جولایی نمیشد
همسر من یهو عوض شد
دست بزن داره به من و خانوادم الكی فحاشی میكنه اونم تو مواقعی كه عادی هستیم
بماند كه وسط دعوا چه چیزایی میكه
بخدا اكه به عقب برگردم نمیذارم این آدم حتی بیاد خواستكاریم
چقدر دیكه میتونم صبر كنم نمیدونم
اما برو خدارو شكر كن
من تو بهترین چیزا بزرگ شدم
از خانواده تا مسایل مادی
نازكتر از كل نشنیدم
اونوقت این آدم من و با تمام وجود میزنه
خداروشكر كه خدا شاهد هست
وكرنه دق میكردم