به عنوان کسی که دوران جوانی خود در دهه 60 و 70 میلادی را در بیرمنگام انگلیس گذراندم، همیشه احساس میکردم نیاز است تا از تلاش سیاهپوستان برای تثبیت جایگاهشان در جامعه انگلیس یک برنامه مستند بسازم. آن یک لحظه فوقالعاده برای سیاهپوستان در انگلیس بود. فرزندان نسل بعد از جنگ جهانی دوم در حال بزرگ شدن بودند و با دقت بیشتری مسائل سیاسی را دنبال میکردند. هر فردی به نحوی درگیر این ماجرا بود به طوری که غذا خوردن، آب نوشیدن و حتی خوابیدن ما همراه با تفکر در مورد مسائل سیاسی بود.
در روز آزادی آفریقاییها در سال 1977، با ده حلقه فیلم به خیابانها رفتم. این اولین باری بود که این تعداد فیلم میخریدم و باید تعدادی از آنها را نگه میداشتم. من دائم از مردمی عکس میگرفتم که در خیابانهای بیرمنگام در حال شعار سر دادن یا حمل پلاکارد بودند. وقتی از نشستهای سیاسی عکس میگرفتم، بسیار مراقب بودم تا افراد در عکسهایم نباشند. بیشتر اوقات مردم کتک خورده یا دستگیر میشدند و من نمیخواستم آنها را درگیر این ماجراها کنم. راهپیمایی آن روز با برگزاری کنسرتی در یک پارک پایان یافت. این عکس را از جایگاه نوازندگان و در جریان یکی از سخنرانیها گرفتم. بسیاری از افراد آنجا میگفتند والدینشان به آنها برای رفتن به محل سخنرانی هشدار دادهاند و بنابراین آنها اصلا نمیدانستند که آنجا هستند. یک روز بسیار دوستداشتنی و آرام بود: تصور میکنم این اولین باری بود که چنان جمعیت عظیمی بدون خشونت و حضور نیروهای پلیس جمع شده بودند.
شما میتوانید امید و خوشبینی را در چهره این افراد ببینید زیرا زمان به نفع تغییر در حال گذر بود و مردم دائما، در مورد شرایط جدید سوال میکردند. دوست داشتم با تعدادی از آنها صحبت کنم تا درباره زندگیشان برایم حرف بزنند تا ببینم رویاهایشان تا چه اندازه محقق شده است.
این اتفاق هیچگاه در روزنامه انعکاس نیافت زیرا اخبار مربوط به سیاهپوستان فقط زمانی در جراید منتشر میشد که آنها مرتکب جرمی میشدند. ما در حال تجربه نژادپرستی بودیم و افراد جوان تحت فشار فراوانی قرار داشتند. روزی نبود که جوانان از خشونت نیروهای پلیس در خیابانها برای بزرگترهایشان سخن نگویند؛ اما آنها کمتر این مسائل را باور میکردند. آنها عقیده داشتند اشتباه اصلی از سوی جوانان است که در خیابانها حضور مییابند.
از سوی دیگر مشکل مربوط به ادغام در جامعه نیز وجود داشت؛ در واقع بسیاری از این افراد از ملیتهای مختلف بوده و زبان، سنت و فرهنگهای متفاوت از یکدیگر داشتند. در انگلستان آنها تحت یک عنوان جامع «آفریقایی» یا «کارائیبی» شناخته میشدند که یک هویت کاملا بیمعنا بود.
من عکاسی را از ده سالگی و در زمانی که هنوز در جامائیکا بودیم، آغاز کردم. مادرم که زودتر از من به انگلیس رفته بود، برایم یک دوربین کداک 127 فرستاد. یک نوع حس غریب و تنهایی گسترده در جامائیکا وجود داشت؛ بخش زیادی از مردم، کشور را ترک کرده بودند و ما بسیار در مورد آنها حرف میزدیم و از طریق نامه یا بستههای پستی با هم در ارتباط بودیم. همواره به این موضوع فکر میکردم که این افراد کجا رفتهاند، محل زندگی جدیدشان چه شکلی است و چرا باید جامائیکا را ترک کنند. زمانی که به انگلیس رفتم، به دنبال جواب این سواها بودم؛ من هنوز در پی یافتن پاسخ این مسائل هستم.
درباره عکاس
تولد: 1951، در سنتتوماس جامائیکا
رشته تحصیلی: شرکت در کلاسهای شبانه، مدرسه عکاسی بیرمنگام
الگوها: کارتیهبرسون، گوردون پارک، جیمز وندرزی، براسای، کرتز.
فراز: دیدار با افرادی که میگفتند بدون عکسهای من نمیتوانستند تاریخ گذشته بر آنها را برای فرزندانشان شرح دهند.
فرود: نقاط تاریک زندگی مربوط به طی مسیرهای تکراری است.
راوی: کارین اندرسون
مترجم حسین خلیلی
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد