ستاره ای که همه فکر می کنند بی خیال است اما یک دنیا غم دارد

رضا عطاران: فوت مادرم من را از مرگ ترساند

رضا عطاران در ذهن خیلی از ما مساوی است با خنده. وقتی اسمش را پشت هم تکرار می‌کنیم ناخودآگاه لبخندمان عمیق‌تر می‌شود.
کد خبر: ۷۱۴۲۳۶
رضا عطاران: فوت مادرم من را از مرگ ترساند

شاید بخشی از این موضوع به این خاطر باشد که تصویری از خود ما را بر صفحه نقره‌ای سینما یا قاب تلویزیون نشان می‌دهد. جایی که ما هیچ‌‌وقت به آن دسترسی نداریم. رضا با همان خنده‌ی همیشگی و در حالی که پیژامه به پا دارد و آفتابه به دست به آن دسترسی دارد. حسن رضا این است که بعد از گذشت سال‌ها هنوز خودش است؛ دچار جو دیده شدن نشده است. به همین خاطر با اعتماد به نفس می‌گوید برای من جذاب‌تر است روی جلد مجلات جدول باشم تا یک نشریه تخصصی که مردم آن را نمی‌خوانند. این شما و این هم گفت‌وگوی متفاوت با آقای رضا عطاران.

رضا عطاران: فوت مادرم من را از مرگ ترساند

مردم من را می‌بیبنند، می‌خندند

بدم نمی‌آید در کارهای جدی حضور پیدا کنم، اما فکر می‌کنم در میان مردم بیشتر به عنوان یک بازیگر کمدی شناخته شده‌ام و وقتی من را می‌بینند، فقط می‌خندند و کاری هم نمی‌شود کرد. حق هم دارند، چون به هر حال من را با طنز «ساعت خوش» شناختند. بعد هم که با سریال‌های و فیلم‌های طنز تثبیت شدم. این خاطره را این مدت چند بار گفتم. با رضا کاهانی رفته بودیم فیلم «اسب حیوان نجیبی است» را ببینیم. بعد از فیلم یک آقایی آمد به من گفت آقای عطاران این چه فیلمی است بازی کردی؟ من به کاهانی اشاره کردم و گفتم کارگردانش اینجا نشسته. آن آقا رو به کاهانی کرد و گفت: «این عطاران را تو این فیلم‌ها نبر، ما کمدی‌هایش را دوست داریم.» اصلا همان موقع هم که در جشنواره اکران شد، در خیلی از صحنه‌های جدی، مردم صرف حضور من می‌خندیدند، این در حالی بود که نقش کاملا جدی بود و کاهانی هم قصد خنداندن کسی را نداشت.

خنداندن ایرانی‌ها ساده نیست

از نظر من سینمای کمدی هم، جدی است. به شرطی که فیلمسازان این ژانر، آن را جدی بگیرند. متاسفانه سینمای کمدی در ایران چندان جدی گرفته نمی‌شود! انگار فقط یک شاخه از سینمای تجاری برای فروش بیشتر است. اگر خودمان آن را جدی بگیریم، حتما دیگران هم آن را جدی خواهند گرفت. حقیقت این است که خنداندن ایرانی‌ها کار بسیار سختی است. شما جنس کمدی‌های سینمای کشورهای دیگر را ببینید، آن‌ها با هر چیز ساده‌ای می‌خندند.

/Media/Image/1393/06/16/635456500015277608.jpg

سایه مرگ هم ترسناک است

راستش را بخواهید از مرگ خیلی می‌ترسم. به نظرم سایه آن هم ترسناک است به همین خاطر سعی می‌کنم به آن فکر نکنم هر چند که خوشبختانه تا به امروز موردی پیش نیامده که حس کنم مرگ به من خیلی نزدیک شده است.

به مراسم تدفین چه کسی نمی‌روم

هر وقت خبر فوت کسی را می‌شنوم تا مدتها بهم می‌ریزم. شاید بخشی از این موضوع به این خاطر باشد که مرگ برخی نزدیکان و دوستان روی من اثر منفی گذاشت و مدت‌ها طول کشید که حال بدم خوب شود به همین دلیل هر وقت کسی مریض می‌شود، سعی می‌کنم به عیادت نروم یا وقتی کسی فوت می‌کند به مراسم تدفین و خاکسپاری نمی‌‌روم. می‌دانم رفتار چندان پسندیده‌ای نیست اما راستش را بخواهید حضور در این مراسم برایم خیلی سخت است. تا 20، 25 سالگی اصلا به مرگ فکر نمی‌کردم. یعنی مثل اکثر آدم‌ها بودم. می‌گفتم خب مرگ هم بخشی از زندگی است. وقتش که بشود، می‌آید اما الان می‌ترسم. البته شاید بخش دیگر از این موضوع به فوت مادرم ربط پیدا کند. مادرم، زن خیلی مهربانی بود، هنوز هم که هنوز است فامیل و دوست و آشنا مهربانی و گذشتش را مثال می‌زنند.

نمی‌توانم بی‌خیال شوم

بعضی‌ها به من می‌گویند خوش به حالت در ظاهر آدم بی‌خیالی به نظر می‌رسی اما واقعیت این است وقتی می‌خواهی این بی‌خیالی و جدی نگرفتن را عملی کنی، سخت است. من واقعا یک دوره طولانی روی خودم کار کردم و به خودم آموزش دادم تا بی‌خیال باشم و خیلی جدی نگیرم تا آنقدر تلخ و ناامید نباشم و حالم مدت‌ها از هر مسئله ناراحت کننده‌ای بد نشود. شاید هم بعضی رفتارهایم الان واقعا زشت باشد که همینطور هم هست. اینکه وقتی دوست شما مریض است عیادت او نروید برای اینکه حال خودتان هم بد نشود، این واقعا زشت است. عیادت شما از دوستی که در بیمارستان است ممکن است او را خوشحال کند و روی حالش تاثیر مثبت بگذارد. ولی من این کار را به خاطر خودم نمی‌کنم. من این هزینه‌های سنگین را پرداخت کردم تا حالم کمی بهتر باشد و ادامه بدهم. مراسم‌های عزاداری نمی‌روم برای اینکه روی خودم تاثیر بد نگذارد. من بیشتر تحت‌تاثیر اتفاقاتی که قبلا برایم افتاده سعی می‌کنم در آن شرایط دیگر قرار نگیرم. مسائلی مثل مرگ اطرافیان که دیدم دیگران اکثرا در زمان کوتاهی حلش می‌کنند و با آن کنار می‌آیند و تمام می‌شود و شاید حتی فراموشش کردند، برای من خیلی طول کشیده. من مدت‌های زیادی فکر کردم، افسرده شدم. حالم بد شده و غمگین بودم تا توانستم با مساله کنار بیام.

دلم می‌خواهد راحت زندگی کنم

هم الان و هم قبلا مهم‌ترین دغدغه‌ام این بوده که بتوانم راحت زندگی کنم و انشاءالله راحت هم بمیرم برای همه هم این آرزو را می‌کنم که به لطف خدا زندگی خوبی داشته باشند. سعی و تلاشم را هم می‌‌کنم که در خانه‌مان درگیری به وجود نیاید، در بیرون خانه هم مسئله نداشته باشم و سعی می‌کنم آدم‌ها با من مشکل نداشته باشند و با مردم خوب باشم و در واقع این زندگی به راحتی و در آرامش بگذرد. (ریتم زندگی به نقل از خانواده آرمانی)

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها