مهارتی به نام «شکست دادنِ شکست»

شکست ملازم زندگی است. هر موجود زنده‌ای طعم شکست را چشیده است. اما چرا برخی از افراد وقتی که شکست می‌خورند به سرعت در لاک خود فرو رفته و دچار یأس و ناامیدی می‌شوند؟ چرا برخی از افراد تحمل کوچکترین شکستی را ندارند؟ چگونه است که افراد برخی جوامع مثل ژاپن حتی اگر دار و ندارشان با خاک یکسان شود دوباره برای ساختن یک زندگی زیبا دست به کار می‌شوند؟
کد خبر: ۷۱۷۸۰۳
مهارتی به نام «شکست دادنِ شکست»

جام جم سرا: یکی از دلایل سرخوردگی سریع در مقابل کوچکترین شکست ها ریشه در سبک فرزندپروری دارد. والدینی که کودکان خود را در هر کاری یاری می‌کنند افراد بیش حمایت شده تحویل جامعه می‌دهند. چنین افرادی همواره محتاج حمایت هستند و کوچکترین نامرادی را تاب نمی‌آورند.
برای پیشگیری از چنین مشکلی لازم است که گاهی برای کودکانمان شکست‌ها و محدودیت‌های کنترل‌شده‌ای طراحی کنیم.
دلیل دیگر، رواج فرهنگ موفقیت در جامعه است. وقتی موفقیت ارزش محسوب شد دیگر مهم نیست که از چه طریقی حاصل شده است. کسی که پول، خودرو خارجی، خانه بالای شهر، لباس مارک‌دار، موبایل و تبلت، تحصیلات تکمیلی و... دارد آدم ارزشمندی در نظر گرفته می‌شود و نحوه تحصیل آن به حاشیه می‌رود. این‌جا است که برخی هم به دنبال گرفتن مدرک پولی غیرحضوری می‌روند! در صورتی که در فرهنگ ایرانی - اسلامی به جای موفقیت و برآیند، بر فرآیند تأکید شده است. در فرهنگ ایرانی - اسلامی تکلیف داریم نه تکلف. افراد برای رسیدن به موفقیت به تکلف و سختی می‌افتند.
حالِ خوب، با آینده عالی مخالف است. حال را فدای آینده کردن، آینده‌ای که تضمینی برای آمدنش نیست غیرمنطقی است.
دلیل دیگری که در مواجهه با شکست باعث سرخوردگی می‌شود، هدف‌گذاری نادرست است. گاهی اهدافی که برای خود طراحی می‌کنیم با توانایی‌های ما همخوانی ندارد. در میان افراد جامعه تفاوت‌های فردی وجود دارد. یکی باهوش است و دیگری باهوش‌تر. یکی در موسیقی استعداد دارد و دیگری در فوتبال. مهارت‌های کلامی یکی خوب است و مهارت‌های عملی دیگری. به قولی
هر کسی را بهر کاری ساختند. اما وقتی بدون توجه به این نکته و عدم آگاهی از توانایی‌های خود به تعیین هدف بپردازیم احتمال تجربه شکست زیاد می‌شود. مثلا تصور کنید که همه افراد بخواهند گوینده اخبار شوند چه اتفاقی می‌افتد.
دلایل زیاد دیگری را در این زمینه می‌توان مطرح کرد. انعطاف‌ناپذیری و بی‌نقص‌گرایی دو مورد دیگر هستند. این دو ویژگی از مشخصه‌های اصلی افراد مبتلا به شخصیت وسواسی است. بی‌نقص‌گرایی یعنی تنها قادر هستیم که شکست بخوریم! افراد بی‌نقص‌گرا دستیابی به هر چیز کمتر از کامل را شکست می‌پندارند. به‌عنوان مثال گرفتن نمره ١٩ برای یک دانشجوی بی‌نقص‌گرا شکست بزرگی محسوب می‌شود. چنین فردی به کمتر از ٢٠ راضی نیست. مادر یکی از مراجعانم معتقد بود که معدل ٥/ ١٩ فرزندش در پیش‌دانشگاهی اصلا رضایتبخش نیست و تأکید می‌کرد توانایی فرزندش بیشتر از اینهاست!
از طرفی افراد انعطاف‌ناپذیر نمی‌توانند با تجربه شکست برخورد مناسبی داشته باشند. انعطاف‌پذیری اصل اساسی برای زندگی سالم است. حضرت علی(ع) فرمود: اللجاجه تسل الرای. ستیزه‌خویی و لجاجت، دشمن اندیشه است. برداشت من از کلام مولا این است: انعطاف‌ناپذیری، مانع زندگی است. اگر انعطاف‌ناپذیری را مترادف روانشناختی لجاجت بدانیم این ویژگی مانع (یا همان دشمن) تفکر خلاق و حل مسأله است. در تفکر خلاق و حل مسأله مهم‌ترین مولفه ایجاد گزینه‌های متعدد است، نه اصرار بر یک گزینه، تأکید بر تفکر واگراست و نه همگرا. از طرفی مهارت در زندگی نیازمند توانایی تفکر خلاق و حل مسأله نیز است. پس، انعطاف‌ناپذیری، مانع زندگی سالم است.
عامل دیگر فقدان تفکر حل مسأله است. دنیا پر از مشکل است و تنها افرادی می‌توانند واقعا زندگی شاد را تجربه کنند که توانایی خوبی در حل مسأله داشته باشند. توقع بی‌مشکل زیستن رویایی بیش نیست. اما مهارت پیدا کردن در حل مسأله امکان‌پذیر است. یک حل‌کننده ماهر مسأله معنای بیشتری در زندگی کشف می‌کند. معنایابی در زندگی مولد آرامش و امید است.
ترکیب دلایل آمده در بالا نیز ممکن است؛ فرد بیش حمایت شده، موفقیت‌محور، فاقد مهارت هدف‌گذاری، بی‌نقص‌گرا و انعطاف‌ناپذیر قطعا در تلاقی با شکست حالش خوب نخواهد بود.
متاسفانه در جامعه کم نیستند افرادی که این ویژگی‌ها یا مشابه آنها را داشته باشند. به همین دلیل باید گفت که امروز حال جامعه ما خوب نیست. ما یادمان رفته بزرگترین کاری که باید انجام دهیم زندگی کردن است و بدترین شکست، مرگ کسی است که زندگی نکرده باشد. از قدیم بزرگترها به‌عنوان یک دعای خیر برای جوان‌ترها می‌گفتند «پیر بشی الهی». پیر هم به این معنا که طول عمر داشته باشی و گویا در معنای عمیق‌تر پیر به معنای فرد خردمند و حکیم که بسیار با تجربه است.
پیر شدن ارزشمند است. پیر شدن یعنی با تجربه شدن. پیر و مرشد یعنی کسی که شکست‌های زیادی را از سر گذرانده، تجربیات زیادی اندوخته و در یک کلام راه درست زندگی کردن را فرا گرفته است. زندگی کردن یعنی به تکلیف عمل کردن اما منتظر بودن برای رسیدن به یک زندگی رویایی در آینده، تکلف است. زندگی پر است از شکست‌های کوچک و بزرگ و کسی که زندگی می‌کند توانایی کنار آمدن و آموختن از آنها را در خود پرورش داده است.
برخی هم در برابر مشکلات و شکست‌های زندگی به فکر خودکشی می‌افتند. یعنی تصور می‌کنند که با این کار راحت خواهند شد! چنین افرادی مهارت حل مسأله را بلد نیستند. افراد خودکشی‌گرا با چنین نگرشی صورت مسأله را پاک می‌کنند. به‌طور خیلی خلاصه باید به این افراد یادآوری کرد که زندگی کردن هنر است؛ مرگ که خواهی نخواهی خواهد آمد! (مجتبی دلیر - روانشناس اجتماعی/شهروند)

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۱
گلی
Iran, Islamic Republic of
۱۹:۴۷ - ۱۳۹۳/۰۶/۲۵
۰
۰
واقعا متن عالی بود ....مرسی ...
ما یادمان رفته بزرگترین كاری كه باید انجام دهیم زندگی كردن است و بدترین شكست، مرگ كسی است كه زندگی نكرده باشد.
دوس دارم دوباره بخونمش

نیازمندی ها