امام خمینی‌ و جامعه نوین اسلامی

تصاویر متعدد از امام خمینی (ره)‌ عموما به صورت سیاه و سفید و همچنین تصویر او در نوفل لوشاتو زیر درخت سیب که همچنان در اذهان مردم ایرانی باقی مانده است، تصویری از یک «فرشته نجات» بود.
کد خبر: ۶۸۰۵۸۸
امام خمینی‌ و جامعه نوین اسلامی

در زمانی که تصاویر شاه از کرنش افسران و وزرا و دولتیان گرفته تا غرور و تکبر او در لباس رسمی با زبانی سخت و پیچیده، در تلویزیون و روزنامه و عرصه عمومی به نمایش درمی‌آمد آیت‌الله خمینی دور از وطن با زبانی ساده و بی‌آلایش از خلیفه اول مسلمین سخن می‌گفت که زندگی عادیش در عرض فقیرترین افراد و پایین‌تر از آن بود. او می‌گفت «حاکم اسـلامـی» حـاکـمـی اسـت که در بین مردم در همان مسجدکوچک مدینه می‌آمد و به حرف‌های مردم گوش می‌کرد و اجتماعشان به صورتی بود که کسی که از خارج می‌آمد نمی‌فهمید کی رئیس مملکت است.(1)‌

سادگی گفتار امام خمینی در عین حال با ارائه سیمایی آرمانی از یک جامعه اسلامی بدون طبقه همراه بود. او از طریق مصاحبه‌های خود به مردم ایران، تصویری که رژیم قصد داشت از رهبران مذهبی بسازد شکست و با سخن گفتن از آزادی، حفظ کرامت زنان، آزادی بیان، عدالت اجتماعی گسترده، رفع فساد وفور اجتماعی، تصویری با شکوه از آینده در ذهن ایرانیانی که به خیابان‌ها ریخته بودند ترسیم می‌کرد. در این نوشتار نویسنده با بررسی سه دوره تاریخی از زندگانی امام خمینی این نکته را برجسته ساخته است که اگرچه در سه دوره تاریخی سه الگوی نظام سیاسی در اندیشه امام به چشم می‌خورد اما بازگشت به اسلام به هر حال دال نهایی گفتمان امام خمینی بوده است و سرانجام آن را در شکل جمهوری اسلامی و نه حکومت اسلامی جلوه‌گر ساخت.

مقدمه:

ظهور رضاخان در عرصه سیاسی ایران و اقدامات او برای درهم شکستن قدرت علما در جامعه سنتی را باید به منزله گسستن آخرین پیوندهای میان مذهب و سلطنت تعبیر کرد. در حقیقت این مساله روندی دوسویه یافت و نسل جدیدی از روحانیت در عصر پهلوی تردیدهای جدی در بنیان‌های سلطنت مطرح ساخت که امام خمینی پیشرو آن بود. در حقیقت امام خمینی با غلبه بر تفکر محافظه‌کارانه‌ای که علمای اسلامی و از آن جمله آیت‌الله بروجردی در برابر سلطنت در پیش گرفته بود؛ سلطنت را هدف قرار داد. در ابتدا و خصوصا در دوره‌ای که او «کشف‌الاسرار» را می‌نوشت او سلطنت پهلوی را غیرمشروع می‌دانست و نقد تند او علیه به قـدرت رسـیدن رضاخان بود که به زعم او به صورت غیرقانونی انجام شده بود. اما به‌تدریج نقد علیه پهلوی‌ها به تلاش برای از بین بردن نهاد سلطنت در ایران منجر شد. امام خمینی در کتاب کشف‌الاسرار که آن را در جواب کتابی با عنوان «اسرار هزار ساله» نوشت، پایه بحث خود را با حمله به نظام سلطنتی پهلوی بنا می‌نهد و می‌نویسد:

... مـلاهـا از همان روزهای اول تصدی رضاخان را برخلاف مصالح کشور تشخیص دادند و تا توانستند عمومی و وقتی نشد مخفیانه و خصوصی‌ فسادهای خانمان‌سوز او را به مردم گوشزد کردند ولی تبلیغات آن دسته به توسط «روزنامه‌های» آن روز که ننگ ایران بودند و امروز بعضی از آنها بازیگر می‌دانند آنها را از نظر مردم ساقط کرد تا آنجا که آنها را سوار اتومبیل نمی‌کردند و هر عیبی اتومبیل می‌کرد از قدم آخوند می‌دانستند... بیچاره ملاها ساقط شدند و میدان برای بازیگران عصر طلایی باز شد.(2)‌

امام خمینی احتمالا به واسطه آن که در زمان نگارش کشف‌الاسرار، به واسطه تلاش‌های رژیم پهلوی جایگاه مذهب در عرصه اجتماعی را در خطر می‌دید و در حقیقت کتاب او پاسخی به هجمه‌هایی بود که برعلیه دین انجام می‌شد و علما را در نزد توده بدبین می‌ساخت، تنها مفری بـرای بـرکـنـاری پـهـلـوی‌هـا و بـرگـزیـدن پـادشـاهی عادل می‌جست. اما با گسستن پیوند میان نظام سلطنت و شریعت در دوره‌های بعدی الغای نظام سلطنتی را مد نظر قرار داد و سرانجام با مسیر تحولات انقلابی شکل جمهوری اسلامی را برای بازگشت به اسلام برگزید. از این منظر سه دوره فکری مشخص را در حیات سیاسی ــ اجتماعی امام خمینی می‌توان برجسته کرد.

دوره اول

دوره اول که مصادف با سقوط رضاشاه و ابتدای سلطنت محمدرضا شاه است امام خمینی به رغم آن که براساس روایت‌های مختلف و از جمله حدیث امیرالمومنین منقول از معانی‌الاخبار شیخ صدوق و کتاب فقیه، مقبوله عمر بن حنظله، روایت تحف العقول از سیدالشهدا و همچنین توقیع شریف امام غایب (عج)‌ جانشینان ائمه در زمان غیبت را فقها می‌داند و لازمبودن اطاعت از آنها را هم ردیف پیامبر می‌داند اما به صراحت، از اجازه فقیه جامع‌الشرایط به پادشاه برای برقراری حکومت دفاع می‌کند(3)‌ و در عین حال براساس همین استدلال فقهی که پادشاه باید از فقیه جامع‌الشرایط بـرای حـکـومـت اجـازه بـگـیـرد، سـلـطـنت پهلوی بعد از مشروطیت را نامشروع می‌داند و می‌نویسد:

«اجازه یک فقیه جامع‌الشرایط اگر به موقع خود باشد صحیح است لیکن نمی‌گویند هر کس به هر کس می‌تواند اجازه دهد. مجتهد چنین اجازه ندارد بلکه پیغمبر و امام هم از جانب خدا اجازه ندارد که به هر کس اجازه بدهند. به کسی آنها می‌توانند اجازه بدهند که از قانون‌های خدا که پایه‌اش براساس فرد و عقل بنا نهاده شده تخلف نکنند و قوانین رسمی مملکت او [پادشاه] قانون آسمان خدایی باشد نه قوانین اروپا.»

از همین منظر او می‌گوید که سلطنت پهلوی مشروعیت ندارد و ادامه می‌دهد:

«این مملکت تاکنون به مملکت مشروطه شناخته نشده زیرا هم مجلس برخلاف قانون است و هم انتخابات و هم قوانین آن».(4)‌

با این وجود او گناه پس گرفتن مشروعیت علما از رژیم پهلوی را برعهده شاهان پهلوی می‌داند که با سلب نفوذ روحانیت، در حقیقت سلطنت خود را در مقابل مشکلات داخلی و خارجی بی‌پناه ساخته‌اند. می‌نویسد: اکنون هم اگر مشکلاتی برای مملکت پیش آمد کند مجتهدین از وظیفه حتمیه خود می‌دانند که آن را دفع کنند و با دولت در موقع‌های «باریک» همکاری کنند و از خطاهایی که در این دوره‌های سیاه در این مملکت شد یکی که از همه بالاتر بود، سلب نفوذ روحانیت بود که این از برای مملکت از همه بدتر بود. زیرا دل توده از دولت به واسطه فشارها و بی‌عدالتی‌ها رنجیده است و دولت با دل جریحه‌دار مردم نمی‌تواند از مملکت خود دفاع کند لیکن اگر نفوذ روحانیت بود مردم مانند «صدر اسلام» وارد عمل می‌شدند و مملکت با دست واحد و قوه روحانی و دل گرم از خود دفاع می‌کرد.(5)‌

از این منظر، در حقیقت امام خمینی خواستار بازگشت به قانون اساسی مشروطه است؛ به نحوی که بیشترین تلاش وی بعد از اثبات این نکته که نفوذ روحانیت حداقل از منظری سیاسی به نفع دولت است و علما با نفوذ خود بر توده می‌توانند کمک کار سلطنت باشند، تطبیق قوانین جاری با قوانین الهی است می‌گوید «شما فقط یک ماده قانون مشروطه را عملی کنید که هر قانونی که برخلاف قانون شرع باشد قانونیت ندارد، تا تمام افراد این مملکت با هم، هم‌آواز شوند و وضع کشور به سرعت برق تغییر کند و با عملی شدن آن تمام این تشکیلات اسف‌وار به تشکیلات «نوین خردمندانه» تبدیل پیدا کند و با تشریک مساعی همه توده عارف و عامی کشور رنگ و رویی پیدا کند که در جهان نظیر آن را پیدا نکنید.(6)‌

در عین حال لحن امام خمینی بعد از این خوش‌بینی اولیه به واسطه آن که به قول خودش، این سخنان برای کسانی که با خیانت‌کاری و شهوت‌پرستی و آواز و نواز و رقص و هزار جور مظاهر فسق و بی‌عفتی بار آمدند خیلی گران می‌داند، تند می‌شود و می‌نویسد:

احکام اسلام دردهای شما را که شهوت‌پرستی‌ها و بی‌عفتی‌ها و دروغ‌پردازی‌ها و پشت هم‌اندازی‌ها است دوا نمی‌کند، قانون اسلام خون شما را هدر می‌کند و دست دزدی شما را کوتاه می‌کند و از این جهت با قوانین آن طرف هستید. ملاها راه‌های شهوت شما را می‌خواهند ببندند و خانم‌های زیبا را از پشت‌میزهایی که می‌دانیم و می‌دانید مرکز چه فجایعی است می‌خواهند پردگی کنند. ملاها می‌خواهند این افکار پرآشوب جوانان نونهال عضو لطیف وطن را که سد آهنینی است برای جنبش شهامت و شجاعت با‌ آرامش اولی خود برگردانند. ملاها می‌خواهند این معارف دانش‌سوز شرف برانداز را به یک فرهنگ عالی دینی که پرورش افکار توده را عهده‌دار باشند، تبدیل کنند.(7)‌

بـه‌رغم این تندی‌های کلامی که احتمالا پاسخی به نوشته‌ها و ادعاهای کتاب اسرار هزار ساله است، امام خمینی در هیچ کجای از کتاب کشف‌الاسرار خواستار حکومت فقیهان نیست و احتمالا هدف او رفع مشروعیت از نظام سلطنتی پهلوی است. چنان‌که می‌نویسد؛ «ما نمی‌گوییم و نگفتیم که شاه باید فقیه باشد یا مقدمه واجب بداند. شاه باید نظامی باشد ولی از فقه که قانون رسمی مملکت است، تخلف نکند. اطاعت نظامی و تاریخی فقط برای شاه کفایت نمی‌کند و هر نظامی مطلعی را نمی‌توان به شاهی انتخاب کرد. رضاخان نظامی بود ولی به درد سلطنت نمی‌خورد. اول شرط شاه آن است که تخلف از قانون را بر خود روا ندارد و خود را مطیع قانون بداند... شاه باید مملکت را از خود و خود را از مملکت بداند و عهده‌دار حفظ جان و مال و ناموس کشور توده باشد نه آن که سلطنت را وسیله شهوت‌رانی‌ها و غارت‌گری‌ها کند... نظارت «ملاهای وارسته» فقط می‌تواند قانون کشور را به جریان اندازد.(8)‌

از این منظر امام خمینی در این دوره فکری بیشتر بر اجرای قوانین اسلام تکیه می‌کند تا کسی که باید آن را اجرا کند. به گفته امام خمینی با اجرای قانون اسلام «مدینه فاضله» در ایران شکل خواهد گرفت. (9)‌ افزون بر این امام خمینی در این دوره بیشتر انتقادات خود را بر مناسبات اجتماعی متمرکز می‌کند؛ بر خلاف دوره‌های بعدی که مستقیما قدرت سلطنتی را مورد هجمه قرار می‌دهد و در بخش‌های مختلفی به مناسبت‌های مختلف تلاش‌های دولت پهلوی در جهت تجدد و نوگرایی جامعه ایرانی را به سخره می‌گیرد:

دست به هر سو که دراز می‌کنیم خلاف مصالح کشور و توده است مقصود شما از زندگی که دین با آن بسازد چیست؟ همین زندگی که یکدسته از عمال زمان دیکتاتوری [رضاشاه] به رنگ دیگر و گفتار دیگر مانند تعزیه‌گردان‌ها به جان مردم افتاده‌اند و آنها را می‌مکند. همین زندگانی که وضع وزارت و وکالت و همه چیز او را می‌بینید و می‌دانید، همین زندگانی که مجالس تئاتر و سینماها و مجالس رقص و بال و مانند اینها در آن است. همین زندگانی که لخت کردن زن‌های زیبا سینه‌ها و بازوها و ران‌های خود را در میان خیابان‌ها و اختلاط با جوان‌های شهوتران اصول آن است و بسیاری از روزنامه‌نویسان بی‌خرد از آن ستایش‌ها می‌کنند و با وجدان و شرف مبارزه می‌کنند. همین زندگانی که کلاه لگنی اجانب و عادات و اخلاق ناستوده آنان پایه شرف و افتخار آنان است. همین زندگانی که مالیات از زن‌های فواحش و باندرل مسکرات تشکیل آن را می‌دهد؟ ... اگر مقصود این گونه زندگی است، من به شما قول می‌دهم که هیچ دین و هیچ آیینی و هیچ عقلی با آن نسازد. دین برای برداشتن همین چیزهاست و تبدیل کردن زندگی پست و بی‌شرمانه است به زندگی پرافتخار انسانی.

امام خمینی می‌اندیشید که در یک روند مسالمت‌آمیز می‌توان با اجرای قوانین اسلامی جامعه ایرانی را از چنین منجلابی نجات داد. او در اجرای قوانین اسلامی نوعی عزیمت به جامعه آرمانی را می‌دید که بالاترین تمدن را در جهان ایجاد خواهد کرد. به گفته امام، تمدن اسلامی با عملی شدن «نیمه قانون اسلامی در چندین قرن شکل گرفته بود و آنچه به نام تمدن اسلامی باید به حساب‌آید فراتر از آن چیزی است که مستشرقان دیده‌اند.» به گفته امام، آنها از تمدن اسلام طاق‌های نقاشی و ظروف چینی و بناهای مرتفع و پرده‌های قیمتی را دیده‌اند با آن که اینها و صد اینها در تمدن اسلام جزء به حساب نمی‌آید.

از چنین چشم‌اندازی او با این سخن مصطلح آن روز که پیشرفت غرب به واسطه عمل آنان به قوانین اسلامی بوده است، مخالفت می‌ورزد و می‌گوید: ننگ‌آور است اگر کسی بگوید اروپاییان قانون‌های اسلام را عملی کرده‌اند و به اینجا رسیدند. اروپاییان به کجا رسیدند آیا اروپای امروز را که مشتی بی‌خرد آزادی آن را می‌برند باید جزو ملل متمدنه به شمار آورد، اروپایی که جز خونخوارگی و آدمکشی و کشورسوزی مرامی ندارد و جز زندگی ننگین سرتاسر آشوب و هوسرانی‌های خانمانسوز منظوری در پیش او نیست، به قانون اسلام که کانون عدالت و دادگری است، چه کار؟

در این دوره به نظر می‌رسد امام خمینی با درک شرایط نامساعد سیاسی به واسطه آن که هنوز مرجعیت شیعه روحیه محافظه‌کاری خود را حفظ کرده بود، از یک سو و نگرانی از وضعیت اجتماعی که بسرعت به سمت و سوی تجدد می‌رفت، بیشتر به رواج دینداری در جامعه می‌اندیشید تا حرکتی سیاسی بنابراین ولایت مجتهد را برجسته نمی‌سازد چـنـان کـه بـه عنوان نتیجه سخن خود درباره حکومت می‌نویسد:

کسی جز خدا حق حکومت و حق قانونگذاری ندارد و حکومت در زمان پیغمبر و امام با خود آنهاست که خدا با نص قرآن اطاعت آنها را بر همه بشر واجب کرده و ما اکنون کار به زمان آنها نداریم و آنچه مورد بحث ماست، این است ولایت مجتهد که مورد سوال است، از روز اول میان مجتهدین مورد بحث بوده در اصل ولایت و نداشتن و هم در حدود ولایت و دامنه حکومت. اینک ما به این نیز کاری نداریم. ما که می‌گوییم حکومت و ولایت در این زمان با فقهاست، نمی‌خواهم بگویم فقیه هم شاه و هم وزیر و هم نظامی و هم سپور است، بلکه می‌گوییم همان طور که یک مجلس موسسان تشکیل می‌شود، از افراد یک مملکت و همان مجلس تشکیل یک حکومت و تغییر یک سلطنت می‌دهد و یکی را به سلطنت انتخاب می‌کند و همان طور که یک مجلس شورا تشکیل می‌شود... به هیچ کجای عالم و نظام مملکت برنمی‌خورد اگر یک همچو مجلسی از مجتهدین دیندار که هم احکام خدا را بدانند و هم عادل باشند و جز نفع مردم و اجرای حکم خدا غرضی نداشته باشند، تشکیل شود و انتخاب یک نفر «سلطان عادل» کنند که از قانون‌های خدایی تخلف نکند و از ظلم و جور احتراز داشته باشد و به حال و جان و ناموس آنها تجاوز نکند و به کجای نظام مملکت برمی‌خورد و همین طور اگر مجلس شورای این مملکت از فقهای دیندار تشکیل شود یا به نظارت آنها باشد، چنانچه قانون هم همین را می‌گوید، به کجای عالم برخورد می‌کند.(13)

لحن گزنده و در عین حال طنزآمیز امام خمینی در این عبارت نشان می‌دهد که وی قبل از آنی که خواستار تشکیل مجلس موسسان شود، در حقیقت تلاش دارد تا مشروعیت سلطنت پهلوی را زیر سوال ببرد و برجسته کردن مختصات سلطان عادل، قرینه‌ای برای نظام پهلوی و همچنین ارائه تصویری از جامعه آرمانی خود برای توده است. چنان‌که در جایی به این نکته اشاره می‌کند و از ایجاد حزب روحانیون سخن می‌گوید تا دینداری را در میان مردم رواج دهند.(14)‌

در جریان مبارزات سیاسی قبل از تبعید نیز امام خمینی فراتر از اتهام شاه به نقض قانون اساسی نرفت، چنان‌که در قضیه انجمن‌های ایالتی و ولایتی، او را متهم ساخت که قانون اساسی را نقض کرده است. اگرچه بلافاصله یادآور می‌شود که قانون اساسی در نظر علما تمام نیست و به تعبیر خود وی و الا مالنا و القانون. مائیم و قانون اسلام.(15)‌

او حتی به شاه هشدار می‌دهد که علمای قوه بزرگ پشتیبان استقلال کشور هستند و چرا شاه می‌خواهد آن را بشکند.(16)‌ او حتی در قضیه رفراندوم که بعدا اتفاق افتاد، تنها خواستار عزل اسدالله علم به عنوان مجرم اصلی‌ شد.(17)‌ با این وجود تحولات بعدی که منجر به تبعید امام به عراق در سال 1343 شد، دوره جدیدی را شکل داد که با گذار از اندیشه قبلی، به طور مشخص خواستار «حکومت مطلقه فقیه» و ایجاد «حکومت اسلامی» شد.

دوره دوم

آیت‌الله خمینی در دوره دوم فکری خود، به واسطه دوری از مــرکــز قــدرت کــه عــرصــه فــراخ‌تـری را بـرای ارائـه اندیشه‌هایش فراهم آورد، تنها خواستار نظارت علما بر اجرای قوانین، تاسیس مجلس موسسان و انتخاب پادشاهی عادل نیست؛ بلکه به طور شفاف و روشن از تشکیل حکومت اسلامی سخن می‌گوید و ادله‌های حقوقی و فقهی در این باره را در کتاب خود با عنوان «ولایت فقیه» ارائه می‌کند. برخلاف دوره قبلی همچنین امام تنها به متمم قانون اساسی و نظارت علما بر آن و تعطیل ماندن آن در نظام پهلوی اکتفا نمی‌کند؛ بلکه اساس قانون مشروطیت را زیر سوال می‌برد و اضافه کردن متمم قانون اساسی را برای گول زدن ملت عنوان می‌کند.(18)‌

می‌نویسد: این مواد قانون اساسی و متمم آن که مربوط به سلطنت و ولایت عهدی و امثال آن است کجا از اسلام است. اینها همه ضداسلامی است. ناقص طرز حکومت و احکام اسلام است. سلطنت و ولیعهدی همان است که اسلام به آن خط بطلان کشید... سلطنت و ولایت عهدی همان طرز حکومت شوم و باطلی است که حضرت سیدالشهدا برای جلوگیری از برقراری آن قیام فرمود و شهید شد.(19)‌

در مقدمه کتاب ولایت فقیه،‌ امام خمینی قانون اساسی مشروطه را نقشه‌های استکبار جهانی و عمال داخلی آنها برمی‌شمارد تا بر مردم ایران مسلط شوند و ثروت‌های آنان را غارت کنند. او همچنین بر علمای سنتی می‌تازد که با اهمال خود در معرفی اسلام سیاسی مطامع بیگانگان را برآورده ساخته‌اند، او به علمای جوان توصیه می‌کند که قوانین اسلام و آثار اجتماعی و فوائد آن را بنویسند. او تاسیس حکومت اسلامی را وظیفه این علما می‌داند و آنها را به اعتماد به نفس دعوت می‌کند. می‌نویسد: اسلام را به مردم معرفی کنید تا نسل جوان تصور نکنند که آخوندها در گوشه نجف یا قم دارند احکام حیض و نفاس می‌خوانند و کاری به سیاست ندارند. (20)‌

او همچنین در این کتاب با تاختن به علمای سنتی که حاضر به ورود به عرصه سیاسی نبودند به عنوان «آخوندهای درباری» می‌گوید آنان از فقهای اسلام نیستند و ساواک آنان را معمم کرده است تا دعا کنند. از سوی دیگر ورود به عرصه سـیـاسـی و مـخالفت با وضعیت موجود را وظیفه علما می‌شمارد و می‌نویسد:

فقهای اسلام باید در موردی که برای دیگران تقیه است تقیه نکنند، او با برداشتی جدید از تقیه و طغیان معتقد است تقیه برای حفظ اسلام و مذهب بود که اگر تقیه نمی‌کردند مذهب را باقی نمی‌گذاشتند اما وقتی اصول اسلام، حیثیت اسلام در خطر است جای تقیه و سکوت نیست. اگر بنا باشد به واسطه ورود یک فقیه در دستگاه ظلمه بساط ظلم رواج پیدا کند و اسلام لکه‌دار گردد نباید وارد شود هرچند او را بکشند و هیچ عذری از او پذیرفته نیست. (21)‌

طر ح حکومت اسلامی در نجف این امکان را به آیت‌الله خمینی داد تا عقاید واقعی خود را بدون ترس از قدرت سیاسی بیان سازد. او در این طرح در اصل به اندیشه مشروعه‌خواهی عصر مشروطه بازگشت می‌کند می‌نویسد:

حکومت اسلامی نه استبدادی و نه مطلقه بلکه مشروطه است البته نه مشروطه به معنای متعارف فعلی آن که تصویب قوانین تابع آراء اشخاص و «اکثریت» باشد. مشروطه از این جهت که حکومت‌کنندگان در اجرا و اداره مقید به یک مجموعه مشروط هستند که در قرآن کریم و نسبت رسول اکرم معین گشتند. مجموعه شرایط همان احکام و قوانین اسلام است که باید رعایت و اجرا شود. از این جهت حکومت اسلامی «حکومت قانون الهی» بر مردم است. (22)‌

آیت‌الله خمینی همچنین در مشروطه مورد نظر خود «مجلس قانون‌گذاری» را رد می‌کند و مجلس «برنامه‌ریزی» را پیشنهاد می‌کند که برای وزارتخانه‌های مختلف در پرتو احکام اسلام برنامه ترتیب می‌دهد و با این برنامه‌ها کیفیت انجام خدمات عمومی را در سراسر کشور تعیین می‌کند. (23)‌

با این وجود، با اختیاری که وی برای فقیه در حکومت اسلامی قائل می‌شود همسنگ اختیارات پیامبر و ائمه است و «ولی امر» علاوه بر احصاء قوانین اسلام از کتب دینی، متصدی قوه مجریه هم هست. (24)‌ از این منظر او به حکومت خلفا در عصر اولیه اسلام چشم داشت به طوری که در این کتاب یک بار نیز از «خلیفه» نام می‌برد و می‌گوید: ما خلیفه می‌خواهیم تا اجرای قوانین کند. (25)‌ افزون بر این امام خمینی تشکل حکومت اسلامی را در راستای وحدت اسلامی می‌داند و معتقد است برای آن که وحدت امت اسلامی را تامین کنیم برای این که «وطن اسلام» را از تصرف و نفوذ استعمارگران و دولت‌های دست‌نشانده آنها خارج و آزاد کنیم، راهی نداریم جز این که تشکیل حکومت بدهیم. از این لحاظ می‌توان گفت «احتمالا» منظور آیت‌الله خمینی در مرحله نهایی خود، تشکیل حکومتی متشکل از سرزمین‌های اسلامی بوده است. توجه او به امپراطوری عثمانی اگرچه رهبران آن را فاسد می‌شمارد از این رهگذر قابل تامل است. (26)‌

از منظری اعتقادی نیز آیت‌الله خمینی اطاعت از ولی فقیه را واجب می‌شمارد و می‌گوید:

اگر فرد لایقی که دارای این دو خصلت یعنی [عدالت و علم به قانون] باشد به پا خاست و تشکیل حکومت داد، همان ولایتی را که حضرت رسول اکرم (ص)‌ در امر اداره جامعه داشت دارا می‌باشد و بر همه مردم لازم است که از او اطاعت کنند. (27)‌

در نهایت امام خمینی برنامه مبارزه‌ای نیز برای تشکیل حکومت اسلامی ارائه می‌دهد و تبلیغات و تعلیمات را دو فعالیت مهم و اساسی علما همفکر خود بر می‌شمارد. او امید داشت که با گسترش تبلیغات و تعلیمات دینی و فقهی در جامعه به دست علمای اسلامی، عاشورایی بوجود‌ آید:

اسلام را عرضه بدارید و در عرضه آن به مردم، نظیر عاشورا به وجود بیاورید، چطور عاشورا را محکم نگهداشته و نگذاشته‌ایم از دست برود. چگونه هنوز مردم برای عاشورا سینه می‌زنند. شما هم امروز کاری کنید که راجع به حکومت موجی به وجود آید.‌(28)

امام خمینی همچنین به همفکرانش توصیه می‌کرد تا «نـمـونـه‌هـای رهـبـری» و «حـکـومت اسلامی» را به مردم بخصوص گروه دانشگاهی و طبقه تحصیل‌کرده ارائه کنند. به گفته او دانشجویان چشمشان باز است و چنانچه حکومت اسـلامـی را چـنـان‌کـه هـسـت بـه دانـشـگـاهی معرفی کنید دانشجویان از آن استقبال خواهند کرد. دانشجویان با استبداد مخالفند با حکومت‌های دست‌نشانده مخالفند با حرامخواری مخالفند، با قلدری مخالفند. دانشجویان دستشان به طرف حوزه نجف دراز است که برای ما فکری بکنید (29)

طرح امام خمینی برای تبلیغ و تعلیم «حقایق اسلامی» در زمانی ارائه می‌شد که عرصه همگانی مجالی برای پذیرش الگویی جدید فراهم آورده بود. تحت تاثیر تضادهای طبقاتی، رشد چشم‌گیر مهاجرت روستائیان به شهرها که در حاشیه سکنی می‌گزیدند و جماعت‌های مخصوص به خود را شکل می‌دادند، عصیان‌زدگی و تفکرات آرمانشهری قشر دانشجو و آمال‌های جامعه ایرانی برای فرار از خصلتی دوگانه که تجدد و مدرنیته در ایران فراهم آورده بود، نسل جدید ایرانی همچنان که امام‌خمینی می‌اندیشید به آموزه‌های اسلامی و تجلیات اجتماعی آن اقبال نشان می‌داد. در حقیقت تلاش عمده روشنفکران، نویسندگان و شاعران عرصه همگانی را برای کاشت و رشد بذر انقلابی اسلامی مهیا ساخته بود.

دوره سوم

با فراگیر شدن رویارویی مردم و رژیم سیاسی در اواخر سال 56 و نیمه اول 57 و تحت تاثیر تحولات سیاسی که با فوت مصطفی خمینی و همچنین چاپ مقاله‌ای درباره آیت‌الله خمینی در روزنامه اطلاعات، دوره سوم آغاز می‌شود و از این پس او تلاش کرد تا مردم را به صحنه رویارویی مستقیم علنی با نظام سیاسی پهلوی بکشاند. در اردیبهشت سال 1357 امام خمینی در مصاحبه با روزنامه لوموند اگر چه کمال مطلوب را ایجاد حکومت اسلامی می‌داند، اما خواسته اولیه را سرنگونی رژیم پهلوی عنوان کرد. (30)

وی سپس در مصاحبه‌های بعدی که در پاریس انجام داد از جمهوری اسلامی به عنوان جانشین حکومت اسلامی سلطنتی دفاع کرد.

همچنان که مسعودی خمینی معتقد است در ابتدا اندیشه امام آن بود که حکومت اسلامی برپا گردد، ولی در ادامه ملاحظه کردند که امکان این امر فراهم نیست و آن را به «جمهوری اسلامی» تبدیل کردند. به گفته مسعودی ایشان می‌دانستند که به لحاظ این‌که هنوز نهضت ریشه‌دار نشده است و امکان داشت لیبرال‌ها و ملی‌گراها دست از حمایت خود از ایشان بردارند به این امر راضی شد. (31)

امام خمینی در این دوره تنها خواستار سرنگونی حکومت پهلوی نیست، بلکه اساسا سلطنت مشروطه را هدف قرار می‌دهد و در پاسخ به رادیو تلویزیون آلمان که آیا سلطنت مشروطه را قانونی قبول خواهید کرد یا خیر می‌گوید: هرگز سلطنت مشروطه مورد قبول ما و ملت نخواهد بود. بلکه رژیم سلطنتی باید از بین برود و این سلسله (پهلوی) هم بخصوص مورد تنفر این ملت است و باید از بین برود و مردم خودشان رژیمی را انتخاب کنند. (32) این در حالی است که قبلا در نجف و در مصاحبه با خبرنگار لوموند می‌گوید اگر چه رژیم آینده سلطنتی نخواهد بود، اما قوانین اساسی و متمم آن (1324) به شرط آن که مورد اصلاح قرار گیرد، می‌تواند مبنای دولت و حکومتی باشد که ما توصیه می‌کنیم. این حکومت در خدمت آرمان اسلامی قرار می‌گیرد. (33)

به نظر می‌رسد با افزایش درگیری‌ها و تظاهرات مردمی و چشم‌اندازی از سرنگونی حکومت محمدرضا شاه، امام خمینی کاملا به برقراری حکومت جمهوری اسلامی با قانون اساسی جدید تحریص شده بود. با این وجود برخلاف طرح ولایت فقیه آن‌طور که قبلا گفته شد، امام خمینی در سال 57 از رهبری حکومت توسط علما و رهبران مذهبی دست کشید. چنان که در گفتگو با رادیو تلویزیون فرانسه در شهریور 1357 می‌گوید منظور [از حکومت اسلامی] این نیست که رهبران مذهبی خود حکومت را اداره کنند لکن مردم را برای تامین خواسته‌های اسلام رهبری می‌کنند، چون اکثریت قاطع مردم مسلمان هستند. حکومت اسلامی از پشتیبانی آنان برخوردار شده و متکی به مردم می‌گردد.(34) در گـفـتگو با خبرگزاری رویتر نیز می‌گوید علما خود حکومت نخواهند کرد. آنان ناظر و هادی مجریان امور می‌باشند. این حکومت در همه مراتب خود متکی به آراء مردم خواهد بود.(35) امام خمینی همچنین در جمهوری اسلامی مورد نظر برقراری مجلس ملی مرکب از منتخبین مردم را مدنظر قرار می‌دهد.(36)

در حقیقت امام خمینی شکل حکومت را جمهوری به معنای مصطلح آن می‌داند که رئیس قوه مجریه از طریق مراجعه به آراء عمومی انتخاب می‌شود اما محتوی آن را قوانین اسلام می‌داند که هم شرایط منتخب و هم احکام اجرایی را تعیین می‌کند. در مصاحبه با روزنامه ایتالیایی پائزه‌سرا در 11 آبان‌ماه 57 تصویر روشن‌تری از این حکومت ارائه می‌کند و می‌گوید:

امروز در جهان آن چیزی که مقصود ما از جمهوری اسلامی است دیده نمی‌شود. هیچ یک از خصوصیات اصولی جمهوری اسلامی در حکومت عربستان دیده نمی‌شود ]...[ در جمهوری اسلامی زمامداران نمی‌توانند با سوءاستفاده از مقام ثروت‌اندوزی کنند ]...[ باید ضوابط اسلامی را در جامعه و در همه سطوح به دقت رعایت کنند و حتی پاسدار آن بـاشند. دقیقا باید به آرای عمومی احترام بگذارند ]...[ مطبوعات در نشر همه حقایق و واقعیات آزادند هرگونه اجتماعات و احزاب از طرف مردم در صورتی که مصالح مردم را به خطر نیندازند آزادند و «اسلام» در تمام این شئون حد و مرز آن را تعیین کرده است.(37)

نقش مشورتی که امام خمینی برای علما در نظر می‌گیرد و مداخله مستقیم آنان را در حکومت رد می‌کند تقریبا شبیه به قانون اساسی مشروطه و متمم آن البته بدون یک نظام پادشاهی و برقراری یک حکومت جمهوری است چنان که در مصاحبه‌های خود ضمن رد پذیرش هرگونه منصب حکومتی آینده از سوی خود، نقش مشورتی به علمای مذهبی می‌دهد. در طرح امام خمینی از جمهوری اسلامی از آنجا که قانون اسلام خواهد بود و دولت حق قانونگذاری ندارد، نقش مشورتی علما کافی و وافی به نظر می‌رسید.

همچنین در طرح جمهوری اسلامی مورد نظر امام خمینی علاوه بر حدود و ثغور قانون بر اسلام حدود آزادی نیز بر همین مبنا ارائه می‌شود و امام خمینی اقلیت‌های مذهبی و گروه‌های سیاسی را در بیان فعالیت به شرطی که به خیانت نینجامد آزاد می‌داند و همچنین درباره زنان، مسائلی را که مـنــافـات بـا حـیـثـیـت و شـرافـت زن نـداشـتـه بـاشـد آزاد می‌شمارد.(38)

امام خمینی در نهایت طرح جمهوری اسلامی را برگرفته از حکومت آرمانی صدر اسلام می‌داند و می‌گوید آنچه در این سال واقع شد، اینکه کم‌کم خواسته‌های ملت به صورت طرحی درآمده و منتهی به این شد که همان خواسته‌های صدر اسلام بایستی طرحش ریخته شود.(39)

به این ترتیب طرح جمهوری اسلامی همچنان که خود امام به آن اشاره دارد طی مبارزات در اندیشه امام شکل گرفت و در اصل با گذار از نظام سلطنتی از یک سو و عقب‌نشینی از تشکیل حکومت توسط علمای مذهبی آنطور که به ترتیب در «کشف‌الاسرار» و «ولایت فقیه» آمده است؛ در مواجهه با واقعیات اجتماعی سیاسی شکل واقعی‌تری به خود گرفت. اگر چه بعد از وقوع انقلاب اسلامی و با نگارش قانون اساسی و با گنجاندن اصل پنجم قانون اساسی که رهبری نظام را به ولایت فقیه اعطا می‌کرد، نقش مشورتی علما به دخالت مستقیم در امر سیاسی انجامید که به هر حال چگونگی این تغییرات از حوصله این بحث خارج است.

به سوی مدینه فاضله

تحول فکری در اندیشه امام خمینی نسبت به حکومت اسلامی را باید در عرصه و طرف زمانی خود مورد بررسی قرار داد. با عنایت به این که وی در دوره اول در جهت غیرقانونی نشان دادن سلطنت‌پهلوی، در دوره دوم به تعلیمات و تبلیغات «حقایق اسلامی» و در دوره سوم به برانداختن نظام سلطنتی در ایران گفتارهای خود را صورت داده است؛ می‌توان گفت امام خمینی از همان ابتدا در فکر تشکیل حکومت اسلامی بوده و تحولات محیطی تنها بر نوع بیان آن تاثیر گذاشته است. این مساله وقتی روشن می‌شود که دریابیم آیت‌الله خمینی در هر 3 دوره طرحی از یک «جامعه نوین اسلامی» را در نظر داشته و آن را مورد تبیین قرار داده است. در حقیقت برعکس تلاش‌های فکری او در جهت تبیین حکومت اسلامی که روحانیون و روشنفکران مذهبی را به خود جذب می‌کرد؛ سخنان، گفتارها و نوشتارهای او درباره «جامعه نوین اسلامی» و یا به تعبیر خود او «مدینه فاضله‌ای که با عملی شدن قانون اسلام ایجاد خواهد شد».(40)‌ توده‌های جامعه ایرانی را به حمایت و طرفداری از او برمی‌انگیخت.

تاکید امام خمینی بر اسلام به عنوان ساختار نوین و عادلانه و این عبارت که «اجرای قانون اسلام رفاه مادی و معنوی را برای جامعه ایران به ارمغان خواهد آورد» برخی از نویسندگان را به این استدلال وا داشته است که «برنامه او برای ساخت جامعه‌ای ایده‌آل را کلی‌نگر بدون راه‌حل مشخص به حساب آورند چنان‌که آبراهیمیان معتقد است تاکید او بر این ایده کلی و غیر شفاف توده جامعه ایرانی را به طرفداری از او در مقابل رژیم پهلوی کشاند (41)‌ یا فرزین وحدت معتقد است موفقیت سیاسی [آیت‌الله] خمینی تا حد زیادی مدیون توانایی‌اش در به‌کارگیری اصول به شدت کلیت‌گرای اسلام برای ایجاد حس ذهنیت هر چند محدود و ابتدایی، در میان آحاد جامعه بود. (42)‌

با این وجود نگاهی به اندیشه‌های اقتصادی امام خمینی طی دوره مبارزه از 1320 به این سو نشان می‌دهد که او در پروژه سیاسی خود تشکیل حکومت اسلامی را متضمن «رفاه و عـدالـت اجـتـمـاعـی» مـی‌دانـسـت. او در کتاب ولایت فقیه مالیات‌های اسلامی را به عنوان پایه‌های اصلی اداره جامعه به حساب می‌آورد و معتقد است «اگر حکومت اسلامی تحقق پیدا کند کشور باید با همین مالیات‌هایی که در اسلام داریم یعنی خمس و زکات، جزیه و خراجات (یا مالیات‌ها بر اراضی ملی کشاورزی)‌ اداره شود.(43)‌

پیشتر از آن، او در کتاب کشف‌الاسرار با ذکر این نکته که مالیات اسلامی بودجه هنگفتی است که برای اداره جامعه کافی است، مصارف بودجه اسلامی را در وهله اول به تحت پوشش قرار دادن طبقات فقیر جامعه و سپس صرف در مصالح کشور و در تاسیسات اداری و کشوری و لشکری می‌‌داند و با این مساله که مالیات اخذ شده از طبقات مختلف اجتماعی به صورتی عادلانه اخذ خواهد شد، طبقات پایین اجتماعی را در زمره هدف عمده عدالت اجتماعی به حساب می‌آورد. (44)‌

از این منظر امام خمینی به طبقات مستضعف توجه ویژه نشان می‌دهد و می‌گوید: «مستضعفین حکومت را به عنوان حکومت نشناسند بلکه به عنوان خدمتگزار بشناسد.(»45)‌ و در جایی دیگر می‌گوید امیدوارم که همه مسائل بعد از این که یک استقراری حکومت اسلامی پیدا کند و ما بتوانیم ان‌شاءالله حکومت اسلامی آن‌طور که اسلام می‌خواهد چه بشویم، اول نظر راجع به مستمندان. اول نظر همان‌طور که اسلام این‌طور می‌گوید.(46)‌

امام خمینی که به عنوان یکی از مخالفان عمده اصلاحات ارضی بود همچنین کشاورزان را مورد توجه ویژه قرار می‌داد و وعده می‌داد که کشاورزی کشور با تامین شرایط زندگی دهقانان همسطح سایر مردم کشور به حدی برسد که کلیه نیازهای داخلی را برآورده سازد.(47)‌

آیت‌الله خمینی همچنین با انتقاد از مدرنیزاسیون موردنظر شاه(48)‌ وعده می‌دهد «اوضاع اقتصادی عوض خواهد شد و یک اقتصاد سالم و صحیح ما عرضه می‌کنیم. الان اینها اقتصاد ما را ورشکست کرده و از بین برده‌اند اینها خرج‌هایی کرده‌اند که خلاف مصلحت بوده است. دزدی‌هایی کرده‌اند که خیانت بوده است و برای حفظ خود به اشخاص پول‌هایی بسیار گزاف داده است و ما تمام اینها را از بین می‌بریم و اطمینان دادیم که دیگر اقتصاد عقب‌مانده نخواهیم داشت و به نیازهای مردم محروممان جواب مثبت خواهیم داد».(49)‌

در جایی دیگر می‌گوید: ...«با رفتن رضاشاه ترمیم خرابی‌ها ممکن خواهد بود، کشاورزی که به کلی از بین رفته است، اصلاح می‌گردد، درآمد حاصله از نفت که حیف و میل و صرف هزینه‌های زائد و مفسد شده است به مصرف رفاه حال مردم فقیر خودمان خواهد رسید. توزیع ثروت و درآمدها براساس عدالت اسلامی، وضع توده‌های مردم ما را بهبودی خواهد بخشید».(50)‌

از این منظر استنادات امام خمینی به واژگانی از قبیل رفع حوائج مردم، افزایش خدمات عمومی، بهداشتی، عمرانی و فرهنگی، استفاده از حداقل نعمت‌های خدادادی و غیره در حـقـیـقـت پـایـه‌هـای اقـتـصـادی جـامعه نوین موردنظر او را می‌ساخت که به تناوب و بارها در گفتارها و نوشتارهای وی آمده است.(51)‌

به اعتقاد خمینی؛ شاه با وابستگی به آمریکا، نفت ایران را حراج می‌کند و به جای آن اسلحه و آهن قراضه (صنایع مونتاژ)‌ وارد می‌سازد. از همین‌رو تاکید عمده امام خمینی خصوصا در سال‌های پایانی مبارزه بر روشن کردن افکار مردم از وضعیت فروش نفت ایران بود. امام خمینی این گفته شاه را که نفت تا 30 سال دیگر تمام خواهد شد و احتمالا او در توجیه تسریع در صنعتی شدن کشور و گرایش استفاده از انرژی خورشیدی آن را بیان می‌کرد به اسلحه‌ای سهمگین علیه خود او تبدیل می‌کند و با بیانی ساده و قابل فهم برای اکثریت مردم می‌گوید: خدا می‌داند که این مرد نالایق که اسمش محمدرضاست چه خیانت‌هایی به اسلام کرده. من و شما حالا نمی‌توانیم مطلع بشویم، بگذارید این بمیرد یا برود از این مملکت ما، آن وقت می‌بینید که آنها چه کرده‌اند با این مملکت، نفتی که ایشان می‌گوید که بعد از 30 سال دیگر تمام می‌شود،... این نفتی که تمام می‌شود چه تمام می‌شود برای این که این لوله‌های عظیمی که انسان، کسانی که در بیست سال پیش از این رفتند ــ الان زیادتر از این معانی است ــ کسانی که آن‌وقت رفته بودند می‌گفتند لوله‌هایی که آنجا گذاشتند که برای نفت از آن استفاده بشود، همین‌طور صاف آدم می‌رود توی آن. به این بزرگی است، لوله‌های چند متر در چند متری است. با این لوله‌ها نفت ایران می‌رود عوضش اسلحه می‌آید برای پایگاه درست کردن... صنعتی می‌خواهیم بکنیم؟ آخر قضیه صنعتی نیست گول نخورید، قضیه ذوب آهن نیست، قضیه درست کردن مطلب نیست.(52)‌

در حقیقت همان‌طور که ویلیام بیمن اشاره می‌کند حضرت امام خمینی با درک فرهنگ ایرانی و استفاده درست از زبان فارسی و ابزارهای دوگانه‌ساز آن، در گفتارهای خود با ساختن چهره‌ای اهریمنی و شیطانی از نظم مستقر و رژیم حاکم بر آن، سیمایی مطلوب از آینده را ترسیم می‌کرد که مردم به سادگی قابل به درک آن بودند. شاه کسی بود که مسبب اصلی بدبختی و فقر به حساب می‌آمد، کسی که مخازن نفتی را تاراج می‌کند، کشاورزی را از بین برده است؛ مردم را برهنه و گرسنه در کوچه‌ها رها ساخته است(53)‌ و از سوی دیگر حکومتی اسلامی که رئیسش با رعیت یکسان، دارالحکومه‌اش مسجد روی خاک‌های گرم و سلطانش با کفش و جامه کهنه حکومت می‌کند و ملت در پناه آن با آرامش و در سایه عدل زندگانی می‌کند.(54)‌

با این وجود برای درک «جامعه نوین اسلامی» مورد نظر امام خمینی توجه به یکی از مهم‌ترین ابعاد تفکر ایشان که معمولا در نوشتارهای محققان مورد غفلت قرار می‌گیرد ضروری است. مساله اساسی این است که امام خمینی در طرح مورد نظر خود، رفاه مادی و معنوی را همزمان مورد توجه قرار داده است و همچنان که بارها در نوشتارها و گفتارهای او تکرار شده است، وی عمیقا باور داشت که مـشکلات اجتماعی و بدبختی‌های ناشی از آن محتاج راه‌حل‌های اعتقادی و اخلاقی است و تکیه بر قدرت مادی یا ثــروت یــا تـسـخـیــر طـبـیـعــت و فـضــا از عـهـده حـل آن برنمی‌آید.(55)‌

این مساله به آن معناست که برای حل مسائل اجتماعی امام خمینی بر «تربیت انسان» تاکید می‌ورزد و معتقد است که اسلام نه دعوتش به خصوص معنویات و نه دعوتش به خصوص مادیت است هر دو را دارد یعنی اسلام آمده است که انسان را به همه ابعادی که انسان دارد او را بسازند و تربیت کنند.(56)‌

از این منظر رفاه مادی که امام در نظر دارد از طریق «تعدیل خواسته‌های مردم» صورت می‌گیرد به تعبیر خود او «اسلام مـادیـت را هـمـچـو تـعـدیـل مـی‌کـنـد که به الهیات منجر می‌شود».(57)‌

از سوی دیگر وظیفه حکومت قبل از رفاه مادی، تلاش برای تربیت انسان است تا مادیت خود را مهار کند بر حوائج حـیـوانی خود از جمله خوردن و خوراک لگام بزند و موجودی کاملا اسلامی شود. 2 ماه قبل از پیروزی انقلاب اسلامی امام خمینی با این مقدمه که «حکومت‌های دیگر فقط در امور اجتماعی و سیاسی مردم خود دخالت می‌کنند و کـاری بـه امـور شـخـصـی مـردم ندارند می‌گوید: به این حکومت‌ها ربطی ندارد هر کس توی خانه خودش هر کاری می‌کند. اگر در خانه خودش هم قماربازی بکند چه کار دارد، اگر بله بیاید خلاف مثلا نظم به جا بیارد آن وقت حکومت‌ها می‌آیند سراغش. اسلام، همان در منزل خودتان که خلوت هستید آنجا با شما کار دارد، در توی عائله‌تان که چند نفر هستید باز کار دارد با شما. می‌آیید توی همسایه‌تان با شما نسبت به همسایه‌تان کار دارد، با همشهری‌تان باز کار دارد، باهم مذهبی‌هاتان هم. همه این‌ها را آداب دارد. یعنی اسلام این‌طور نیست که مثل حکومت اسلامی فقط حکومت باشد. اسـلام یـک صـورتـش حـکومت است، یک ورقش باب حکومت است... یک طرف دیگرش باب ساختن این انسان است از حیث معنویات.(58)‌

در چنین مسیری امام خمینی همچنین با نگاه به اسلام اولیه و ترسیمی آرمانی از یک زندگی آرام، ساده و کاملا اسلامی، بدون فساد و فحشاء، طرح جامعه نوین خود را فراتر از جامعه کنونی و انسان کنونی برقرار کرد و ایرانیان را به سوی آن دعوت کرد. یک ربع قرن بعد از آن که او به تعبیر خود از نقطه صفر تلاش خود را برای برقراری حکومتی اسلامی مبتنی بر قانون اسلام آغاز کرده بود، تقریبا همه آرزوهای خود را برآورده یافت. افزون بر ایجاد جبهه‌ای واحد علیه رژیم پهلوی و زنده کردن حس دینداری مردم طرح حکومت اسلامی را به عنوان آمال مردمی می‌دید که بر علیه رژیم شاه به پا خاسته بودند. افزون بر این خواسته او از علمای جوان مذهبی برای فراگیر شدن اندیشه اسلامی به بارنشسته بود و در محیط مساعد جامعه ایرانی هزاران روحانی پرشور در شبکه ای به هم پیوسته از مسجد و بازار و دانـشـگـاه فـعـالـیـت مـی‌کـردنـد و اقـبال مردم به کتب و سخنرانی‌های مذهبی روز به روز افزایش می‌یافت. این اقبال در اصل تلاش به هم پیوسته نسلی از جامعه ایرانی بود که در جستجوی هویت تازه کشف شده و بازگشت به خویشتن، به اسلام پناه آورده بود و این امر تفاوت جامعه ایرانی در دو مقطع انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامی را بازتاب می‌دهد. اگر در انقلاب مشروطیت، مردم از منظر سنتی پیروان علمای اسلامی به حساب می‌آمدند، در انقلاب اسلامی بر اثر تحولات فکری و اجتماعی نیمه دوم به جستجوی راهی بودند که از مسیر اسلام می‌گذشت. مردم در برابر مشکلات اجتماعی و رویاهای فکری خود مفری می‌جستند تا به وضعیت مطلوب برسند. سخنان امام خمینی با گفتمانی ساده و قابل فهم در حالی که مردم با لحن خشک و گفتار رسمی محمدرضا پهلوی نمی‌توانستند رابطه برقرار کنند، روحیه‌ سازش‌ناپذیر او که در طی انقلاب با هیچ گروهی ائتلاف نکرد، دوری از وطن که چهره ای رویایی از وی می‌ساخت، همه و همه سرانجام رویارویی شاه و ملت را پدیدار ساخت و نظام سلطنتی را از بیخ و بن برافکند بدون این که شاه آن بفهمد چرا ملت علیه او به قیام برخاسته است.


پا‌نوشت‌ها:

1ــ سخنان امام خمینی در دیدار با گروهی از جوانان فرانسوی علاقه‌مند به اسلام، 18 آبان 1357، پاریس در «طلیعه انقلاب اسلامی( »تهران، مرکز نشر دانشگاهی 1362)‌ 2ــ روح‌الله خمینی «کشف‌الاسرار( »بی‌جا، بی‌نا، بی‌تا)‌ صص 10ــ9 3ــ همان، صص 190ــ 187 4ــ همان، ص 189 5ــ همان، ص 189 6ــ کشف‌الاسرار، همان، ص 223 7ــ همان، ص 232 8ــ همان، ص 233 9ــ همان، ص 222 10ــ همان، ص 235 11ــ همان، ص 273 12ــ همان، ص 272 13ــ همان، صص 185ــ 184

14ــ همان، ص 206 15ــ روح‌الله خمینی «صحیفه نور( »تهران، مرکز نشر آثار امام خمینی 1372)‌، ج اول، ص 116 16ــ صحیفه نور، ج اول، ص 120 17ــ همان، ص 143 18ــ روح‌الله خمینی، ولایت‌فقیه: «حکومت اسلامی( »تهران، موسسه انتشارات امیرکبیر، 1360)‌، ص 12 19ــ همان، صص 13 ــ 12 20ــ ولایت فقیه، صص 23 ــ 14 21ــ همان، صص 201 ــ 200 22ــ ولایت فقیه، صص 53 ــ 52 23ــ ولایت فقیه، ص 53 24ــ ولایت فقیه، ص 27 25ــ ولایت فقیه، ص 21 26ــ ولایت فقیه، صص 42 ــ 41 27ــ ولایت فقیه، ص 63 28ــ همان، ص 181 29ــ همان، ص 178 30ــ مصاحبه با لوسین ژوژ، خبرنگار لوموند، 4 اردیبهشت 57 در صحیفه نور پیشین جلد سوم، ص 372 31ــ مسعودی خمینی «خاطرات» تدوین جواد امامی (تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1381)‌، ص 402 32ــ مصاحبه با رادیو تلویزیون آلمان، 15 آبان 1357 در «طلیعه انقلاب اسلامی( »تهران، مرکز نشر دانشگاهی 1362)‌، ص 59 33ــ مصاحبه با روزنامه لوموند، 4 اردیبهشت 57 در «طلیعه انقلاب اسلامی» پیشین، ص 8 ! 34ــ «طلیعه انقلاب اسلامی» پیشین، ص 14 " 35ــ همان، ص 30 َ 36ــ مصاحبه با تلویزیون اتریش 10 آبان 57 در «طلیعه انقلاب اسلامی» ص 35 $ 37ــ «طلیعه انقلاب اسلامی» پیشین، ص 46 % 38ــ همان، ص 71 ِ 39ــ گفتگو با خبرنگار مصری 21 آبان 1357 در «طلیعه انقلاب اسلامی» پیشین، ص 111 ' 40ــ روح‌الله خمینی، «کشف‌الاسرار» پیشین، ص 223 ) 41ــ یرواند ابراهیمیان «ایران بین دو انقلاب» چاپ نهم (تهران)‌، نشر نی 1383، ص 590 ( 42ــ فرزین وحدت «رویارویی فکری ایرانیان با مدرنیت» ترجمه مهدی حقیقت‌خواه، (تهران، نشر ققنوس، 1381)‌، ص 240 * 43ــ روح‌الله خمینی «ولایت فقیه» پیشین، 35 + 44ــ روح‌الله خمینی «کشف‌الاسرار» پیشین، ص 265 و همچنین 259ــ 258 , 45ــ صحیفه نور، جلد 6، ص 71 - 46ــ صحیفه نور، جلد 7، ص 141 . 47ــ صحیفه نور، جلد 3، ص 27 / 48ــ صحیفه نور، جلد 3، ص 48 0 49ــ صحیفه نور، جلد 3، ص 118 1 50ــ صحیفه نور، جلد 3، صص 158 ــ 157 2 51ــ از آن جمله بنگرید به ولایت فقیه پیشین، صص 45 ــ 35 3 52ــ صحیفه نور، ج 2، صص 168ــ 167 4 53ــ صحیفه نور، ج 4، ص 16، ج 2، صص 198 ــ 197 و همچنین ص 31 5 54ــ صحیفه نور، جلد اول، صص 162 ــ 161 6 55ــ «ولایت فقیه» پیشین، ص 20 7 56ــ صحیفه نور، جلد 2، ص 225 8 57ــ صحیفه نور، جلد 5، ص 241 9 58ــ صحیفه نور، جلد 3، صص 123ــ122

دکتر مهدی نجف‌زاده

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها