انگار حادثه تا پیش از آنکه سراغمان بیاید حادثه است اما همینکه پای خودمان بهآن باز شود فاجعه و بلا نام میگیرد. این دنیا هم پر است از این حوادث. منظورم این استکه همه ما میتوانیم جای آن آدمهایی باشیم که روزی سرحال و قبراق از خانه بیرون زدهاند و دیگر بازنگشتهاند. اصلا همین ردشدن ساده از خیابان، همین نگاه کردن به چپ و راست. با خودتان فکر کردهاید چند نفر از آدمهایی که در خیابان تصادف کردهاند مثل شما تمام نکات ایمنی خوانده شده و شنیده را رعایت نکردهاند؟! مشکل اینجاست که همه آنها مثل ما هستند. انگار این اتفاقات است که قرار است ما را انتخاب کند.
شاید حرفهای مزاحم تلفنی شما را ترسانده است. فکر کردن به مرگ خیلیها را میترساند البته این نظر شخصی یک مزاحم تلفنی ترسوست. امروز مزاحم تلفنی میخواست بد باشد و میخواست شما را بترساند اما نه تا این اندازه. با خودتان فکر کنید هیچگاه خواستهاید وقتی در حال خواندن صفحه حوادث روزنامه هستید و بیهیچ تاملی خبرها را میخوانید و رد میشوید، خودتان را جای یکی از آن آدمها بگذارید و ببینید شما در آن شرایط چه واکنشی نشان خواهید داد؟ حتما تصورش بسیار دشوار و گاه دردناک خواهد بود، بههمین علت امروز مزاحم تلفنی خواست دستتان را بگیرد و وسط یکی از آن ماجراهای خطرناک بیندازد. اصلا همین شمایی که گوشهای نشستهاید و در حال خواندن این متن هستید، تصور کنید که در یک روز معمولی وارد یک بانک شدهاید و هنوز شماره نوبتتان را نگرفته، از بخت بدتان، گروهی مسلح وارد بانک شده و همه را مجبور به بیحرکت ماندن میکنند. شما در یک گروگانگیری مسلحانه قرار دارید. لحظهای که شاید تصور کنید دیگر آخرین لحظه زندگیتان است. شاید هم فکر بکری به ذهنتان برسد و با اندکی فداکاری و شجاعت یک کار بزرگ انجام دهید و نامتان را جاودانه کنید. شاید هم با خودتان فکر کنید این ماجرا چه ربطی به شما دارد و چرا باید جانتان را به خطر بیندازید؛ بهتر است یک گوشه آرام بمانید و بگذارید دزدها کار خودشان را بکنند. بالاخره بانک وظیفه دارد پولتان را به شما بازگرداند.
این روزها مزاحم تلفنی بیشتر سراغ شهرهای تاریخی ایران میرود و برای گروگانگیری سراغی از مردم ابهر گرفته است. ابهر از نخستین زیستگاههای انسانی در ایران است و تاریخی طولانی دارد. شهری که بهدلیل زمینهای حاصلخیز کشاورزی و دامداری پررونقی داشته است، البته مزاحم تلفنی اطلاعی از وضع بانکهای این شهر ندارد، اما شما میتوانید خودتان را هر جایی که دوست دارید اسیر دست گروگانگیرها تصور و عکسالعملتان را با ابهریها مقایسه کنید.
آزاده هاشمی
35---310
انگار سوال خیلی سخت است. : «راستش من نمیتوانم به آن پاسخ دهم میشود. پسرم نظرش را بگوید؟» با خوشحالی استقبال میکنم. برای یک مزاحم تلفنی چه فرقی دارد مزاحم چه کسی بشود. «سعی میکنم کمک کنم. منظورم کمک به مردم است. بالاخره یک نفر باید جلو دزدها را بگیرد. من حاضرم با آنها درگیر شوم، حتی اگر تفنگ داشته باشند. البته نه اینکه مستقیم با آنها درگیر شوم ولی بالاخره از یک راه غیرمستقیم با آنها درگیر خواهم شد تا بتوانم به مسئولان و کارکنان بانک کمک کنم. اگر هم خودم یکی از مسئولان بانک باشم سعی میکنم کمی در انجام کارها اختلال و تاخیر ایجاد کنم تا ماموران سر برسند. البته اگر مامورها نرسند مجبورم پول را بدهم. یعنی مجبورم جانم را نجات بدهم.»
35---390
دختر جوانی است. میگوید که سرش شلوغ است و بهتر است در این مورد با مادرش صحبت کنم، مادرش میگوید: «سعی میکنم فرار کنم و به 110 زنگ بزنم. » مجبورش میکنم فرض کند گیر افتاده است و راهی برای فرار ندارد: «میترسم. واقعا میترسم. راستش من آدم ترسویی هستم و در چنین شرایطی مطمئنا خیلی جیغ و داد خواهم کرد و هر کاری که بخواهند انجام میدهم.» از او میپرسم قصد درگیری و قهرمان بازی ندارد: «نه والا. میترسم درگیر شوم. الان همه خطرناک شدهاند و از همه باید ترسید و نمیشود با کسی درگیر شد. اگر مسئول باجه باشم سعی میکنم پول را ندهم اما اگر راه دیگری نباشد پول را خواهم داد.»
35---350
«بهسرعت تسلیم میشوم. میگویم مرا بکشید.» متوجه نمیشوم جدی است یا دارد سربهسرم میگذارد. مرد میانسالی است. میگویم انگار دلتان پر است: «نه آنقدرها همدل پری ندارم ولی بمیرم راحت میشوم. اصلا اگر خواستند کسی را بکشند میگویم من را بکشید.» میپرسم دلش نمیخواهد با دزدها درگیر شود: «نه درگیر نمیشوم. اصلا اگر بخواهند با آنها همکاری میکنم تا پولی هم به من برسد. اینجوری بهتر هم هست.»
35---000
خانم جوانی است، میگوید: «اگر امکان فرار باشد، فرار میکنم. اگر هم امکانش نباشد سعی میکنم از طریق تلفن همراهم با پلیس تماس بگیرم.» سعی میکنم او را بترسانم: «خب شاید تهدیدتان کنند یا متوجه بشوند و بلایی سرتان بیاورند.» مکث میکند: «اینجوری باشد کاری نمیکنم و بیحرکت میمانم. اگر مسئول بانک هم باشم و جانم در خطر باشد پولها را تحویل میدهم اما اگر امکانی برای اطلاع دادن باشد، اطلاع میدهم.»
35---450
«نمیشود اینطور تصور کرد. آدم باید در آن موقعیت قرار بگیرد تا بگوید چه میکند.» خدا را شکر که مزاحم تلفنی چنین قدرتی را ندارد که بتواند او را در موقعیتهایی که تصور میکند قرار دهد و گرنه بعید نبود که چنین کاری را انجام دهد تا جوابهای واقعیتری بهدست آورد. آخر از یک مزاحم تلفنی هر چیزی برمیآید. ادامه میدهد: «تحت شرایطی عکسالعمل نشان میدهم. مثلا اگر زنی را تهدید کنند آدم کاری انجام میدهد. افراد را آرام میکنم. اگر هم خودم مسئول باجه باشم، تا جایی که بتوانم سرشان را گرم میکنم تا از بیرون کمک برسد. فکر نمیکنم کار دیگری از دستم بربیاید.»
35---080
صدای مردانهاش در شلوغی بخوبی شنیده نمیشود. همینکه سوالم را مطرح میکنم، میگوید اینجا مدرسه است و نمیتواند جواب دهد. مدرسه بودن بهانه خوبی نیست. میگویم فرقی ندارد و اگر میتواند سوالم را جواب دهد: «چه سوال سختی ... میدانید بستگی به شرایط و نوع تهدید دارد.» میخواهم بدترین شرایط را در نظر بگیرد. فرض کند گروگانگیرها مجهز به سلاح گرم باشند: «سوال سختیه. راستش من جوابش را نمیدانم. هر چه بقیه میگویند واسه منم همان جواب را بنویسید. آخر من تا حالا در آن شرایط نبودم و کمی برایم سخت است.»
35---460
امروز با مردهای زیادی حرف زدهام. این هم شانس مزاحم تلفنی است که با موضوع دزد و پلیسی امروزش مردهای زیادی به پستش خوردهاند. بالاخره باید شانس یک مزاحم تلفنی کمی از مردم عادی بیشتر باشد. «سعی میکنم زنگ اخطار را بزنم. من خطر میکنم و تا جایی که دستم برسد سعی میکنم جلوی آنها را بگیرم. در نهایت حتی اگر آسیب هم ببینم چنین کاری را خواهم کرد. اگر خودم هم مسئول باجه باشم زنگ اخطار را میزنم و پول را به آنها نخواهم داد. بالاخره در آخر من زیر سوال میروم و از من میپرسند چرا هیچکاری نکردهام. پس من بعدا باید جوابگو باشم. بههمین دلیل حتی اگر جانم را از دست بدهم باز هم فداکاری میکنم.» میگویم گویا خیلی آدم مسئولیتپذیری است: «بله همیشه کاری را که به من محول میشود تا آخر انجام میدهم و سعی میکنم همیشه دقیق و سروقت باشم. » اگر مزاحم تلفنی قدرت داشت همین الان او را مسئول بانک مرکزی میگذاشت.
35---499
دختربچه کم سنوسالی است. گوشی را به مادرش میدهد. او هم تمایل ندارد خودش را در چنین شرایطی قرار دهد. گوشی را به دخترش میدهد. بحث خانوادگی بدون توجه بهمن بالا میگیرد. انگار با مشورت یکدیگر بهدنبال پاسخ پرسش هستند. من هم نمیدانم تمایل دارند سوالم را جواب دهند یا نه. تلفن را قطع میکنم اما خودش دوباره زنگ میزند. خودش را بخوبی در آن موقعیت تصور کرده است: «سعی میکنم کاری با کسی نداشته باشم. آرامشم را حفظ و سعی میکنم یک گوشه بایستم و ببینم چهپیش میآید. اگر کاری از دستم بربیاید هم انجام خواهم داد. به افراد پیر و دیگران دلداری میدهم و سعی میکنم حواسم به آنها باشد. آخر فقط همین کار از من برمیآید. اگر مسئول باجه هم باشم، ممکن است پول را بردارم و در جای امنی بگذارم چون پول مردم است، اما اگر با سلاح تهدید کنند مجبورم پولها را تحویل بدهم.»
35---419
خانم خندهرویی است. شاید هم اصطلاحش خوش برخورد باشد مهم این است که وقتی مزاحم تلفنی همصحبتش میشود انرژی مثبت میگیرد: «نمیدانم. احتمالا یک گوشه مینشینم و نگاه میکنم. خودم را به خطر نمیاندازم، آخر نمیتوانم کاری بکنم. شاید خودم را به خطر بیندازم و به110 زنگ بزنم. البته میترسم ولی در این دنیا ماندن هم فایدهای هم ندارد. از همه جا دارد برایمان میبارد خوب این هم روش. البته فکر نمیکنم ارزش داشته باشد که یکی بیاید و پول بانکهای ابهر را بدزدد.» با خنده میگوید: «آخر در کل بانکهای ابهر آنقدر پول نیست که دزد بخواهد بیاید و بدزدد.»
35---010
«گروگانگیریها خیلی شرایطشان باهم فرق دارد. اگر بتوانم کمک میکنم اما اگر مسلحانه باشد قضیه فرق میکند. اگر فرصت خوبی برای کمک کردن دستم بیاید کمک خواهم کرد وگرنه صبر میکنم و تا پیدا کردن فرصت مناسب در همان حالت اولیه باقی میمانم.» او را بهجای مسئول باجه میگذارم: «راستش اگر در شرایط تهدید باشم چارهای جز همکاری نخواهم داشت. اگر ببینم خیلی فشار نمیآورد و تهدید جدی نمیکند سعی میکنم پول را ندهم اما اگر تهدیدش شدید باشد پول را میدهم.» اینجا دیگر مرد قهرمان داستان عصبانی میشود: «چه کار کنم وقتی یک نفر سلاح را روی شقیقهام گذاشته است؟»
چمدان (ضمیمه آخر هفته روزنامه جام جم)
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
سیر تا پیاز حواشی کشتی در گفتوگوی اختصاصی «جامجم» با عباس جدیدی مطرح شد
حسن فضلا...، نماینده پارلمان لبنان در گفتوگو با جامجم:
دختر خانواده: اگر مادر نبود، پدرم فرهنگ جولایی نمیشد
درگفتوگو با رئیس دانشکده الهیات دانشگاه الزهرا ابعاد بیانات رهبر انقلاب درخصوص تقلید زنان از مجتهد زن را بررسی کردهایم