جام جم: تابوت فروشی هخامنشی
اگر کسی الآن از شما بپرسد که تابوتت چند؟... اولا که جا میخورید و میترسید (در خوشبینانهترین حالتش!)؛ در ثانی، خندهتان میگیرد که مگر تابوت آدم ارزشی دارد؟... وقتی پای روح در میان نباشد، خود جسم و جسد چه ارزشی دارد که ظرف مخصوص آن یعنی تابوت بخواهد ارزش داشته باشد؟...
بله؛ هزاران سال پیش هم اگر عین همین سؤال را از یک عزیز هخامنشی دوره ایران باستان میپرسیدند، شاید که برخوردش شبیه همین برخورد شمای وفامنشی میبود که الآن در دوره یارانه و سبدکالا زندگی میکنید. اما گذشت زمان لازم بود تا ارزش این سؤال اهمیت پاسخ آن، هم برای هخامنشیان و هم برای ما مشخص و معلوم شود.
خبر وارده: «سه قاچاقچی میراث فرهنگی که قصد فروش اشیای عتیقه و از جمله تابوت دوران هخامنشی را داشتند، از سوی مأموران اداره اطلاعات شهرستان اقلید فارس دستگیر شدند.» ـ به نقل از جراید دوره حاضر.
بسته پیشنهادی: با عنایت به آنچه گفته شد، ضمن توصیه اکید به سارقان و قاچاقچیان دلسوز آثار باستانی و از جمله تابوت اجداد ما، مواردی را که در این ارتباط به ذهنمان خطور میکند، در قالب چند راهکار پیشنهادی ارزنده تقدیم میکنیم:
1ـ واگذاری تابوت: هر کس که به سلامتی فوت میکند و بهناچار میرود سینه قبرستان؛ وصیت کند که تابوتش را دور از چشم اغیار، در جای دنجی دفن کنند تا لااقل به درد آیندگان بخورد. دیگران دفن کردند و ما استخراج کردیم؛ ما دفن کنیم تا دیگران استخراج کنند. در حال، به آینده فکر کنیم. همیشه که نفت نیست. همیشه که سفره نیست.
2ـ شغل کاذب جدید: سابق کفندزد داشتیم. شیوهها و شگردهای مختلفی هم داشت. بعضیها یواشکی سرقت میکردند و بعضیها هم چنان به عنف میدزدیدند که اموات مرده را جلو چشمش میآوردند و مردم میگفتند که صد رحمت به کفن دزد قبلی!... فلذا مواظب باشیم با توجه به ارزش داشتن تابوت های تاریخی، عدهای به شغل بدون مالیات تابوت دزدی و قالب کردن آن به عنوان تابوت باستانی، روی نیاورند. رویکرد قشنگی نیست. بیکاری از آن بهتر است. حداقل مردهشورها مواظب باشند.
3ـ زیر تابوت رفتن: خدا نکند هیچکس توی تابوت برود؛ حتی اگر آلودگی هوا اصرار کند؛ اما زیر تابوت رفتن مستحب است و ثواب دارد. دقت کنیم که آنقدر مادی و دنیوی نشده باشیم که فقط زیر تابوت هخامنشیان را بگیریم به خاطر منافعی که دارد. باور کنید، مردههای دوره خود ما هم بیچارهها آدماند. مادرمردهها، تابوتشان روی زمین نماند. یا اگر یک نفر آمد زیر تابوت را گرفت، بقیه در نروند.
کیهان: تنوع (گفت و شنود)
گفت: تازه چه خبر؟!
گفتم: یکی از ضدانقلابیون فراری و پناهنده به آمریکا در وبلاگ شخصی خود نوشته است؛ رهبران جنبش سبز (!) ما را با شعار تقلب به خیابان کشیدند و بدبخت و بیچاره کردند ولی خودشان و بچههاشون دارند در ایران زندگی اشرافی میکنند.
گفت: بیچاره راست میگه!
گفتم: نوشته است؛ اگر ادعای تقلب درست بود، چرا بعدا آن را نفی کردند و خودشان در انتخابات شرکت کردند و اگر شعار درستی نبود، چرا ما را فریب دادند و به نافرمانی مدنی و اعتراض خیابانی کشیدند و بالاخره باعث فرار ما شدند؟!
گفت: این روزها هم همانها سعی دارند یک عده دیگر را فریب بدهند و...
گفتم: چه عرض کنم؟! به بعضیها باید گفت؛ برای تنوع هم که شده، چند دقیقه آدم باش!
سیاست روز: سیاست بکش بکش
کاظم جلالی – نماینده مجلس: ما الان متاسفانه در داخل کشور با یک سیاست کشمکش یا بکش بکش مواجه هستیم.
ننجون: ما که حرفی نمی زنیم ولی شما هم اگر این بکش مکش ها را کش ندهید خیلی بهتر است.
امروز وقتی ما به اصفهان میرویم متاسفانه اشکمان از جاری نبودن زاینده رود جاری میشود.
ننجون: به قول شاعر: برم اونجا بشینم در کنار زاینده رود / بخونم از ته دل ترانه و شعر و سرود
منابع آبی ما بهشدت در حال کاهش است.
ننجون: در عوض مصاحبه های آبکی ما روز به روز در حال افزایش است.
آیا کشوری که آب ندارد باید هندوانه صادر کند؟
ننجون: والله ما زیاد چیزی از فلسفه سردرنمیآوریم فلذا از برادر جواد لاریجانی می پرسیم و بعد خدمتتان عرض می کنیم که در شرایط بی آبی می شود هندوانه صادر کرد یا نه؟!
به نظر من کمشانسترین نمایندگان، نمایندگانی هستند که این دوره انتخاب شدهاند.
ننجون: اتفاقا مردم هم همین نظر را دارند و هر روز به خاطر انتخاب نمایندگان یک چیزهایی زیر لب می گویند و آخرش اضافه می کنند که «ای بخشکی شانس»!
دولتها معمولا صداهای بلند را زودتر از صداهای معقول و واقعی گوش میدهند.
ننجون: به هر حال مجلس ، مجلس است و گاهی صداهای خیلی «رسایی» دارد که اگر دولت گوش نکند خیلی بد است.!
چیزی که الان میبینم به جز یک استیضاح که شاید مقداری رنگ و آب سیاسی داشته باشد، مابقی اینچنین نیست.
ننجون: بقیه هم البته «آب و رنگ» خودشان را دارند منتها دیدنش «چشم بصیرت» می خواهد.
قدس: مش غضنفر و جریمه پارک خودرو در پیاده رو
اَزونجه که هَم هَرجایِ مِشَد مِری، جاپارک بِرِیِ ماشین یا نیستِگ یا ایقذَر کَمه که بِرِیِ یَک جاپارک، دَهتا رارَنده کِلّه وَنگ مِرَنُ به هَم مِپِرَّن، ...
هَروَخت با ماشینِ خوسُرُم مُرُم به سَرِ کارُم، مجبورُم از رو پل بِندِزُم بُرُم تو پیاده رویِ چِفتِ اداره ماشین رِ پارک کُنُم. دیروز که واز با ماشین رفتُم تو پیاده رو پارک کِردُم دیدُم مَش قربون آبدارچیِ ادارَما دِره بِزِم مِخِنده. بِزِش گفتُم بِرِیچی مِخِندی یَره؟ گفتِگ بِرِیکه دِگه نِمِتِنی او ماشینِ لَخّه رِ بُبُریش تو پیاده رویُ رایِ مردم رِ بَند بیِری. گفتُم بِرِیچی دِگه نِمِتِنُم؟ گفتِگ بِرِیکه واز ای شورایِ شهریا دوروَرِهَم لوکّه رِفتنُ یَک طرحِ دِگه از خودِشا وِل دادَن تا بِتِنَن بیشتر از مِشَدیا پول سیوا کُنَن؛ گفتن اَزی بِبَعد هرکی ماشینِش رِ تو پیاده رویا پارک کنه 100هزار تومن جِریمه مِره.
حالا مو یِ مَش غضنفر موندُم یَنی شهرداریُ شورایِ شهریا فِکِر مُکُنَن مردم از رو دِلِ خوشِشایِ یا کُخ دِرَن که ماشیناشایِ تو پیاده رویُ دوبله سوبله پارک مُکُنَن؟ یَنی نِمِدِنَن که خودِشا با گیریفتنِ پولُ دادن مجوزِ ساختن تجاری مسکونی بُدون پارکینگِ کافی و فِس فِس کِردَن تو ساختِ پارکینگِ عومومیِ باعث بانیِ پارکِ ماشینا تو پیاده رویُ جاهایِ پارک مَمنوعَن؟ یَنی نِمِدِنَن که اوییکه خِلاف کِردِ یُ بایِست جِریمه بِره، شهرداریُ شورایِ شهرِ نه شهروندا؟!
شرق: داستان دکتر دیوانه و لباسخودآغوشی
آقا ما یکی را بردیم تیمارستان تحویل بدهیم، ما را نگه داشتند. هنوز آمبولانس جلو در است. هرچی توضیح دادم سالمم گفتند هرکی دیوانهتر است بیشتر اصرار میکند سالم است. گفتم من اصراری ندارم. تا اصرار نکردم گفتند دیوانه را بخوابانید و سریع یکی از این لباسهای خودآغوشی تنم کردند و بستندم به تخت.
گفتم: من اصراری ندارم. ولی در مقایسه با خیلیها، دیوانه نیستمها. گفتند: همه دیوانهها فکر میکنند سالم هستند.
گفتم: الان شما فکر میکنی سالمی؟ ناراحت شد، یک آمپول وریدی زد. گفتم: بیا علمی بحث کنیم. یک دیوانه یک سنگ را میاندازد ته چاه، صدتا عاقل نمیتوانند درش بیاورند، درست؟ گفت: درست. گفتم: به نظر شما کی دیوانه است؟ گفت: آن صدتا عاقلی که میروند سنگ را دربیاورند دیوانه هستند. چون دارند سرمایههای مملکت را از بین میبرند. باید نفری یک سنگ بیندازند توی آن چاه، تا چاه کلا بسته شود بعد به آن دیوانه اول مدال افتخار بدهند.
گفتم: کاش سمینار بگذارید و دکترین این نظریات مشعشع را تبیین کنید. گفت: سعی نکن دیوانهبازی دربیاوری، یک کاری میدهی دست خودتها. آمپول وریدی میخواهی؟ گفتم: نه عزیزم. من دیوانهبازی درنیاورده شما که عاقل هستید کار دادید دستم و من را از کار و زندگی انداختید. بابا من سر کار میروم.
گفت: همین که در این دوره و زمانه میروی سر کار، یعنی دیوانهای. آدم عاقل از رانت استفاده میکند و با ارز دارو ماشین وارد میکند و ماشین خارجی سوار میشود و نوشابه گازدار میخورد.
گفتم: آخه...گفت: باز دیوانهبازی درآوردی؟ گفتم: تو واقعا دکتری؟ گفت: دکترم. و توی صورتم خندید. گفتم: قبل از اینکه بیایی توی این دیوانهخانه دکتر بودی یا وقتی آمدی اینجا درست را ادامه دادی و دکتر شدی؟ گفت: وقتی آمدم اینجا دکتر شدم. چون بیرون هر چی رفتم لباس دکتری بخرم، هیچ لباسفروشیای نداشت اما اینجا پر از لباس دکتری بود. ببین آمبولانسچی، این لباس دکتری برام اندازه است؟ گفتم: به تنت زار میزند... ببینم دکتر کو پس؟ گفت: به تخت بغلی بستمش. و باز خندید توی صورتم.
من هم که لباس خودآغوشی تنم کرده بودند و دستم به جایی بند نبود برای همین شروع کردم به گریهکردن. دکتر دیوانه گفت: چرا گریه میکنی؟ گفتم: چون دیوانهام کردید... از دست شما دیوانه شدم... خندید و گفت: سوییچ آمبولانست کو؟ میخواهم بروم باهاش یه دوری بزنم...
آرمان: خانواده مدرن (هفت سنگ)
میگم، شما این سریال خانواده مدرنو میبینید؟ منظورم همون (هفت سنگه)!. خب حالا که شما اینجا نیستید که بگید میبینید یا نه، به فرض محال بنا رو بر این میذاریم که میبینید. شنیدید راجع به این سریال چیا که نمیگن؟ میگن سناریوش کشیه، یعنی از یک سریال آمریکایی کش رفته شده.
راستش وقتی شنیدم سناریوی این سریال کلا کشیه، اصلا هم مُخم سوت نکشید.
برای اینکه مُخم برای این چیزا واکسینه شده، آخه یه بار هم قبلا راجع به یه سریال تاریخی که داستانش راجع به تاریخ مصر بود، چنین اتفاقی افتاده بود که سناریوش کشی بود و کلّی هم سرش کشمکش شد.
میگن یهو صاحبش اومد مچ اون آقای سازنده رو گرفت کشید کنار. بعدش هم شکایت کرد و گویا مبلغ هنگفتی هم خسارت گرفت البته این هنگفت عدد مجهول است و تاکنون ریاضی دانان نتوانستهاند بگویند که معادل چه عدد و رقمی است.
خلاصه کشاکشی است که بیا و ببین. از قدیم گفتن مرد آن است که در کشاکش دهر/ سنگ پای قزوین باشد/ خلاصه اینکه آقا مور مورمون شد که باز پاشیم و گوشتکوبمونو برداریم و بریم تلویزیون و با یک فرد مسئول! مصاحبه کنیم. راه افتادیم به سمت جام جم. رسیدیم دم حراست.
گفتند: چی همراته؟ گفتم: هیچ چی به خدا فقط یک گوشتکوب.
گفتند: ورود گوشتکوب به داخل اکیدا ممنوع است.
گفتم: آخه این ابزار کارمونه، بدون گوشتکوب چه جوری مصاحبه کنیم؟
گفتن: الّا و بلّا نمیشه.
گفتم: خب نمیشه که نشه، میایستم همینجا بالاخره یک مقام مسئولی مدیری، چیزی از اینجا رد میشه که به ما بگه عمو خرت به چند!.
بعد از چند دقیقه دیدم یه آقایی از در داره میاد بیرون، قد کوتاه، پیراهن روی شلوار، و اندکی هم ته محاسن.
پیش خودم گفتم: خودشه، گوشتکوب رو گرفتم جلو دهنش و گفتم: شما اینجا مدیر هستید؟
گفت: من نه ولی رفیقم اینجا مدیر بود، چیز کرد، اینا ام چیزش کردن، حالا قراره من به جاش چیز بشم.
گفتم: شما خبر دارید که سناریوی سریال هفت سنگ رو از یک سریال آمریکایی به نام خانواده مدرن کش رفتن؟
گفت: بله، ما از همه چیز خبر داریم.
گفتم: شما میدونید که تهیه کننده برای این سریال از شبکه چقد پول گرفته؟
گفت: میدونم ولی میترسم بگم، خودت حدس بزن.
گفتم: یه میلیارد؟
گفت: برو بالا.
گفتم: یک و نیم میلیارد؟
گفت: برو بالاتر.
گفتم: خب پس شما بگو.
گفت: یه عالمه.
گفتم: یه عالمه میشه چقد؟
گفت: یعنی خیلی.
گفتم: آها، فهمیدم.
گفتم: مگه شماها و مدیر طرح و برنامه تون سناریو رو نمیخونید؟ چرا اجازه دادید سناریوی کشی رو به شما بندازن و در برن؟
گفت: میدونی چیه آخه ماهواره هارو پارازیت میندازن ماها نمیتونیم سریالهای خارجی رو ببینیم، اینترنتوهم فیلتر کردن، اینه که ما دسترسی به این جور چیزهانداریم . یه بار گفتیم بذارید یه فیلم تماشا کنیم، گفتن نمیشه، گناه داره. خلاصه اینجوریاس دیگه.
گفتم: ممنون از اینکه وقتتونو در اختیار من قرار دادید.
گفت: اشکال نداره.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
«جامجم» در گفتوگو با عضو هیات علمی مرکز تحقیقات راه، مسکن و شهرسازی به بررسی اثرات منفی حفر چاههای عمیق میپردازد
سخنگوی صنعت آب در گفتوگو با جامجم: