یک دستش به چادرش بود و با یک دست هم دنبال چیزی در کیفش میگشت و نیمنگاهی هم به دخترش داشت که زیر سایه درختی ایستاده بود، صف لاغر و کوتاه سریع جلو رفت و نوبت به او رسید، آرام قامتش را خمیده کرد و کارتی را به مسئول فروش بلیت ارائه داد و بدون پرداخت وجهی دو بلیت گرفت، وقتی بلیتش را نگاه کرد خطاب به آقای گیشهدار پرسید: پسرم این ردیف خیلی جلوست و نزدیک پرده سینما، من گردنم مشکل دارد و نمیتوانم آن را خیلی بالا نگه دارم، اگر امکانش هست در ردیفهای عقبتر و انتهای سالن بلیت بدهید، با واکنش سرد و نه چندان مودبانه مسئول گیشه مواجه شد با این مضمون که نیست و نمیشود و همین است که هست!
کد خبر: ۶۸۶۴۳۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۳/۳۱