از میان این آثار میتوان به «سه پنج دو» ساخته حسین سهیلیزاده اشاره کرد، که این روزها کارگردانی مجموعه تلویزیونی «آخرین بازی» را با محوریت فوتبال روی آنتن شبکه تهران دارد. این کارگردان کاربلد و توانا که تقریبا اغلب ساختههای تلویزیونیاش با استقبال گرم مخاطبان روبهرو شده، این بار به شکل جدیتری به فوتبال پرداخته است. در سالهای اخیر بخصوص پس از رونق گرفتن برنامه نود، عموم مخاطبان با حواشی فوتبال آشنا شده و به برخی زد و بندهای صورت گرفته در آن پی بردند. سهیلیزاده و فیلمنامهنویسش (سعید جلالی) در آخرین بازی سراغ همین حاشیهها رفته و با بهرهگیری از فاکتوری به نام فانتزی سعی در بیان آن داشتهاند. اما اینکه این تلاش تا چه اندازه به بار نشسته و در ده قسمت روی آنتن رفته به نتیجه رسیده، موضوعی است که در این مطلب به آن خواهیم پرداخت.
قباد به عنوان شخصیت محوری و به تعبیری قهرمان داستان که نقشی کلیدی هم در پیشبرد آن دارد، شخصیتی بشدت فانتزی و دور از ذهن مخاطب است که در شناسنامه تدارک دیده شده برایش فقط عشق به فوتبال نوشته شده است. در دو سه قسمت ابتدایی، این فرم فانتزی که عامدانه هم در مراحل فنی تقویت شده، جالب به نظر رسیده و متفاوت نشان میدهد.
در حقیقت دنیای رویاگونه قباد که در آن لباس بارسا را پوشیده و در کنار ستارههایی همچون مسی توپ میزند، برای مخاطب باورپذیر شده و در دل داستان جا میافتد. اما بنا به دلایلی نامعلوم فضای فانتزی ابتدای کار تا حدود زیادی عوض شده و جای خود را به یک فضای نیمهواقعی داده که مرکز ثقل آن قباد بازیگوش و رویاپرداز است! با ورود او به باشگاه دلاوران ما در مقام مخاطب با فضای تازهای مواجه میشویم که به حاشیههای فوتبال لیگ پرداخته و کاملا آشنا به نظر میرسد. این تغییر لحن آن هم در قسمتهای نخست یک مجموعه تلویزیونی 50 ـ 40 قسمتی به کلیت کار لطمهای نسبی وارد کرده و در این میان فقط تجربه سهیلیزاده در مقام کارگردان به سرپا نگه داشتن کار کمک شایانی کرده است.
نقطه قوت فیلمنامه آخرین بازی بدون شک به شخصیتپردازی قباد بازمی گردد که متفاوت از کار درآمده و بدرستی از اغراق در خلق آن بهره گرفته شده است؛ یک جوان متوهم عاشق فوتبال که هیچ حرکتی برای رسیدن به خواسته قلبیاش نکرده و فوتبال پلی استیشنی را به بازی واقعی ترجیح میدهد! جلالی در خلق دنیای قباد موفق عمل کرده و بخوبی این شخصیت را در مرز باریک میان توهم فانتزی و جنون نگه داشته است. شکل رابطه او با خانواده که بیش از هر چیز نشات گرفته از تربیت غلط پدر و مادرش بوده، به قباد لایههای بیشتری بخشیده و بسیاری از رفتارهای نه چندان پسندیدهاش را توجیه میکند.
شکل رابطه او با خشایار به عنوان یک دوست قدیمی که دل در گروی خواهر قباد دارد نیز به همین منوال بوده و شوخیهای بعضا درخشانی هم حول محور آن شکل گرفته است. برای مثال میتوان به قضیه کاپیتانی قباد در تیم محلی به واسطه خرید لباس تیم توسط خشایار اشاره کرد که به جای بهبود دوستیاش با قباد، به یک قهر و درگیری ختم میشود.
با این همه مشکل همیشگی فیلمنامه در مجموعههای تلویزیونی که چیزی جز استفاده از کلیشههای تیپیک در خلق شخصیتها نیست، در آخرین بازی هم بخصوص در شخصیتهای مکمل به چشم میخورد. برای نمونه فقط کافی است به پدر، مادر و خواهر قباد توجه کنید که در صورت تبدیل آنها به تیپ ـ شخصیت تا چه اندازه عیار فیلمنامه این مجموعه بالاتر میرفت.
تنها شخصیتی که از سه پنج دو به آخرین بازی آمده، امیرحسین رستمی است که پس از بازنشستگی از فوتبال به دلالی در این رشته روی آورده و هر لحظه به رنگی در میآید. این شخصیت را میتوان موتور حرکت داستان به حساب آورد که قصه را جلو برده و به آن ریتم میبخشد. پرداختن به پشت پرده فوتبال که در ماههای اخیر بشدت هم مورد توجه رسانههای مختلف قرار گرفته، بخش مهمی از داستان آخرین بازی را به خود اختصاص داده که با توجه به فرم کار به شکل تیتروار به آن پرداخته شده است.
در واقع جلالی و سهیلیزاده تعمدا از عمق بخشیدن به این حواشی گذشته و صرفا به دادن کدهای لازم به مخاطب اکتفا کردهاند. برای نمونه میتوان از سکانس مهمانی چند فوتبالیست تیم دلاوران در ویلایی خارج از شهر یاد کرد که خوب از کار درآمده و مخاطب را نسبت به حاشیههایی از این نوع کاملا متقاعد میکند.
همینطور جریان مربوط به لیدرهای تیم و حمایت آنها از بازیکنهای اخراج شده از باشگاه که فراوان ما به ازاهای بیرونی داشته است. آخرین بازی با توجه به فضای فوتبالیاش ناخوداگاه فضایی مردانه پیدا کرده و جلالی برای تلطیف آن از شخصیتهای زن محوریتری همچون نسترن و نامادریاش بهره گرفته که تا حدود زیادی هم خواسته نویسنده را برآورده کردهاند. نسترن که اجبارا مدیریت باشگاه را تقبل کرده و به جای پدر نشسته، خوشبختانه یک بعدی از آب درنیامده و در قسمتهای مختلف واکنشهای متفاوتی را نسبت به حوادث باشگاهش بروز میدهد. برای مثال میتوان به استفاده ابزاری از قباد برای سر درآوردن از حواشی باشگاه و بخصوص شخص رستمی اشاره کرد.
سهیلیزاده به شهادت مجموعههایی که ساخته نشان داده به خوبی قاب تلویزیون را میشناسد و از سلیقه مخاطبان شناخت خوبی دارد. به همین دلیل هم اغلب کارهایش با موفقیت روبهرو شده و مخاطبان انبوه پیدا کرده است. آخرین بازی هم مانند کارهای قبلیاش برخی از فاکتورهای موفقیت را دارد اما از بسیاری از آنها محروم است که عمده آن به لحن کمدی و فضای فانتزی آن برمیگردد.
این کار هم مانند دیگر ساختههای سهیلیزاده به مرور زمان جا خواهد افتاد و با ورود شخصیتهای جدید، قصهاش روی غلتک میافتد که این امر میتواند تبعاتی هم برای آن به لحاظ جذب مخاطب در پی داشته باشد. آن هم در روزگاری که سرعت، چاشنی زندگی بشر شده و مخاطب تلویزیونی هم دیگر صبر و استقامت قدیم را در مواجهه با مجموعههای 50 ـ40 قسمتی ندارد.
برگ برنده این کارگردان باهوش در مجموعههای قبلی اش، بازیگران جوان و تازهکاری بوده که قابلیتهای بالقوه بازیگریشان در آثار یاد شده به فعل رسیده است. در آخرین بازی هم مانی نوری که خاطره بازی درخشانش در مجموعه «زیزی گولو» ی مرضیه برومند هنوز از یادها نرفته، در نقش قباد، عالی ظاهر شده و کاملا با نقش جفت و جور شده است تا جایی که نمیتوان بازیگر دیگری را برای آن متصور شد. اما این اتفاق در رابطه با بازیگران نقشهای دیگر بندرت اتفاق افتاده و بازیها یکدستی لازم را ندارند که از این حیث به کار لطماتی وارد شده است.
آخرین بازی به عنوان یک مجموعه طولانی بالای 40 قسمت میتواند روی جذب بیشتر مخاطب در قسمتهای پیش رو حساب کند، به شرط آنکه روی خرده داستانها بیشتر کار کرده و شخصیتهای مکمل بهتری را به بدنه خود اضافه کند.
قاب کوچک (ضمیمه شنبه روزنامه جام جم)
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد