تب‌های زیادی می‌آیند و می‌روند؛ تب پیانو، تب گیتار، تب تار، تب سنتور، تب خوانندگی، تب ترانه‌سرایی، تب تنظیم و صدها تب دیگر که می‌توان چند صفحه به همین شکل ادامه داد.
کد خبر: ۷۱۰۴۲۷
تبِ تندِ واژه‌ها

بخواهیم و نخواهیم مجبوریم بپذیریم موسیقی طی سال‌های گذشته آنقدر تب به خودش دیده که حالا دچار یک تب مزمن شده و از هر زاویه‌ای که نگاهش کنیم حالش خوش نیست.

یکی از این تب‌ها که چند سالی است گریبانگیر جامعه ما شده و رهایش نمی‌کند، تب ترانه‌سرایی است. تب وحشتناکی که در کنار تولید آسان موسیقی و خواننده‌شدن‌های یکشبه توانسته فضایی را ایجاد کند تا هر کس با سرودن چند ترانه دست چندم که یک خواننده دست چندم آن را فالش بخواند مقابل دیگران کلاهش را از سرش بردارد و همان طور که به سختی سیگاری را گوشه لبش نگه داشته سر تا پایتان را با کمی کبر و تفاخر برانداز کرده و خودش را ترانه‌سرا معرفی کند!

این روزها در اغلب مکان‌های فرهنگی شهر تهران کانون‌های ترانه‌سرایی وجود دارد که چند به اصطلاح ترانه‌سرای جوان آنجا پشت یک میز نشسته و کارگاه و دفتر و دستکی برای خود تدارک دیده‌اند، آنقدر که بزرگان عرصه ترانه عطای آن را به لقایش بخشیده و تمایلی به حضور در کارگاه‌ها و نشست‌های ترانه ندارند و به قول حافظ «فراغتی و کتابی و گوشه چمنی» را به غوغای توخالی کارگاه‌های ترانه ترجیح داده‌اند.

اکبر آزاد، ترانه‌سرای پیشکسوت درباره حال و احوال این روزهای ترانه به جام‌جم می‌گوید: کدام ترانه؟ مگر چیزی از ترانه باقی​مانده که بخواهیم درباره آن حرف بزنیم؟ ماهواره را راه انداختند و همه چیز را از بین بردند. هر کسی شد ترانه‌سرا و خواننده و آهنگساز و اصول همه چیز به هم ریخت.

او 45 سال است در عرصه ترانه‌سرایی کار می‌کند و به گفته خودش هنوز هم عاشق ترانه است. با این حال از اوضاع اقتصادی حاکم بر ترانه رضایت ندارد و بیان می‌کند: ترانه هنوز و همیشه همه عشق من است، اما می‌توانم بگویم اگر یک زمین 300 متری گرفته بودم و بساز و بفروشی کرده بودم فرزندان و نوه‌هایم حال و روز خوبی پیدا کرده و یک عمر راحت زندگی می‌کردند. همه چیز نیازمند اقتصاد سالم است. بدون اقتصاد سالم نمی‌توان کنار ترانه هم راه رفت.

این ترانه‌سرا ادامه می‌دهد: اکنون خیلی از بزرگان آهنگسازی، ترانه‌سرایی و خوانندگی بیکار هستند. می‌دانید چرا، چون گفته می‌شود کارهایشان برای مردم قابل فهم نیست!

آزاد در ادامه می‌گوید: مردم از شعر سیاه خسته شده‌اند. از وای مُردم خسته شده‌اند. من اکنون 90 ترانه ناب دارم که هنوز اجرا نشده است. البته 13 سال پیش یک نفر آمد و 45 ترانه‌ام را به قیمت هر کدام 3 میلیون تومان از من خرید. بسیار متعجب بودم که او چرا چنین مبلغی را پرداخت کرده است. حالا که می‌بینم ترانه‌ها را به نام خودش ثبت کرده و در کشو حبسشان کرده می‌فهمم ماجرا چیست!

او با انتقاد از نادیده گرفته‌شدن ترانه‌سرایان در جامعه می‌گوید: ترانه بگوییم که چه بشود؟ که خواننده‌ها را چاق کنیم؟ فلان خواننده مشهور مگر یادش است با ترانه‌های ما بالا رفته. خواننده وقتی موفق می‌شود، نمی‌گوید بیا باز هم با هم کار کنیم، شعرت خوب بوده. خودش را می‌گیرد و دیگر جواب سلامت را هم به زور می‌دهد.

این ترانه‌سرای پیشکسوت درباره نگاه‌ها و رفتارهای نادرست نسل جدید در برابر موسیقی می‌گوید: جوانی مثلا لیسانس موسیقی دارد. یک قطعه برای من گذاشته و با افتخار می‌گوید از ساخته‌های خودم است. می‌گویم این که تکه‌تکه است. هر تکه‌اش را از یک اثر برداشته‌ای. قسمت اول کار زنده‌یاد بنان است. قسمت دوم را 50 سال پیش یک خواننده خوانده است و بقیه قسمت‌ها هم به همین شکل. به دروغ می‌گوید من اصلا اینها را نشنیده‌ام.

اینها ترانه نیست

این ترانه‌سرای پیشکسوت درباره موسیقی‌هایی که این روزها تولید می‌شود، اظهار می‌کند: اینها هیچ کدام ترانه نیست. ترانه کاری است که مردم زیر لب زمزمه‌اش کنند. هنوز کارهایی از دوره گل‌ها هست که اگر برای بچه پنج ساله هم بگذاریم آنها را یاد می‌گیرد و زیر لب زمزمه می‌کند. حالا اگر چنین ترانه‌ای قافیه‌اش هم غلط باشد به نظر من باز هم ترانه است، چون مردم دوستش دارند.

او ادامه می‌دهد: این روزها همه شده‌اند همه‌کاره. طرف شاعر، آهنگساز، خواننده و ترانه‌سراست. کمی بگذرد ادعا می‌کند که چارلی چاپلین است. نه صدا دارد، نه پول، فقط یک ارگ توی خانه دارد و با همان روزی یک آهنگ تولید می‌کند و در فضای مجازی قرار می‌دهد. نتیجه‌اش هم این است که این همه آهنگ تولید شده، اما یکی از اینها به دل نمی‌نشیند.

آزاد، تنها ترانه‌ای را ماندگار می‌داند که با مرور زمان مردم فراموشش نکرده و زیر لب زمزمه‌اش کنند. او اظهار می‌کند: هر ترانه‌ای را که دیدید مردم زیر لب زمزمه می‌کنند، بدانید از اعماق دل یک انسان آمده و گل کرده است. قافیه‌سازی و بزن ​برویی کار کردن ماندگار نمی‌شود. برو برو گم​شو مگر شد ترانه؟ همه‌اش تصاویر سیاه و پوچ. موسیقی ما تحت تاثیر سیاهپوستان پیش می‌رود. ما ایرانی هستیم، ترانه و موسیقی‌مان اگر غمی هم دارد، غم و عشقی باوقار است.

او با انتقاد از کسانی که خود را ترانه‌سرا می‌نامند، اما نسبت به کارشان عرق ندارند، می‌گوید: طرف عرق ترانه ندارد و از کار خودش دفاع نمی‌کند، به او می‌گویی این ترانه‌ای را که سروده‌ای معنی‌اش چیست، سکوت می‌کند. تجارت و ترانه و سه دهنه قصابی ذاتش با هم جور نیست. ترانه‌گفتن خرابی می‌خواهد. هیچ جای دنیا این آدم‌ها موفق نیستند و کارهایشان ماندگار نمی‌شود. کسی مثل بنان در کاباره نخوانده است و فقط حرف بزرگ‌ترهایش را گوش کرده و در موسیقی یک مسیر درست را پیموده است.

آزاد در پایان با انتقاد از بی‌محتوا شدن ترانه‌ها اظهار می‌کند: امروزه می‌گویند ترانه باید ساده و قابل فهم باشد، اما با همین عنوان معنی و مفهوم را از ترانه گرفته‌اند. انگار آدم‌ها دیگر نباید فکر کنند.

تفاوت سطحی شدن و سادگی

سطحی‌شدن ترانه‌ها، گرفتن معنا و مفهوم و تفکر از آنها ازجمله مواردی است که این روزها اغلب بزرگان ترانه نسبت به آن گلایه دارند. سعید بیابانکی، عضو دفتر شعر و ترانه مرکز موسیقی وزارت ارشاد هم با تائید این عوامل می‌گوید: سادگی ترانه‌ها اتفاق خوبی است، چراکه ترانه باید ساده و همه فهم باشد. این روزها مشکل ما سطحی‌شدن ترانه‌هاست.

او می‌افزاید: ترانه‌هایی که در گذشته سروده شده ماندگار است، چون اغلب ترانه‌سرایان آنها شاعران بزرگی بوده و در این عرصه تسلط کافی داشته‌اند. امروز عرصه خالی شده و جوان‌های بی‌تجربه که ذوق چندانی هم ندارند ذائقه عموم مردم را در نظر می‌گیرند و براساس آن ترانه می‌گویند. به همین دلیل موسیقی هم تبدیل شده به آشفته بازاری که در آن اجناس سطحی، بی‌ارزش و سرگرم‌کننده فارغ از این که معنایی داشته باشد، خریدار دارد.

او تاکید می‌کند: ترانه و شعر خیلی از هم دور نیست. ترانه گونه‌ای از شعر است که زبانش ساده‌تر و روان‌تر است. سادگی به معنای القای مفاهیم سطحی و ساده نیست. مثلا می‌بینیم سعدی زبانی ساده دارد، اما در غزلیاتش مفاهیم بزرگی را بیان می‌کند.

این شاعر ادامه می‌دهد: این روزها شاعران بزرگ اغلب‌ شانی برای ترانه قائل نیستند و به سمت ترانه‌سرایی نمی‌روند. البته خوانندگان هم دوست ندارند با این افراد کار کنند، زیرا فکر می‌کنند کار کردن با شاعر بزرگ باعث می‌شود پشت نام او گم شده و کمتر دیده شوند. بنابراین سراغ ترانه‌سرای جوانی می‌روند که سطح او از خودشان پایین‌تر باشد.

او با تاکید بر نگاه اقتصادی شرکت‌های خصوصی به موسیقی می‌گوید: عمده تولید موسیقی در بخش خصوصی است. تولید دولتی طبعا اقبالی ندارد، چون باید موسیقی رسمی تولید کند. شرکت‌های خصوصی هم طبعا دیدگاهشان به موسیقی اقتصادی است و به فرهنگ و هنر فکر نمی‌کنند. از شعرهایی که به شورا می‌فرستند معلوم می‌شود به دنبال بهره اقتصادی صرف هستند.

عمر مفید کوتاه خوانندگان پاپ

بیابانکی ادامه می‌دهد: شرایط پیش‌آمده ما را با فضایی روبه‌رو کرده که می‌بینیم عمر مفید یک خواننده پاپ چهار سال است، چون با آمدن خواننده و صدا و آلبوم تازه قبلی‌ها فراموش می‌شوند.

بیابانکی تاکید می‌کند: کار جوان هجده ساله سرودن ترانه قوی نیست. کسی می‌تواند این کار را انجام دهد که 40، 50 سال کار کرده و تسلط داشته باشد. از طرف دیگر به نظرم صدا و سیما هم سرودن ترانه تیتراژها را نباید به این ترانه‌سراها بدهد تا از این امکان برای مطرح شدن زودهنگام خود استفاده کنند.

بعد از همه این حرف‌ها به ترانه‌هایی فکر می‌کنم که این روزها می‌شنویم. به یاد معشوق‌های بیچاره‌ای که تکلیفشان با عشق و عاشق مشخص نیست. چندی پیش توی تاکسی شنیدم خواننده‌ای می‌خواند: «اگه نباشی می‌میرم باشی دیوونه می‌شم!» و من هنوز بهت‌زده به این فکر می‌کنم که واقعا این ترانه را چه کسی سروده است؟

زینب مرتضایی‌فرد / گروه فرهنگ و هنر

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها