درباره ارتباط دو سویه ترانه‌ها با تغییر ذائقه مخاطب نوجوان

بحث موسیقی و تاثیراتش آن‌قدر عمیق و مفصل است که صحبت کردن درباره ‌آن ساعت‌ها طول می‌کشد؛ اما مهم‌تر این است که ما چه چیزی را می‌پسندیم و گوش می‌دهیم.گاه این سلیقه ماست که موجی از تولیدات را به وجود می‌آورد و گاه این موسیقی‌ها هستند که سلیقه ما را شکل می‌دهند. نوجوان در این جریان، نقش بسیار پررنگی دارد. به همین دلیل ما در این دو صفحه از نوجوانه، درباره ترانه‌ها و تغییر ذائقه‌ها صحبت کرده‌ایم.
بحث موسیقی و تاثیراتش آن‌قدر عمیق و مفصل است که صحبت کردن درباره ‌آن ساعت‌ها طول می‌کشد؛ اما مهم‌تر این است که ما چه چیزی را می‌پسندیم و گوش می‌دهیم.گاه این سلیقه ماست که موجی از تولیدات را به وجود می‌آورد و گاه این موسیقی‌ها هستند که سلیقه ما را شکل می‌دهند. نوجوان در این جریان، نقش بسیار پررنگی دارد. به همین دلیل ما در این دو صفحه از نوجوانه، درباره ترانه‌ها و تغییر ذائقه‌ها صحبت کرده‌ایم.
کد خبر: ۱۴۸۱۴۴۸
نویسنده مریم شاه‌پسندی و فاطمه پورابراهیم - نوجوانه
 
اولین بار چی‌شد؟
آیا کسی می‌تواند بگوید اولین ترانه را چه کسی خوانده؟!  کدام مرد برای اولین بار، شروع کرد و متنی حماسی را، آهنگین خواند و کدام زن، وقت خواباندن نوزادش، حرف‌های محبت‌آمیز را کنار هم چیده و با ریتم زمزمه کرده؟ کدام کودک وسط بازی شروع به طراحی یک ترانه کرده و کدام عاشق برای جلب توجه معشوقش، به تقلید از پرنده‌ها زده زیر آواز؟
حرف از فرهنگ عامه یا همان فولکلور که باشد، ترانه‌ها از زیباترین جلوه‌های آن به حساب می‌آیند. در زبان فارسی، اصل واژه‌ ترانه، از زبان پهلوی به ما رسیده و در ابتدا «ترانگ» خوانده می‌شده. رفته‌رفته این واژه شکل عوض کرده و ترنگه، ترنگ، رنگ هم گفته شده، تا الان که واژه‌ ترانه روی زبان‌ها افتاده.  پژوهشگران معتقدند اولین نغمه‌ آهنگین شاعرانه را زرتشت مکتوب کرده. ترانه‌هایی که خودش به زیبایی هرچه تمام‌تر سروده. اما قطعا قبل از او، آثار غیر مکتوب دیگری وجود داشته که به دلیل وجود سنت شفاهی در کشورمان، هیچ‌وقت مکتوب نشده و امید سینه به سینه نقل شدن و ماندنشان تا همیشه، با شکست مواجه شده و حالا چیزی از آنها در دست نداریم. درخت آسوریک و یادگار زریران که جزو قدیمی‌ترین آثار شعر مکتوب ادب فارسی هستند را نیز در دسته‌ ترانه می‌توان جای داد.‌ چرا این شعرها به زبان پهلوی در واقع ترانه‌هایی بودند که در مراسمات مذهبی، مردم کنار هم گرد می‌شدند و آنها را جمع‌خوانی می‌کردند. پس شاید نتوان گفت که نقطه‌ آغاز ترانه‌ها در کدام دوره‌ تاریخی و کدام کشور بوده ولی بدیهی است که از وقتی بشر آفریده شده، موسیقی، همراه او رشد کرده تا به این شکل امروزی که با آن مواجه هستیم درآمده است. از آواز پرندگان گرفته تا بالا و پایین کردن لحن صدا وقت فریاد زدن با محبت کردن، سخنرانی، بانگ‌های مهیبِ وقت آغاز جنگ و... همه وهمه، گونه‌هایی از شکل‌گیری ترانه‌ها بوده‌اند.در زمانه‌ها‌‌ی پیش، کارکرد ترانه، متفاوت از امروز بود. کیفیتش فرق داشت و مضمون و کارکردش نیز در هفت دسته قابل تقسیم‌بندی است. دسته‌ اول، ترانه‌های هنگام بازی است. از لی‌لی حوضک گرفته تا تاپ تاپ خمیر. دسته‌ دوم لالایی‌هایی هستند که مادران شب‌ها می‌گفتند و می‌خواندند. دسته‌ بعدی ترانه‌های مربوط به قصه‌هاست. حتما شما هم به خاطر دارید که پایان قصه‌ها با ترانه‌ کلاغه به خونه‌اش نرسید تمام می‌شد. گونه‌ دیگر، ترانه‌های روستاییان است؛ ترانه‌هایی که مردم روستا وقت کار می‌خواندند و انرژی می‌گرفتند. دسته‌ ششم ترانه‌های انتقادی و مطالبه‌آمیز هستند.  هرچیزی که از فقر و ظلم پادشاهان خوانده شده در این دسته جای می‌گیرد.‌ ترانه‌های رقص و تصنیف‌های عامیانه که مردم قدیم هنگام جشن‌ها می‌خواندند نیز دسته‌ بعدی است و پرتکرارترین موضوع تا امروز، ترانه‌های عاشقانه هستند. همان چیزهایی که از قدیم‌الایام، عاشق برای معشوق می‌خوانده و هنوز هم خوانده می‌شود. وقتی در این دسته‌بندی‌ها عمیق می‌شویم، می‌فهمیم ترانه‌ها برگرفته از فرهنگ هر جامعه هستند. ترانه‌هایی که در دوره‌های زمانی مختلف بین مردم رواج پیدا می‌کنند، با هم فرق دارند. میزان ظلم پادشاهان وقت بر پیدایش ترانه‌های انتقادی تأثیر دارد.شغل غالب مردم، با پیدایش ترانه‌های کار ارتباط دارد و سطح تحصیلات و دانش عمومی بر تمام آنها. این که ترانه‌ها برگرفته از فرهنگند به جای خود و تاثیرگذاری آنها بر فرهنگ نیز از سویی، قابل انکار نیست. در طول زمان، تأثیر ترانه‌ها بر زندگی و سطح فرهنگ مردم قابل مشاهده هست. ترانه‌های انقلابی که شور استقلال و آزادی را میان مردم در دهه‌ پنجاه بی‌وصف کرد تا ترانه‌های سبک دیسلاو که نسلی از دهه‌ هشتاد را درگیر پدیده خون‌بازی یا افسردگی کرده بود. از ترانه‌های مخصوص مهمانی رقص که بی‌بند و باری و نگاه ابزاری به زن را ترویج می‌دهند تا بعضی ترانه‌ها که مواد مخدر را عادی‌سازی کرده‌اند. 

رابطه دو سویه

ترانه‌ها ساخته می‌شوند تا همراهمان زندگی کنند. کسی در این شکی ندارد. ترانه‌هایی که از فرهنگ‌مان تاثیر گرفته و بر آن تأثیر نیز گذاشته‌اند. یعنی یک رابطه‌ دوسویه با زندگی مردم.‌ زندگی کردن وجه‌های مختلفی دارد. از کار و سیاست و تحصیل گرفته تا زندگی عاشقانه. اما نسل‌های اخیر موسیقی فارسی، گویی زندگی را در روابط عاشقانه خلاصه می‌کنند. این است که در بین محتواهای ترانه‌های روی بورس، به ندرت موضوعی به‌جز عشق دیده می‌شود. این قابل انکار نیست که زندگی عاشقانه‌ بشر، با ترانه‌ها عجین شده. ما حتی در طبیعت هم شاهد این هستیم که جفت‌ها، با آواز خواندن، نظر همدیگر را جلب می‌کنند و موسیقی، زبان عشق آنها را می‌سازد. اما وقتی باقی وجه‌های زندگی هم در ذهنت پررنگ باشند، حس نیازت به ترانه‌هایی با آن محتواها نیز ایجاد می‌شود. ولی مارکت موسیقی فارسی، بهایی به باقی مضامین نمی‌دهد و ترانه‌ها را در حد همان چند محتوا باقی می‌گذارد.خواننده‌ها در ترانه‌ها مدام یا در حال عاشق شدن هستند یا شکست عشقی خورده‌اند. قطعا دلیل این سیاست‌گذاری در صنعت موسیقی فارسی، بی‌ربط به استقبال و سلیقه‌ مخاطبان نیست ولی چیزی که قابل مطالبه‌گری است، سیاست‌گذاری نهادهای دولتی در موضوع موسیقی است. آیا حمایت نشدن ترانه‌هایی با مضامینی مثل انگیزه‌بخشی، اعتماد به نفس، تلاش، بلندپروازی، شکست، خوش‌بینی و... دلیلی بر تولید نشدن و شنیده نشدن این آثار نیست؟!
بین ترانه‌های غیرفارسی، تنوع و تکثر مضمون زیاد دیده می‌شود. صنعت موسیقی غربی و کره‌ای از این حیث قابل تحسین است و نمونه‌ خوبی برای الگو گیری رویکرد آن و بومی‌سازی مصادیقش. هنر، یکی از بهترین راه‌ها برای تأثیر گذاری بر جامعه‌ است و موسیقی هنر اول! چرا نباید از این راه برای جهت‌دهی به جامعه و مخصوصا نوجوانان استفاده کرد؟! دود تقلیل دادن محتوای این هنر توی چشم فرهنگ می‌رود.‌ وقتی می‌شود با یک ترانه‌ هنرمندانه، یک ارزش اخلاقی را به راحتی در ذهن نسل جوان جای‌گذاری کرد، چرا نباید بودجه‌ها را صرف ساخت ترانه‌های ارزشمند کرد؟ چرا صنعت موسیقی به سمت ترویج موضوعات ضدارزشی رفته و چرا این موسیقی‌ها در حال وایرال شدن هستند؟ انگشت اتهام به سمت کیست؟

ذائقه‌ها تغییر می‌کنند
عوامل مختلفی دست به دست هم می‌دهند تا سلیقه موسیقایی جامعه‌ای دستخوش تغییر شود. گاهی اوقات این خود موسیقی است که بعد از مدتی ذائقه را تغییر می‌دهد و گاه عوامل پیرامونی سبب این تغییر می‌شوند. این تفاوت بین نسلی در گوش دادن به موسیقی‌های مختلف، خودش گواهی‌ است بر این‌که سلیقه موسیقایی تغییر می‌کند.گاهی این ذائقه رشد پیدا می‌کند؛ مثل کسی که به غذای خوب عادت کرده باشد، موسیقی کم‌محتوا را پس می‌زند و گاهی این ذائقه سطحی می‌شود و هر موسیقی‌ به مذاقش خوش می‌آید.همیشه هم این تغییر ذائقه به دست خود مخاطب اتفاق نمی‌افتد. فرض کنید فرزند کوچکی دارید که تازه می‌تواند با آهنگ‌ها همخوانی کند. در فضای موسیقیایی کنکنی، او برای اولین بار چه نوع موسیقی‌ای به گوشش می‌خورد؟ چه چیزی را حفظ می‌شود و با صدای بلند _بی آن‌که درست معنایش را بداند_ تکرار می‌کند؟
این‌که چه موسیقی‌ای به صورت گسترده ارائه شود، در شکل‌گیری ذائقه نقش دارد. البته این یک رابطه دو طرفه است؛ آنچه ارائه می‌شود هم بر اساس سلیقه موسیقایی جامعه تولید می‌شود.

آموزش، راهکار اساسی 
قبلا هم اشاره کرده بودم که آموزش می‌تواند یکی از راه‌های ما برای افزایش شناخت افراد جامعه از موسیقی باشد. به خصوص برای نسل نوجوان که وقت آزاد بیشتری دارد و اوقات زیادی از روز را با موسیقی می‌گذراند و گاه، موسیقی به بخش جدانشدنی زندگی او تبدیل می‌شود؛ همان‌طور که صنعت کی‌پاپ و خوانندگان هالیوودی چنین نقشی را در زندگی برخی نوجوان‌ها ایفا می‌کنند. بعضا نوجوان با موسیقی مورد علاقه‌اش به خودش هویت می‌بخشد و از آن استفاده می‌کند تا در گروه‌های اجتماعی قرار بگیرد.اگر در مدارس به هنر بیشتر توجه شود و گوش کودک و نوجوان را با موسیقی‌های پرمحتوا آشنا کنند و تفاوت‌های موسیقیایی را بازگو کنند، در آینده با نسل آگاه‌تری رو به رو خواهیم بود؛ نسلی که خوانندگان و تهیه‌کنندگان بر اساس آگاهی، شناخت و سلیقه او موسیقی تولید می‌کنند. رشد آگاهی مخاطب عام، باعث رشد هر چه بیشتر موسیقی عوام‌پسند می‌شود.
بهروز وجدانی، پژوهشگر حوزه موسیقی در گفت‌وگویی به همین نکته اشاره کرده بودند: «باید از کودکی شعر خوب و موسیقی اصیل را به کودکان خود بیاموزیم و این یکی از راه‌های حفظ این نوع موسیقی است.»

خوب یا بد؟
بحث تغییر ذائقه به این معنا نیست که یک سبک از موسیقی خوب است و سبک دیگری بد. به این معنا هم نیست که اگر کسی موسیقی سنتی گوش می‌دهد، ذائقه موسیقایی بهتری نسبت به سبک پاپ دارد. بحث در این است که مخاطب باید شناخت بیشتری نسبت به موسیقی داشته باشد. گوش هم مانند معده هرچقدر غذاهای بهتر و متنوع‌تری چشیده باشد، شناخت بیشتری هم در تشخیص مزه‌های متنوع و باکیفیت پیدا می‌کند. آن وقت است که تولیدات بی‌کیفیت کنار می‌روند یا ارتقای کیفیت می‌دهند‌.
همچنین این عدم شناخت کافی، می‌تواند سبب از بین رفتن موسیقی نواحی و محلی هم بشود. از طرفی ردپای این بی‌توجهی را می‌توان در نوحه‌ها و عزاداری‌ها هم پیدا کرد. آیا بسیاری از این عزاداری‌ها و نوحه‌خوانی‌ها همان آهنگ‌های پاپ تغییرمحتوا داده شده، نیستند؟ آیا ارتقا ندادن سلیقه موسیقایی به نوحه‌خوانی‌ها و عزاداری‌های حسینی ما آسیب نزده است؟

چرا چنین می‌شود؟ 
‌می‌گویند عوامل مختلفی در تغییر ذائقه نقش دارند. گاهی اوقات رسانه عامل اصلی است؛ این‌که صداوسیما به عنوان یکی از مهم‌ترین رسانه‌ها، چه نقشی را ایفا می‌کند؟ تا چه اندازه در انتخاب موسیقی دقت به خرج می‌دهد؟ آیا توجه می‌کند که علاوه بر موسیقی‌های پاپ، به موسیقی‌های سنتی هم توجه کند؟ گاهی این تمایل صرف گروهی از مردم به یک نوع موسیقی، به این دلیل است که شناختی از انواع دیگر موسیقی ندارند. آیا رادیو و تلویزیون سخت‌گیری و دقت لازم را برای تناسب و تنوع موسیقی‌هایی که ارائه می‌کند، دارد؟ توجه می‌کند به این‌که هر شبکه یا هر محتوایی که تولید می‌شود، باید ملاحظات و تناسبات آوایی خود را هم داشته باشد؟

پول و موسیقی!
موسیقی تجاری هم عامل دیگری است که ذائقه را تغییر می‌دهد و از طرفی روی موج سلیقه عوام حرکت می‌کند. در دهه‌های اخیر، موسیقی پاپ به دلیل فرم آزادتر، طرفداران بیشتر و مجوزی که دارد، بیشتر مورد توجه تهیه‌کنندگانی قرار گرفته که تلاش می‌کنند با ایجاد شرایط بهتر و با سیاستی خاص، خوانندگانی را حتی با توانایی پایین و اجرای ضعیف، روی سن‌های اجرا ببرند و مطرح کنند.بسیاری از خوانندگانی که روزی با یک آهنگ مشهور شدند و بعد از مدتی حتی نامشان هم از خاطره‌ها رفت، از همین دسته بودند. موسیقی‌ که صرفا برای کسب درآمد و تجارت ساخته می‌شود مهم نیست چه محتوایی دارد؛ مهم دیده شدن و پول در آوردن است. این در درازمدت روی ذائقه تاثیر می‌گذارد و  دو سویه است. تهیه‌کننده‌ها هم بنا بر آنچه در سلیقه روز جامعه می‌بینند، آهنگ تولید می‌کنند و وقتی گوش جامعه‌ای صرفا به شنیدن یک سبک خاص عادت داشته باشد و سبک دیگری از موسیقی را نشنیده باشد، با موسیقی خوب یا بد آشنایی نداشته باشد، روی یک وضع ثابت می‌ماند. ذائقه نه تنها رشدی نمی‌کند بلکه ممکن است پسرفت هم کند.خواننده اگر بداند مخاطبانش متوجه اشتباهات او هستند، می‌توانند خطاهای او را آشکار کنند و موسیقی‌اش را پس بزنند، به راحتی خوانندگی را ادامه نمی‌دهد. اگر بداند مخاطبش به محتوا هم علاوه بر ریتم اهمیت می‌دهد، هر کلمه‌ای را برای خوش‌ریتم بودن در ترانه‌اش جای نمی‌دهد.دکتر مجید کیانی در گفت‌وگویی درباره همین تغییر ذائقه موسیقایی اشاره کرده بود‌: «بر اساس پژوهش‌هایی که انجام شده است، این تغییر ذائقه به سمت تعالی پیش نرفته است. البته جوانانی هستند که از گذشته هم بهتر کار می‌کنند ولی معمولا گمنام بوده و دیده نمی‌شوند. جوانانی که در این عرصه کار می‌کنند، با توجه به تغییر ذائقه مردم به سمت موسیقی پاپ، به‌ناچار باید طوری به ایجاد اثر خود بپردازند که مردم آثارشان را بپسندند. از یک نظر این مطلب خوب است که ما یک موسیقی را تولید کنیم که مردم آن را بپسندند و به شادی مردم بیفزاید. اما به شرطی که موسیقی‌های هنری و جدی نیز وجود داشته باشند. موسیقی‌های مردم‌پسند نیز بهتر است از موسیقی هنری الهام بگیرند و سطح مردم‌پسندی آن را ارتقا ببخشند. می‌شود با همین موسیقی‌های مردم‌پسند، ذائقه مردم را ارتقاء بخشید. وقتی که کار قوی باشد، زیبایی‌شناسی مردم را تقویت می‌کند. اما با تنزل سلایق دچار بحران می‌شویم.»
صحبت از موسیقی تجاری به میان آمد، لازم است بگویم منظور این نیست که صرفا موسیقی پاپ قابلیت تجاری شدن دارد. در حال حاضر وضعیت موسیقی رپ هم تعریفی ندارد؛ با توجه به این‌که غیرمجاز است و نظارتی روی آن نیست، از طرفی نسل جوان و نوجوان هم به آن تمایل بسیار دارد، دست خواننده برای بی‌محتوا شدن بازتر است.البته لازم است اشاره کنم که تغییرات سیاسی، تحولات فرهنگی و اتفاقاتی از این دست هم روی تغییرات موسیقایی و ذائقه مخاطب تأثیرگذار است.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها