وقتی به محل لوکیشن زمستان گرم، یعنی آگاهی تهران بزرگ میرسیم، با نشان دادن کارت شناسایی اجازه ورود میدهند جلوتر میرویم و بخش ابتدایی محوطه آگاهی را پشت سر میگذاریم، یک پژو و به دنبالش یک ماشین پلیس از مقابلمان عبور میکند، گمان میکنیم از پرسنل آگاهی هستند، اما ناگهان چشممان به گروه تصویربرداری میافتد و تازه میفهمیم که دو نفری ناخواسته وارد کادر شدهایم، از کادر خارج میشویم و از عوامل نیز عذرخواهی میکنیم.
در کنار عوامل و در پشت صحنه میایستیم سکانسی که با عبور ناخواسته خود از مقابل دوربین خراب کردهایم دوباره تکرار میشود. این بار امیرمحمد زند را میبینیم که ماموران او را به سمت ماشین پلیس میبرند. این صحنه چند بار تکرار میشود، صحنه بعدی در فضای داخلی اداره آگاهی ضبط میشود.
سعیده عرب همراه امیرمحمد زند وارد یکی از اتاقهای اداره میشوند و به آنها خبر میدهند همسر زند به بیمارستان منتقل شده و آنها با عجله و نگرانی از اتاق خارج میشوند. این صحنه نیز چند بار تکرار میشود. رسول صانعی، کارگردان و نویسنده کار ما را به سعیده عرب معرفی میکند تا او اولین کسی باشد که با ما گپ میزند.
مادری که همه را به آرامش دعوت میکند
عرب درباره نقشی که در این سریال ایفا میکند، میگوید: من نقش مادر آرزو (نیلوفر شهیدی) را بازی میکنم. آرزو دختری است که ازدواج کرده و بر اثر یک حادثه به قتل محکوم شده و این مادر کسی است که با اینکه دخترش مرتکب قتل شده و باردار است و دامادش به دلیل بیماری ای که دارد زیاد زنده نمیماند همه را به آرامش و همکاری دعوت میکند. همسر این مادر طی یک حادثه به کما رفته است.
او درباره کار با این گروه نیز میگوید: اولین بار است با آقای صانعی کار میکنم. آقای امیرمحمد زند نیز که نقش داماد من را بازی میکند باوجود اتفاق ناگواری که برایش پیش آمد و در حین کار پدرشان را از دست دادند کار را یک روز هم تعطیل نکردند و من از طرف خودم از ایشان تشکر میکنم.
خانم نیلوفر شهیدی هم که نقش دختر من و خانم مریم کاویانی نقش خواهرشوهر دختر من را بازی میکنند و در کنارشان این مجموعه را جمع کردیم، انشاءالله بینندگان هم راضی باشند.
عرب با بیان اینکه فیلمنامه این مجموعه کامل به دستش رسیده است خاطرنشان میکند: زمانی که یک متن به دست ما میرسد انگار ما در آن شخصیت و نقش متولد و با آن منطبق میشویم و با دیالوگها و قصه پیش میرویم، اما وقتی ناگهان هنگام ضبط میبینیم داستان دیگری به ما میدهند طبیعی است که خواهناخواه اذیت میشویم؛ البته با این حال باز هم با صبر و بردباری همه چیز درست میشود.
وقتی مصاحبه ما با عرب تمام میشود به ساختمان دیگری که عوامل برای صرف نهار و گریم به آنجا رفتهاند، میرویم.
خدا به ما توجه کرده
رسول صانعی، نویسندگی و کارگردانی این سریال را به عهده دارد. او درباره این سریال میگوید: این سریال با موضوع امام حسین(ع) و ترویج معارف ایشان ساخته شده که حدود یک ماه و نیم نگارش فیلمنامه آن زمان برده که بعد از تصویب، عدهای از دوستان کمک کردند متن قوام پیدا کند؛ سپس وارد پیش تولید شدیم که 15 روز طول کشید و برای این سریال در مجموع 60 جلسه تصویربرداری داشتیم.
وی میافزاید: ساختن سریال در زمان کم آسیبهای جدی به اثر میزند با وجود این من قول میدهم این کار، یک سریال مناسبتی کاملا متفاوت باشد و مخاطب از آن خوشش بیاید. ما از همه جذابیتهای سینمایی استفاده کردیم که در کارهای دارای مفاهیم مذهبی به کار برده میشود تا مخاطب از کار زده نشود.
این کارگردان درباره اینکه آیا توانسته در ده قسمت پیام را به مخاطب منتقل کند، میگوید: اعتقادی به این موضوع ندارم که یک سریال باید خیلی بلند باشد تا بتواند پیام را به مخاطب منتقل کند. گاهی جنس و ماهیت رسانه میطلبد که سریالهای بلند بسازیم به طوری که تا چند سال یک سریال را میبینیم، در حقیقت این به هدفگذاری کلان فرهنگیای که در رسانه انجام میشود و همینطور نیاز داشتن به زمان در بعضی از کارها برای جا اندازی مفهوم در ذهن مخاطب بستگی دارد. اما کارگردان در یک کار کوتاه یا بلند به اندازه مسئولیتش باید بتواند مفاهیمی را که به دنبالش بوده در دل کار و درام قرار دهد.
او یادآور میشود: امام حسین(ع) خیلی به ما عنایت کردند که توانستیم این کار را به سرانجام برسانیم. از همه همکارانم و دوستانی که به ما کمک کردند تشکر میکنم، فقط از مدیران و مسئولان انتظار دارم که در مورد زمانبندی برای نگارش متن دقت کنند. اگر برای این کار به من فرصت بیشتری میدادند خیلی بیشتر میتوانستم در متن برای مفهوم مانور بدهم چون مفهوم مثل جوهری است که در آب حل میشود و کار رنگ میگیرد.
پس از خاتمه گپ با کارگردان سراغ احمد گودرزی، مدیر تصویربرداری میرویم.
هماهنگ نبودن گروه و به تعویق افتادن کار
گودرزی درباره روند تصویربرداری این سریال میگوید: این کار سختیهای خودش را داشت و بچهها به لحاظ روحی با هم هماهنگ نبودند و این باعث میشد کار به تعویق بیفتد، گریمهای خیلی سخت و لوکیشنهای زیاد هم باعث میشد سختی کار بیشتر شود، اما خدا را شکر همه همت کردند و کار به سرانجام رسید.
گودرزی درباره سبک کار خود نیز توضیح میدهد: ما از دوربین 450 که به لحاظ ساختاری قدیمی است استفاده کردیم، چون به جای اینکه روی نوار ضبط کنیم روی سیاف ضبط کرده و به دیجیتال تبدیل کردیم و همین باعث شد کیفیت، کمی بالاتر باشد. همچنین تکنیکهایی در این دوربینها وجود دارد که در دوربینهای جدید کمتر است.
او میافزاید: بیشتر سعی کردیم پلانهای حرکتی بگیریم، دوربین روی دست خیلی کم داشتیم و بیشتر روی سهپایه و ریل کار کردیم. دوربین روی دست به طراحی نیاز دارد در غیر این صورت فقط چشم بیننده را اذیت میکند و زیاد جالب نیست.
آرزوی ایدهآل و صددرصد مثبت
نیلوفر شهیدی در این سریال در نقش زن احمد شخصیت اصلی سریال ظاهر شده و درباره نقشش میگوید: من نقش آرزو، زن احمد یعنی شخصیت اصلی داستان را بازی میکنم که یک زن نقاش و باردار است، خیلی همسرش را دوست دارد، ولی از نظر مذهبی دقیقا قطب مخالف هم هستند. من ایفاگر نقش زن احمد هستم که یک شخص کاملا متدین است در حالی که شوهرش چنین ویژگیهایی ندارد.
آرزو در طول قصه سعی میکند با صبوری همسرش را به راه راست هدایت کند و در جریان حادثهای مرتکب قتلی ناخواسته میشود و این در حالی است که احمد به خاطر اینکه سرطان دارد و بزودی میمیرد او را مجاب میکند مخفی شود و به جای او، احمد خود را به پلیس معرفی کند، اما آرزو به خاطر اصولی که در زندگیاش دارد نمیتواند طاقت بیاورد، بنابراین او خودش را معرفی میکند و داستان سمت و سویی دیگر پیدا میکند.
زمستان گرم اولین تجربه کاری شهیدی با رسول صانعی است. شهیدی درباره ویژگیهای قصه میگوید: من گاهی با متن مشکل داشتم، وقتی با آقای صانعی درباره فیلمنامه صحبت کردم قرار بر این شد که ما در اجرا یکسری از بخشها را تغییر دهیم. به نظر من زندگی عادی در دیالوگ متن جریان نداشت و فقط یک فیلمنامه بود، نقش خود من خیلی ایدهآلی و دیالوگها آرمانی بود.
من نقشم را دوست داشتم، اما آقای صانعی از آن جنس کارگردانهایی هستند که بازیگر در فضای کارشان خیلی بسته میشود یعنی ایشان اجازه این را به بازیگر نمیدهند که خودش باشد. الان نمیتوانم بگویم که چه اتفاقی برای آرزو میافتد، چون خط فکری آقای صانعی را دنبال کردم. من به عنوان یک بازیگر نظر خودم را میدادم، اما ایشان بیشتر مواقع نمیپذیرفتند و بشدت روی متنشان ایستاده بودند. شهیدی تصریح میکند: آنقدر خط فکری ایشان تثبیت شده بود که من نمیتوانستم در آن تغییر ایجاد کنم و این مجموعه یکی از کارهایی است که برای پخش آن خیلی استرس دارم چون نمیدانم چه اتفاقی افتاده و من فقط به گفته آقای صانعی اعتماد کردم و امیدوارم نتیجه اعتمادم خوب باشد.
او همچنین درباره اینکه آرزو چقدر به شخصیت او نزدیک است میگوید: من خیلی سعی کردم در نقش آرزو زندگی کنم، اما ایفای این نقش خیلی برایم سخت بود. شاید بینندهها احساس کنند که ایفای یک نقش مثبت، کار خیلی سادهای است، ولی واقعیت این است که همیشه خیلی خوب بودن سخت است. ما آدمها در زندگی عادی خود خیلی وقتها خوبیم اما گاهی ممکن است اشتباه کنیم، اما آرزوی این قصه فردی کاملا ایدهآلیست است به همین دلیل خیلی به من نزدیک نیست چون من اصولاادم ایدهآلی نیستم. آرزوی این قصه یک فرد صددرصد مثبت است.
حالا قرار است صحنه تازهای ضبط شود. از پلهها پایین میرویم امیرمحمد زند در پاگرد محوطه بیرونی آگاهی ایستاده و کمکم وارد کادر دوربین میشود.
متن، پیرنگ خوبی دارد
در این فاصله با علی گلبهاران از بازیگران این مجموعه صحبت میکنیم. او میگوید که در نقش مرادی که وکیل است بازی میکند و نقشش را گرچه جنبه منفی هم دارد، دوست دارد.
او درباره اینکه نقش تا چه اندازه به شخصیت حقیقیاش نزدیک است، میگوید: این سوال را بارها از بازیگران میپرسند حتی خود اهالی سینما هم ممکن است مرتکب چنین اشتباهی بشوند که میگویند یک بازیگر حتما باید به نقشی که بازی میکند نزدیک باشد، اما من چنین تصوری ندارم.
درست است که بازیگر باید به لحاظ فیزیکی یا حتی جنس چهره متناسب با نقش باشد، اما شاید از نظر شخصیتی هیچ قرابتی با نقش نداشته باشد. اگر یک بازیگر نقش منفی بازی میکند هیچوقت نمیتوان این حکم را داد که ممکن است شخصیت حقیقیاش به این نقش خیلی نزدیک باشد. بازیگری یک فن و تخصص است.
گلبهاران که با «شورشیرین» جواد اردکانی، بازیگری حرفهای را آغاز کرده و در آثاری چون «چ» حاتمیکیا، «ترانه شرقی» احسان صدیقی، سریال «زمانی برای عاشقی» محمد حسین لطیفی و... نیز ایفای نقش کرده معتقد است: من فکر میکنم هر دو مدیوم سینما و تلویزیون برای یک بازیگر لازم است، ولی واقعیت این است که تلویزیون در خانههای مردم هست و بالاخره مردم به سمت آن خواهند رفت. تلویزیون برای دیده شدن و مردمیتر شدن یک بازیگر لازم است.
گلبهاران درباره متن زمستان گرم نیز میگوید: من متن را دوست داشتم. متن، پیرنگ خوبی دارد. جنس کار و نوع نوشتار منسجم است و همین کمک میکند بازیگر در یک قالب قرار گیرد. ممکن است همین هم در ابتدا کار را برای بازیگر سخت کند و در وهله اول فکر کند نمیتواند با متن ارتباط بگیرد، اما وقتی در قالب قرار گرفت متوجه میشود متن راهی برایش نمیگذارد جز اینکه وارد آن قالب شود.
گفتوگوی ما که با گلبهاران تمام میشود ضبط بازی زند در مقابل پاگرد هم تمام میشود و عوامل به سمت در ورودی آگاهی میروند. اینجا آخرین سکانس امروز ضبط میشود:
احمد پشت فرمان سانتافه بژ رنگ خود نشسته است. همسرش همراه مادرش و خواهر احمد و همچنین پوریا منجزی وکیلشان از آگاهی خارج میشود و به سمت احمد و ماشین میرود. این صحنه، صحنه آزادی آرزو است که چند بار گرفته میشود.
وجود دوربینهای تصویربرداری و حضور عوامل و بازیگران در ورودی آگاهی باعث شده که مردم جمع شوند و نظارهگر ضبط باشند. ماشینهایی هم که از خیابان گذر میکنند سرعت خود را کم کردهاند و از پنجره خودروی خود سر میچرخانند و نگاهی به صحنه تصویربرداری میاندازند. حتی یک مادر که همراه کودکش در حال گذر است اصرار میکند دخترش با مریم کاویانی عکس بگیرد، اما کودک نمیپذیرد و کمی بعد آنها از مقابل آگاهی دور میشوند.
ضبط این سکانس کمی طول میکشد. در کنار آرزو شاطری، منشی صحنه، روی یک چهارپایه نشستهایم و درباره موضوع کار و بخشهای ضبط شدهای که به آن نرسیدیم، صحبت میکنیم. بالاخره ضبط این سکانس هم تمام میشود.
امیرمحمد زند وارد محوطه آگاهی میشود و همراه منجزی به سمت سالن اصلی میرود. حالا فرصتی دست میدهد تا با او گپی بزنیم.
شنیدن خبر فوت پدر در مقابل دوربین
امیرمحمد زند با توضیح اینکه که بازیگر و کارگردان باید با هم تعامل داشته باشند و وظیفه بازیگر این است که بازی خود را به ذهنیت و طرز فکر کارگردان نزدیک کند، میگوید: این مجموعه کار سنگینی بود که با کمبود وقت، فشار زیاد و مسائل متعدد همراه بود که امیدوارم خروجی خوبی داشته باشد. آقا امام حسین(ع) التفات کردند و این پروژه با همه سختیها و کم و کاستیهای خود تمام شد.
وی تاکید میکند: از مدیران خواهش میکنم با وقت و برنامهریزی بیشتری کارهای مناسبتی را شروع کنند، مسلما این کمبود زمان و فشاری که به گروه وارد میشود در کار تاثیر میگذارد و اگر بخواهند تاثیر منفی نگذارد باید بیشتر تلاش کنند و انرژی بیشتر بگذارند که این خود کار سختی است. امیدوارم از امسال با حضور مدیران جدید این اتفاق بیفتد.
از سختی کار در شرایطی که پدرش را از دست داده میپرسیم و او پاسخ میدهد: کافی است کسی لحظهای فکر کند که چه حالی به آدم دست میدهد که بعد از سه ساعت و نیم گریم خاصی که روی صورتتان شده جلوی دوربین خبر فوت پدرتان را بشنوید و بعد از دو روز دوباره جلوی دوربین حاضر شوید تا این کار به پخش برسد، مسلما خیلی سخت و سنگین است. پدرم در کربلا دفن شد و چون کار سریال عقب بود من نتوانستم به خاکسپاری ایشان بروم.
وقتی از او درباره رنگ موی متفاوتش (قهوهای خیلی روشن) که ابتدای گزارش هم به آن اشاره کردیم میپرسم، میگوید: این رنگ بد نبود و به نقش احمد هم نزدیک بود، چون احمد فردی است که برای خودش اصولی دارد. او یک مهندس آرشیتکت است که فکر میکند همه چیز بر اساس اصول ریاضی به پا شده و استبداد خاص خودش را دارد. این رنگ روشن به نزدیک شدن من به این شخصیت کمک کرد که با صلاحدید آقای صانعی و اردستانی ـ طراح گریم ـ به این نتیجه رسیدیم که این اتفاق بیفتد.
ساعت نزدیک پنج است و هوا رو به تاریکی. بازیگران کمکم محل را ترک کرده و عوامل صحنه وسایلشان را از گوشه و کنار جمع میکنند.
شبنم قدمی / قاب کوچک (ضمیمه شنبه روزنامه جام جم)
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد