نوبت من رسید هنوز مرد گیشهدار داشت با خودش زیر لب حرف میزد، بلیت مفتی میگیرند و اُرد هم میدهند، یک 10 هزارتومانی سبز رنگ را روی سنگ سفید گیشه قرار دادم و دو بلیت طلب کردم پس از گرفتن بلیتها متوجه شدم که ردیف صندلی من در انتهای سالن و جای بسیار مناسبی قرار دارد و خبری از کمبود صندلی و پر شدن سالن و... دستکم برای من وجود نداشت، همین ماجرا باعث شد تا کنجکاو شوم و پیش از آغاز فیلم در سالن انتظار نزدیک همان مادر و دختر بنشینم و به هر سختی بود کارتی که هنوز دستش بود را دزدکی تماشا کردم، کارت بنیاد شهید بود، کارت خانواده شهدا...
عصر دلانگیز بهاری و نشستن پای فیلمی که کارگردانش را میتوان شناسنامه سینمای ایران نامید، میتوانست اتفاق خوبی باشد، اما یکی از تلخترین عصرهای بهاریام را سپری کرد.
در تمام طول نمایش فیلم نتوانستم برای دقایقی حتی چشم به پرده نقرهای بدوزم و فیلم را دنبال کنم چه برسد که بخواهم درباره نقاط ضعف و قوت آن چیزی بنویسم، یک چشمم به برخی صندلیهای خالی کنارم بود و یک چشمم به آن مادر و دختر که در ردیف جلو گردنشان رو به آسمان بود. نتوانستم تحمل کنم، فیلم که تمام شد دوباره رفتم جلو گیشه، گفتم بلیتی که به آن خانم دادید... گفت کدام خانم؟ دوست نداشت به یاد بیاورد یا واقعا یادش نمیآمد... گفتم آن بلیت رایگان ... باز هم دوست نداشت به یاد بیاورد ... آمدم فقط بگویم آن بلیت مفتی نبود، آن بلیت گرانترین بلیتی است که میفروشید و ارزشمندترینش ... باز هم فقط داشت نگاهم میکرد ... گفتم آن بلیت را باید تمامقد بایستی و دودستی تقدیم کنی به صاحب آن کارت ... گفت نفر بعد ....
سینا علیمحمدی - دبیر گروه فرهنگ و هنر
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
رئیس سازمان غذا و دارو در گفتوگو با «جامجم» مطرح کرد
رئیس مرکز ملی اقلیم و مدیریت بحران خشکسالی در گفتوگو با «جامجم» تاکید کرد